اندر مستي و خماري نقشه راه
حاتم قادري
ايران از زمان مشروطه و حتي پيش از آن با دنياي جديدي مواجه شد و هر چه ميديد، از جنس مستحدثات بود و برايش تازگي داشت. اين تازگي هم در تكنيك و فن بود، هم در ماشين آلات، هم در امور پزشكي، هم در مسائل نظامي و سياسي و اجتماعي و اقتصادي. اين تازگي در ادبيات روزنامهاي و حتي ادبيات به معناي فني آن يعني داستانها ديده ميشود. جامعه ايراني و مردم ايراني با مجموعهاي مواجه شدند كه تمامي آن برايشان غريب بود و با آن آشنا نبودند. چنين بود كه كوشيدند بفهمند كه اين مجموعه جديد چگونه است. يعني نيروهاي مدرن چگونه نيروها و محملهايي هستند و چه وضعيتي دارند. اين پرسش جديدي در مقابل جامعه ايران بود. وقتي به عقب و پيش از اين مواجهه باز ميگرديم، اين پرسش وجود نداشت. بنابراين مساله اين بود كه با اين جهان جديد چگونه برخورد كنيم؟ ديگر نميتوانستيم با همان اصطلاحات و تعابير قبل سخن بگوييم. بنابراين تلاش شد به اين سوال پاسخ داده شود و آثاري چون كتاب احمد و سياحتنامه ابراهيمبيك كوششي براي فهم محتوا و ماهيت غرب بود. نكته مهم در مشروطه كه به نظر من قابل تامل است اين است كه هنوز تيپ روشنفكري ديني مطرح نشده است، يعني هنوز گروهي نيستند كه هم روشنفكر باشند و هم دغدغه دين داشته باشند. آن زمان گروهي از علماي سنتي و گروهي سكولار بودند، يعني در حوزه نيروهاي سنتي فقها و علماي سنتي را داريم و در حوزه نيروهاي جديد نيز منورالفكران را. به سختي ميشد شاهد حضور چهره يا چهرههايي باشيم كه روشنفكر باشند از اين جهت درك كنند كه دنيا بر پايه ديگري ميچرخد و همزمان بر خصلت ديني خود تاكيد كنند. البته آدمهايي بودند كه اين دغدغههاي مشترك را داشتند، اما اين پديده انبوه نيست.روشنفكر ديني از دهه 1320 و اواخر دوره رضاشاه مطرح شد. مهمترين مساله نيز چالش هويتي ايرانيان است و البته هنوز نيز درگير اين مساله هستيم. يكي از ويژگيهاي روشنفكري ديني اين است كه آيا ميتوان از دل شاكله دين نقشه راهي ارايه كند يا خير كه با تفطن به آنها بتواند به زندگي و فهم دنياي جديد بپردازد؟ تيپي مثل بازرگان از دل اين وضعيت پديد ميآيد يعني معتقد است كه دين از وضعيت پرصلابتي بر خوردار است كه ميتواند براي هميشه بشر راهي عرضه كند. اين نقشه راه جامعيت دارد و ميتواند جامعه را به سرمنزله مقصود برساند. بنابراين مفروض روشنفكري ديني اين بود كه نقشه راهي وجود دارد كه قابل كشف است و اينكه الان به آن دسترسي نداريم به اين دليل است كه به اندازه كافي در منابع غور نكردهايم. اعتقاد به نقشه راه خاص ايران نيست و كل كشورهاي منطقه درگير آن بودند. فرض بر اين بود كه نقشه راهي وجود دارد كه در انحطاط مسلمين از دست رفته است و ما بايد آن را دوباره كشف كنيم. آنچه اين اقرار به نقشه راه را تقويت ميكرد، حضور ماركسيسم در عرصه جهاني بود كه مجهز به ايدئولوژي بود و ميتوانست سرمايه داري و شرايط جديد را توضيح بدهد. البته من خودم معتقدم كه نقشه راهي وجود ندارد. اما مهندس بازرگان و بخش اعظم روشنفكران مسلمان تصور ميكردند كه چنين نقشه راهي هست. به همين خاطر بخش بزرگي از تلاش روشنفكران مصروف يافتن نقشه راه شد. وقتي بازرگان كتاب «راه طي شده» (1326) را مينوشت به دنبال نقشه راه بود. شريعتي هم به دنبال نقشه راه بود. كتاب «راه طي شده» يكي از متون غالب است و نه مغلوب. يعني اين اثر بارها خوانده ميشود. مثلا لطفالله ميثمي در خاطراتش ميگويد كه بعضي از مجاهدين دهها بار اين كتاب را ميخواندند و اين كتاب به اثر كلاسيك آموزشي بدل ميشود. كتاب بازرگان همچنين در دهههاي منجر به انقلاب بارها خوانده ميشود. اما در عين حال اين كتاب با شوربختي خاصي همراه است. بدين معنا كه بيش از آنكه وضعيت معرفتي پيدا كند، تبديل به كتابي در خدمت راديكاليسم سياسي شد. در اين سالها مخالفت با نظام پهلوي در حال گسترش است و همه به دنبال اين هستند كه چگونه شاه را بيندازند. يعني «راه طي شده» به جاي اينكه بحرانهاي معرفتي را مورد كنكاش قرار دهد، براي مسائل سياسي خوانده ميشود. در حالي كه به نظر من اگر اين كتاب از حيث معرفتي مورد نظر قرار ميگرفت، قطعا الان جاي ديگري بوديم. در «راه طي شده»، بازرگان ميپرسد كه غرب چيست؟ پاسخ او اين است كه راهي كه غرب طي كرده مخالف راه انبيا نيست. بازرگان به غرب آري گو بود و آن را يكسره نفي نميكرد. اما متاسفانه اين نگاه او در شاكله اصلي حركتي كه ايران كرد، از دست رفت. ويژگي مهم ديگر كتاب بازرگان اين است كه جزو معدود كتابهايي است كه نگاه مانوي در آن نيست و همهچيز را سياه و سفيد نميكند. نگاه بازرگان توحيدي است. البته بازرگان در نگاهش به حزب توده اندكي مانوي است. نكته جالب اين است كه خود بازرگان كه راه طي شده را مينويسد، در اواخر عمر به اين نتيجه ميرسد كه نقشه راهي وجود ندارد. در حالي كه امروز هنوز فكر ميكنيم كه چنين نقشه راهي هست. بازرگان با مستي يافتن نقشه راه شروع ميكند با خماري صبحگاهي بحث خود را تمام ميكند. وقتي به نقشه راه اعتقاد داشته باشيم، نميتوانيم به تكثر سياسي و دموكراسي اعتقاد داشته باشيم.
استاد و پژوهشگر انديشه سياسي