مصاحبه كه شروع شد موبايلش را نشان داد و گفت: ببينيد اين برنامه روز سهشنبه (امروز) من است. صبح تا ظهر را براي شركت در مراسم آقاي هاشمي خالي گذاشتهام. گفت: اين روزها خيلي سرم شلوغ است و مدام جلسات مختلفي دارم. معمولا وقتي براي مصاحبه نميماند. پيشنهاد شما را كه شنيدم واجب دانستم در اولين سالگرد درگذشت آيتالله هاشمي سهمي براي خود در روزنامهتان در نظر بگيرم. مصاحبه كه تمام شد گفت: كاش فرصت اجازه ميداد و بيشتر ميتوانستم درباره روزگاري كه با آيتالله هاشمي گذراندم صحبت كنم. هر كدام از مواردي را كه به شما گفتم نياز به تفسير و بسط بيشتر دارد و تفكرات ايشان را نميتوان در قالب يك گفتوگوي يكساعته به زبان آورد. نيمههاي مصاحبه مهماناني از راه رسيدند. گفت بايد به جلسه برود. حيف است بحث نيمهتمام بماند. اگر منتظر بمانيد نيم ساعته جلسهام را تمام ميكنم و ميآيم تا با هم بيشتر درباره خاطراتم با آقاي هاشمي حرف بزنيم. حرف براي گفتن زياد است و مجال كوتاه.
حاصل گفتوگو با محمدرضا نعمتزاده، شد همين چند سوال و مرور برخي خاطرات. او اين روزها در دفتر كارش نشسته و در صنعت نفت كه مورد علاقهاش هست مشغول به كار است و شغل خود را مديون پيشنهاد آيتالله ميداند.
خاطرات شخصي شما و همكاري شما با ايشان از كجا آغاز شد و به چه سمت و سويي رفتيد؟
آشنايي بنده با ايشان غير از دورادور كه ميشناختيم ايشان را، در فعاليتهاي انقلابي و دوران بازداشتشان و دوران زندانشان، گزارشهايي داشتيم اما از نزديك با ايشان آشنا نبودم. تا اينكه فرمان امام عزيزمان براي راهاندازي صنعت نفت براي تامين سوخت داخل آمد.
برگرديم به زماني كه ايشان سكاندار دولت شدند و شما را به عنوان وزير صنايع آن زمان انتخاب كردند. به عنوان رييس دولت چه استراتژي داشتند و چگونه رفتار ميكردند ؟
شخصيت مرحوم آقاي هاشمي يك شخصيت چندجانبه بود و در دولت ايشان واقعا به وزرا اختيار ميدادند كه آنها نظرات خود را به بحث بگذارند و مطرح كنند. مواردي داشتيم كه نظر ايشان مغاير نظر اكثريت بود، جز در دو سه نوبت كه مصلحت عمومي را ايشان در نظر گرفتند و بحثهاي پيچيده نظام بود و ايشان ميگفتند نظر رهبري اين است. در باقي موارد تابع نظر هيات وزيران بودند. اگر چه ما نظرمان مغاير بود اما راي ميداديم.
