مقيم مقام صبر
او بخفت و بخت و اقبالش نخفت
عظيم محمودآبادي
بعد از گذشت يك سال از فوت آيتالله هاشمي اين سوال پرسيدني است كه فقدان حضور او چه تاثيري در عرصه سياسي كشور داشت؟ هاشمي سياستمداري بزرگ با هوشي منحصر به فرد بود كه اثرگذارياش تنها محدود به زماني نبود كه در قله قدرت ايستاده باشد بلكه وقتي به جبر زمانه از سراشيبي آن پايين آمد و در دامنههايش قرار گرفت همچنان نقشآفريني ميكرد و گاه ميتوانست چنان هوشمندانه صحنه بازي را عوض كند كه موجب غافلگيري ساير بازيگران ميدان سياست شود.
شايد هيچ شخصيت سياسي در طول تاريخ معاصر ايران به اندازه او، غافلگيري رقبا و در مواردي حتي رفقاي خود را رقم نزده باشد.
ثبتنام او در انتخابات رياستجمهوري سال 92 همانقدر غافلگيركننده بود كه احراز نشدن صلاحيتش! واكنش خونسردانهاش به دست رد شوراي نگهبان نيز كمتر از اصل خبر غافلگيركننده نبود.
مجموعه فعاليتهاي يكي دو دهه آخر عمر مرحوم هاشمي در چشم ناظران واجد عناصر غافلگيركننده بود اما بيترديد صبر بالاي او- به ويژه بعد از رد صلاحيتش در يازدهمين دوره انتخابات رياستجمهوري- از هر چيز ديگري غافلگيركنندهتر بود. صبري كه البته در نهايت براي او راهگشا شد و به قول مولانا «معني الصبر مفتاح الفرج» بود.
در واقع حذف او از انتخابات رياستجمهوري سال 92، همان «سنگ»ي بود كه به قول حافظ در «مقام صبر» هاشمي تبديل به «لعل» شد. محبوبيتش آنچنان در جامعه افزايش يافته بود كه با اشارهاي نزديكترين چهره به او توانست گوي سبقت را از ساير كانديداها بربايد.
از آن مهمتر اينكه اين تجربه در واقع فتح باب تازهاي بود در سياستورزي كه باعث شد اهرمهاي نظارت استصوابي را تا حدودي بلااثر كند.
چنانچه در اولين انتخابات بعد از رياستجمهوري – يعني انتخابات مجلس خبرگان رهبري و همچنين مجلس شوراي اسلامي در اسفندماه سال 1394- با به كارگيري همان تاكتيك، تغيير قابل ملاحظهاي در تركيب مجلس خبرگان رهبري پديد آمد و در مجلس شوراي اسلامي هم هر 30 نفر ليست «اميد» توانستند بر كرسيهاي پارلمان بنشينند.
جواب دادن اين تاكتيك در آن موقعيت آنقدر بزرگ بود كه هاشمي سرد و گرم چشيده دنياي سياست از آن ابراز شادماني كند و با مسرت از اينكه به قول خودش «در بدترين شرايط» توانسته تا حدودي اين وضع را عوض كند بگويد: «حالا ديگر ميتوانم راحت بميرم.»
خيالش راحت شده بود چون توانست بار ديگر اعتبار صندوق راي را بهعنوان تنها راهحل منطقي و مقرون به صرفه به بخشهاي تحولخواه جامعه ايران برگرداند.
شايد حفظ اعتبار صندوق راي - نه فقط براي گروههايي كه همراهي حداكثري با نظام دارند بلكه براي گروههايي كه در جامعه ايران تحولخواه محسوب ميشوند- نيز اصليترين دغدغه مرحوم هاشمي در واپسين سالهاي حياتش بود. صندوق رايي كه قطعا يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلابي محسوب ميشود كه هاشمي از شاخصترين چهرههاي آن بود.
حال بار ديگر به سئوالي برگرديم كه در ابتداي اين نوشته مطرح شد. اينكه يك سال فقدان هاشمي چه تاثيري در عرصه سياسي كشور داشته است؟ شايد در جواب اين سئوال بايد گفت هاشمي توانست در سه، چهار سال آخر عمر خود راهي را مقابل جامعه ايران باز كند كه حتي در صورت فقدان وجود او نيز ميتوان همچنان از آن بهرهمند شد.
اين راه همان مسيري بود كه در انتخابات سالهاي 92 (انتخابات رياستجمهوري) و 94 (انتخابات مجلس خبرگان رهبري و انتخابات مجلس شوراي اسلامي) با ليدري شخص او و در سال 96 (انتخابات دوازدهمين دوره رياستجمهوري) بدون حضور او براي نيروهاي تحولخواه توانست به نتيجه برسد و حسن روحاني را براي بار دوم به مقام رياستجمهوري انتخاب كند.
در واقع آيتالله هاشمي، پيش و بيش از ديگران فكر بعد از خودش را كرده بود و به قدر مقدور هم توانست موفق شود. در واقع اگر حسن روحاني در انتخابات رياستجمهوري براي بار دوم نميتوانست آراي لازم را كسب كند حتما كشور امروز در وضعيت متفاوتي قرار داشت كه البته نميتوانست چندان هم بيارتباط با خلأ وجود هاشمي باشد. وضعيتي كه بر اساس شناختي كه از رقباي روحاني داشتيم و همچنين تجربهاي كه حد فاصل سالهاي 84 تا 92 از سر گذرانديم چندان هم سخت و غيرقابل پيشبيني نيست. در واقع هاشمي در زمان حياتش كاري كرد كه در اثر فقدان او، هر آنچه را كه رشته بود پنبه نشود و بادهاي تند خزان نتواند شجره طيبهاي را بيندازد كه نهالش به دست او كاشته شده بود. هاشمي رفت اما راهي كه گشود همچنان براي ما باز ماند
و به قول مولانا «او بخفت و بخت و اقبالش نخفت.»
روزنامهنگار