آن هفتاد و دو ساعت عزيز
فاروق مظلومي
شايد خيليها از زلزلهنگاري به معناي نوشتن درباره زلزله، گله داشته باشند كه آنها را مضطرب ميكند. اين دوستان لذت ناآگاهي را به اضطراب آگاهي ترجيح ميدهند. جهان ما، جهان اضطراب است؛ خطر زلزله قابل پيشگيري و پيشبيني است اما ترامپ چي؟ واقعا لاطائلاتي غيرقابل پيشبيني صادر ميكند. پس ما همچنان بدون اضطراب از زلزله مينويسيم. عدد 20 را به سامانه 10005353 پيامك كرديم و محتويات كوله نجات را برايمان فرستاد. حتما ميدانيد كوله نجات با كوله كوهنوردي يا كولهگشت در خانه هنرمندان فرق دارد. كوله نجات براي كمك به بقا بعد از زلزله است تا لحظهاي كه نيروهاي كمكي به دادمان برسند. كارشناسان مديريت بحران ميگويند در شرايط حاد بحراني تا 72 ساعت نبايد منتظر نيروهاي كمكي باشيم. يعني شايد تا 72 ساعت سهم ما از دنيا همين كوله كوچك باشد با محتوياتي جالب و گاهي عجيب. اصلا فكر نميكردم كسي كه عاشقش هستم براي نجات جانش به بيلچه بيشتر از من نياز داشته باشد. فكر ميكردم تا آخر عمرم من سوپرمن او هستم. ولي حيف در محتويات كوله نجات او اسمي از من نبردهاند و همه كولههاي نجات فقط با اقلام زير پر ميشوند؛ بطري آب، جعبه كمكهاي اوليه، غذاي كنسروشده، دربازكن، راديو، كفش، چراغ قوه، كبريت، شمع، لباس، چاقو، ابزاري مثل: بيلچه، آچار و پيچگوشتي. چه جهان عجيبي دارد كوله نجات. شمع در كنار بيلچه. راديو در معيت چاقو. چند ثانيه بيشتر مهلت نداريم تا كوله را برداريم و اگر درست بود بيرون برويم يا داخل خانه در مامني پناه بگيريم. براي زلزلهنگار ستون زلزلهنگاري مسجل است كه چند ثانيه براي برداشتن كوله و پناه گرفتن در بيرون يا داخل ساختمان زمان بسياركمي است. دليل واضح است. ما ايرانيها به دليل بهرهمندي از انرژي مفت آب و گاز و برق، تابستان و زمستان با يك نوع لباس در خانه تردد و استراحت ميكنيم كه لباس مناسبي براي انظار عمومي نيست. براي يك اروپايي پوشيدن ركابي و شلوارك در زمستان حتي به هنگام خواب قابل تصور نيست ولي ما عادت داريم در زمستان كنار شوفاژ يا بخاري عرق بريزيم و در تابستان كنار كولر يخ بزنيم. حتي دولت تعديل هم نتوانست هواي خانهها را معتدل كند. پس بهتر است بخش لباس كوله نجات را جدي بگيريم و لباسي را صرفا براي پوشاندن چند ثانيهاي خودمان تعبيه كنيم. مثلا شلواري كه زيپ يا دكمه نداشته باشد و بالاپوشي كه با يك حركت همه جانمان را بپوشاند. زلزلهنگار، شلوار دايي جان ناپلئوني و شولاي چوپاني يا جبه و خرقه درويشان را پيشنهاد ميكند. اما اي كاش كارشناسان امداد و نجات موافقت كنند تا در كوله نجات كاغذ و قلمي هم بگذاريم، شمع هم كه داريم. ميشود در آن 72 ساعت اضطراب براي كساني كه دوستشان داريم و نگرانشان هستيم نامهاي بنويسيم. شايد براي عذرخواهي كه هرگز كنارشان نبوديم يا نگفتيم دوستشان داريم و حالا بعد از زلزله فهميدهايم چقدر برايمان عزيز هستند. شايد هم بودند. آن هفتاد و دو ساعت عزيز.