اقتصادي يا سياسي بود؟
به نظر من هم سياسي بود و هم اجتماعي. اقتصادي نبود. يكي از آنها ايجاد استان قم بود كه موضوعي اجتماعي بود و مردم ميخواستند. يا تشكيل استان قزوين. ما نظرمان مخالف اين قضيه بود و ميگفتيم استانها را زياد نكنيم اما ايشان ما را با دلايلي توجيه ميكردند و راي داديم. غير از اين موارد زيادي داشتيم كه ايشان و تعداد زيادي از وزرا اگر به رايگيري ميرسيدند در اقليت بودند باز اكثريت تصميمشان مغتنم شمرده ميشد. خدا رحمتشان كند ميخنديد و ميگفت ما راي نياورديم اما راي ما كيفي بود. چون خودش رييسجمهور بود و 5 يا 6 نفر راي داده بودند، خيلي راحت و با لبخند نظر اكثريت پذيرفته ميشد. جالب است زماني كه صنايع سنگين با هم ادغام ميشد، ايشان از من و از آقاي مهندس نژادحسينيان خواستند يكي به نفع يكي كنار برود و وزير شود. چون وزارتخانه ادغام شده بود. ما گفتيم اين درست نيست شما خودتان يكي را انتخاب كنيد. چون فرقي نميكند شما رييسجمهور هستيد. ما را به دكتر حبيبي ارجاع دادند و آقاي حبيبي گفتند آقاي هاشمي گفتند براي من سخت است چون هر دو را قبول دارم و آقاي حبيبي از اين دو نفر انتخاب كن. آنجا هم ما همان حرف اول را زديم و گفتيم اين انتخاب آقاي هاشمي است و ايشان بايد اعلام كنند. بعدا در جلسهاي در هيات دولت مطرح كردند كه ما از اين دو نفر خواستيم يك نفر به نفع ديگري كنار برود. اگرچه اين وظيفه رييسجمهور است اما شما وزرا كتبي بگوييد و بين دو نفر نظر بدهيد. از تعريف اين خاطره، منظورم روحيه دموكراسي آقاي هاشمي است. آن جلسه آقاي نژادحسينيان در ماموريت خارج از كشور بودند و نبودند. من هم گفتم آقاي هاشمي بهتر است من در اين جلسه نباشم و به بيرون رفتم. گفتم آقايان نظر ميخواهند بدهند، چهرهها به هم دوخته نشود و محرمانه بگويند. بعدا به من تبريك گفتند و گفتند 18 نفر به شما راي دادند كه شما وزير باشيد. ايشان ميخواست نظر وزرايي كه ميخواهند با هم كار كنند را بپرسد. هيچوقت ما از ايشان نديديم كه عصباني باشند. يك مورد كمبود دارو در كشور بود. ايشان به آقاي دكتر مرندي گفتند اين چه وضعي است؟ مردم دارو گيرشان نميآيد و نسخهها بلاتكليف هستند؟ عصبانيتشان در همين حد بود. هميشه آن تبسم و مهرباني را داشتند. ايشان در همه جهات براي ما معلم ادب بود.
آن زمان آقاي هاشمي قدرت خاصي داشت . آن زمان چه فشارهاي سياسي عليه ايشان حاكم بود؟
از ابتداي انقلاب با عدهاي كه ايشان را هميشه به عنوان تندرو مطرح ميكردند، مشكل داشتند. گاهي چپيهاي تندرو داشتيم گاهي هم راستيها. از اينها هميشه ميناليد و ميگفت انقلاب ما هيچ لطمهاي نميبيند جز افرادي كه تند روي ميكنند و تك بعدي قضيه را ميبينند. همواره ما را به اعتدال دعوت ميكردند. ايشان طرفدار اقتصاد آزاد بودند و ميگفتند بايد رقابت وجود داشته باشد در حالي كه بعضيها مانند اوايل انقلاب همواره طرفدار اقتصاد بسته هستند. اينها هميشه يك اصطكاك به وجود ميآورد اما آقاي هاشمي با درايتي كه داشت فضا را آرام ميكرد. حتي وقتي كه كابينه را در دور اول معرفي كردند، برخي از مجلسيها گفتند اينها كه افراد سياسي با سابقه نيستند، ايشان پشت تريبون آمدند و گفتند بعد از جنگ نياز به نوسازي داريم و اين كابينه كاري را انتخاب كردم و در مسائل سياسي خودم مسووليتش را ميپذيرم و پيش ميبرم. خاطرم هست كه ايشان بسيار صريح اين موضوع را گفتند. مثلا درباره غرب و امريكا برخيها بسيار تند بودند، ايشان ميگفتند به مصلحت نيست كه خيلي رو در رو شويم. حالا جزيياتش را من وارد نميشوم اما مذاكراتي كه بوده، با درايتشان اجازه ندادند به نقاط حاد برسد. ديديد كه در دولت نهم و دهم مسائل حاد شد و تحريم شديم. در بعد اقتصادي هم همين بود. خيليها معتقد بودند بهتر است ارز قيمتگذاري شود و قيمت توسط دولت كنترل شود، ايشان آمدند در شوراي اقتصاد همفكري شد، ماها گفتيم اگر ميخواهيم كار پيش رود و مردم سرمايهگذاري كنند با ارز 7 تومان نميشود چون نرخ ارز واقعي يك چيز ديگري بود و ما به واردات يارانه ميداديم عليه توليد ملي. ما گفتيم كه اجازه بدهيد نرخ ارز به تعادل برسد و براي اولينبار از 7 تومان به 80 تومان برسد و تندروها شلوغ كردند. برگردانديم به 60 تومان اما باز هم نشد و در طول زمان به 175 و 300 تومان رسيد. نميشود تورم بالا باشد و نرخ ارز را ثابت نگه داشت اما تندروها هميشه فشار ميآوردند و ميگفتند بايد قيمت كنترل شود در حالي كه اين مساله به نفع خودشان بود زيرا ارز در اختيارشان قرار ميگرفت. تصور ميكردند به نفع مستضعفان است در حالي كه تنها به جيب يك عده خاص ميرفت.
