مرا كج دل و بيسليقه بخوان
رضا ضيا
چون صبا، مجموعه گل را به آبِ لطف شُست /«كج دلـ»ـم خوان، گر نظر بر صفحه دفتر كنم... واقعا حافظ در اين بيت شاهكار كرده است؛ شعرا، گل را به «دفتر و مجموعه و...» تشبيه ميكنند. (منظور از «گل» در متون، فقط گلِ سرخ /رُز/ محمدي است و انواعِ ديگرِ گل را به اسم خودشان ميخوانند.) در نظر بگيريد كه دفترهاي قدما، مثلِ امروز صاف و اتو كشيده نيست و شباهت گلبرگها و دفتر در نظرِ آنان دوچندان بوده است. حال اين «مجموعه» به دستِ بادِ صبا، با آبِ لطف شسته شده است، (هم اشاره به باران و شبنم و هم اين نكته كه اگر آب به مجموعه و كتاب و دفتر ميرسيده، همه آن پاك ميشده است.) يعني صبا به نوعي اشاره ميكند كه الان وقتِ درس و مدرسه نيست و «بشوي اوراق اگر همدرسِ مايي... » و در چنين وقت (=بهار، كه هم فصل باران و هم فصلِ گل سرخ است) اگر من حتي به كتاب و دفتر و مدرسه نگاهي بكنم، مرا «كج دل» و بيسليقه بخوان... مضموني كه در جاي ديگر هم گفته است: بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گير / چه وقتِ مدرسه و بحثِ كشفِ كشاف است... .