انتقادي به دولت آقاي هاشمي بود كه ايشان بيش از اندازه به مسائل اقتصادي توجه ميكرد و از موضوعات فرهنگي و اجتماعي دور بود. شما اين مساله را چطور ارزيابي ميكنيد؟
اين برداشت را اهل فرهنگ حق دارند كه داشته باشند اما بايد مقتضيات زمان را هم در نظر گرفت. كشور مدتي به خاطر اعتصابات انقلاب عقب ماندگي داشت. سال 57 خيلي از حوزهها به لحاظ اقتصادي راكد بود. 58 استارت خورد و زمان برد تا خودمان را پيدا كنيم. شركتهاي خارجي رفته بودند و برخي شركتهاي داخلي مصادره شده بود. بنده از سال 58 و 59 در كوران كار بودم. بعد از آن هم جنگ شروع شد. خيليها از جبههها برگشته و بيكار شده بودند. اينها انرژي داشتند و بايد آن را در كاري صرف ميكردند. در صنعت نفت كارهاي ارزندهاي انجام شد. گفتيم كه امكانات بايد به سمت نيازهاي كشور جاري شود. البته ايشان به مسائل فرهنگي عنايت داشتند.
شايد يكي از دلايل آن استعفاي معروف آقاي خاتمي باشد. اختلافي وجود داشته است؟
نه اختلافي وجود نداشت. من در دوره دولت ايشان بودم. حتي خاطرم هست ديشهاي تلويزيون را مجلس ممنوع كرده بود. ما به عنوان صنعتگر معتقد بوديم با صنعت و تكنولوژي نميتوان مقابله كرد. هميشه گزارشاتي ميداديم كه اين قوانين را اصلاح كنيد. صنعتگران ميخواستند فعاليت كنند. ويديو ممنوع شده بود. يك روز يك شركت كرهاي پيش من آمد و گفت چرا دستگاههاي ويديو را مستقيم از ما نميخريد و از طريق قاچاق ميآيد؟ پرسيدم چقدر به ما ويديو ميفروشيد؟ پاسخ داد پانصد هزار تا و حداقل اين مقدار هم شركت رقيب ما ميفروشد. او نميفهميد ما چطور اين را ممنوع كردهايم. همينها را مينوشتيم. آقاي خاتمي فرد بسيار روشني است و من واقعا او را دوست دارم و فكر ميكنم كشور بايد خيلي از وجود او استفاده كند. آن زمان آقاي خاتمي ميگفت ممكن است فيلمهاي ناجور بياورند. من ميگفتم بچههاي متدين و مسلمان گوش به حرف دولت ميدهند و نميخرند و كساني كه چندان اهميت نميدهند، هم قاچاق ميكنند و هم فيلمهاي ناجور ميسازند. بنابراين حجم فيلمهاي ناجور بيشتر غالب است چون از اين طرف ديگر عرضهاي وجود ندارد. آقاي هاشمي يكبار با خنده به من گفت كه تو برو راهش بنداز؛ اين عبارت عوامانه تكهكلام آقاي هاشمي بود. هيچوقت نميگفت كه تو نميداني؛ مودبانه ميگفت كه اين حرف عوامانه است. اين از اخلاق و ادب ايشان بود. هيچوقت محكم نگفت كه نعمتزاده اين كار غلط و اشتباه است. با يك لبخند گفت اين فكر عوامانه است تو كار خودت را بكن. بالاخره آنقدر پيگيري كردم مساله ممنوعيت ويديو را حل كرديم. واقعا مشكلي نبود و فضاي سياسي اين طور هدايت ميكرد. يادتان است كه زمان آقاي هاشمي مجلس آقاي دكتر فاضل را نيز استيضاح كرد. دكتر فاضل مرد محترم، توانمند و قادري بود اما به خاطر شخصيت و دانش خود حاضر نبود به كسي باج دهد. به همين خاطر ايستاد و به حرف نمايندگان گوش نكرد. آنها نيز او را استيضاح كردند.
البته مورد مشابهي ديگر نيز بود. اما در مورد آقاي محلوجي آقاي هاشمي محكم ايستادند.
مساله آقاي محلوجي در ابتداي دوره دوم رياستجمهوري آقاي هاشمي بود. در آن دوره مجلس يكي از نمايندگان اصفهان خيلي بدخلقي و بر عليه آقاي محلوجي تلاش ميكرد. احتمال داشت كه راي نياورد. ميدانيد كه وقتي نمايندگان به عنوان مخالف صحبت ميكنند، وزير از خودش دفاع ميكند. آقاي هاشمي نيز در آن جلسه در مجلس حضور داشتند و به من گفتند كه چون تو مخالف نداري- فقط يك نفر در مخالفت من صحبت كرد- وقت خود را به آقاي محلوجي بده. نيمساعتي كه وقت داشتم را به آقاي محلوجي دادم تا از خود دفاع كند. بالاخره ناپلئوني راي آورد و استيضاح نشد.
روحاني را مدلي از هاشمي ميدانند. بين اين دو چه شباهتهايي ميبينيد؟
تشابه زيادي وجود دارد. آشنايي من با مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني به پيش از انقلاب باز ميگردد. با دكتر روحاني نيز به دليل آنكه ايشان نماينده و قائممقام آقاي هاشمي در رابطه با جنگ بود رابطه داشتيم. در آن زمان من در صنايع دفاع مشغول بودم و بنابر مسووليتهايي كه داشتم و به جنگ ارتباط داشت با اين عزيزان در ارتباط بوده و تشكيل جلسه ميداديم. در دو سفر خارج از كشور نيز كه به دليل مسائل نظامي خدمت ايشان بوديم بنابراين آشنايي خوبي با روحاني از قديم دارم. در دوره اول رياستجمهوري ايشان نيز مسووليت ستاد ايشان با ما بود. در اين چهار سال نيز در خدمت دكتر روحاني بودم. شباهت روحاني با هاشمي ميانه روي و اعتدال است. همانطور كه هاشمي معتدل بود روحاني هم است. همانطور كه هاشمي بر توان مردم و سازمانهاي مردمي تاكيد داشت، ايشان هم به بخش خصوصي اعتقاد دارد. برخي فكر ميكنند گفتار ايشان در اين زمينه بيشتر است ولي من ميدانم ايشان به اين موضوع اعتقاد دارند اما شرايط محيط و برخي ابزارها به نحوي است كه آنطور كه اميال ايشان است، نميتوانند اجرا كنند مانند اصلاح قيمتها. دكتر روحاني واقعا به عرضه و تقاضا اعتقاد جدي دارد همانطور كه آقاي هاشمي داشتند. در مسائل آزادي شايد به خاطر شرايط زماني، روحاني اعتقاد بيشتري به آزادي اجتماعي دارد. در زمان هاشمي جنگ تازه تمام شده بود و اگر در آن زمان شل ميگرفتيم ممكن به بروز برخي اتفاقاتي ميشد كه اداره آن مشكل بود. درست است كه هر دو بر آزادي سياسي و اجتماعي تاكيد داشتند اما روحاني به دليل شرايط زماني، شرايط خاصي كه بعد از دولتهاي نهم و دهم بر كشور حاكم بود و بروز مسائل سال 88، ايشان گرايش بيشتري به آزادي دارند. اينكه چه مقدار موفق بوده است بايد توجه داشت همه اختيارات در دست رييسجمهور نيست. يكي از مزاياي عمده قانون اساسي كشور ما توزيع قدرت براي جلوگيري از ظهور ديكتاتوري است. در عين حال اين يكي از نقاط ضعف قانون اساسي نيز محسوب ميشود. كشور گاهي حس نميكند توسط چه فردي اداره ميشود و ريشه اين اتفاق در قانون اساسي است. رهبري در 6 مورد اختيارات دارند اما از آن طرف به عنوان مرجع روحاني همه ايشان را نفر اول ميدانند. اين موضوع براي ساير قوا هم صدق ميكند بنابراين احتمال برگشت ديكتاتوري در ايران بسيار ضعيف است. از آن طرف بسياري از موارد در كشور صاحب ندارد. در ساير كشورها رييسجمهور موضوعي را امضا ميكند و آن اجرا ميشود اما اين جا ميگويند رييسجمهور بايد قوانين مصوب را ابلاغ كنند و اگر ابلاغ نكنند، ابلاغ شده تصور ميشود.
مثل قراردادهايي كه شما بستيد اما مجلس ميگويد حق ورود نداريد؟
مساله اجرايي به آنها ارتباطي ندارد. من چندين دوره در دولت حضور داشتم. حكومتداري ما به شكلي است كه مدير ويژه ميخواهد. آقاي هاشمي شخصيتي بود كه ميتوانست مديريت كند. به خاطر محبوبيت، سوابق در دولت و مجلس و ارتباط مناسب با نيروهاي مسلح. آقاي روحاني خود به خود اين جايگاه را در حد اعلاي آقاي هاشمي ندارد؛ بنابراين مجبور است اينگونه كشور را اداره كند. يك ذره به حرف اين گوش بدهد و كمي به حرف ديگري. نه اينكه شخصيتش اين باشد، نه. اين به دليل قوانيني است كه داريم.
هاشمي دهه 60 با هاشمي دهه 70 چه تفاوتي دارند؟ هاشمي واقعي كداميك بود؟
اصول همان است. يك موقع ممكن است از موضع رييسجمهوري مصلحت را به من ميگويد. يك موقع نعمتزاده را به عنوان رفيق صدا و با لحني ديگر صحبت ميكند. من فكر ميكنم اين برداشتها انتزاعي است و صحيح نيست. آقاي هاشمي بعد از اينكه دولت را به آقاي خاتمي تحويل داد من را صدا زد و گفت من علاقه دارم تو مسوول انرژي اتمي باشي و گفت به خاتمي هم توصيه كردهام. گفتم من زياد علاقه ندارم. پرسيد چرا؟ گفتم من فرد اجرايي هستم و دلم ميخواهد نتيجه عمر و كارم را ببينم. در انرژي اتمي نميشود كار زيادي كرد، چون مسائل بينالمللي و سياسي مطرح است و محدود هستيم. از همين روي من به پتروشيمي رفتم چون محدوديت به شكلي كه در سازمان انرژي اتمي وجود داشت مطرح نبود. همين هم شد كه جلو رفتيم و حالا هم اثراتش را ميبينيم. پتروشيمي يكي از بخشهاي اقتصادي مهم در كشور است. ايشان ميگفت دلم ميخواهد در دولت باشي حتي اگر وزير نشدي در كابينه حضور داشته باشي تا از تجربياتت استفاده شود. در آن زمان آقاي هاشمي رييسجمهور نبودند اما به من محبت داشتند. با همان ديدي كه من را به عنوان وزير صنايع انتخاب كرد با همان ديد هم ميخواست در سازمان انرژي اتمي باشم و اين سازمان را جلو ببرم. يك مورد هم در دوره آقاي روحاني بود. در جريان انتخاب وزرا از سوي آقاي روحاني ايشان تاكيد داشت كه حتما وزير صنعت باشم. به آقاي روحاني هم گفتم تا زماني كه انتخابات برگزار شود در ستاد حضور خواهم داشت و كمك ميكنم اما بعد از آن بازنشستهام. در جريان انتخاب وزير صنعت دو سه نفري هم معرفي كردم اما آقاي روحاني اصرار داشت كه من را به عنوان وزير معرفي كند. احساس ميكنم اصرار ايشان به دليل تاثير آقاي هاشمي بود.
عبارت عوامانه تكهكلام آقاي هاشمي بود. هيچوقت نميگفت كه تو نميداني؛ مودبانه ميگفت كه اين حرف عوامانه است
آقاي هاشمي شخصيتي بود كه ميتوانست مديريت كند. به خاطر محبوبيت، سوابق در دولت و مجلس و ارتباط مناسب با نيروهاي مسلح
شباهت روحاني با هاشمي ميانه روي و اعتدال است
هاشمي بر روي توان مردم و سازمانهاي مردمي تاكيد داشت، روحاني هم به بخش خصوصي اعتقاد دارد
روحاني به دليل شرايط زماني، شرايط خاصي كه بعد از دولتهاي نهم و دهم بر كشور حاكم بود و بروز مسائل سال 88، ايشان گرايش بيشتري به آزادي دارند
هاشمي با درايتي كه داشت فضا را آرام ميكرد