شكاف بياعتمادي معلمان
محمد داوري
اين روزها با مديريت يكي از مشاوران وزير آموزش و پرورش فرآيند انتخاب نمايندگان معلمان در هيات امناي صندوق ذخيره فرهنگيان در حال اجرا است و قرار است كساني كه داوطلب هستند در سامانه ثبت نام كنند و سپس تبليغات صورت گيرد و با رايگيري اينترنتي در مرحله نخست نمايندگان هر استان و سپس در مرحله دوم از ميان منتخبان استاني سه نفر به عنوان نمايندگان فرهنگيان عضو صندوق ذخيره فرهنگيان در كشور انتخاب شوند. صورت طرح روي كاغذ و به عنوان يك خبر در عرصه رسانهاي براي كساني كه مسائل اين صندوق را پيگيري نكردهاند يا اطلاع زيادي از شرايط حاكم بر جامعه فرهنگيان ندارند شايد مثبت تلقي شود و چنين ارزيابي شود كه چه كار مثبت و خوبي در حال انجام شدن است و چقدر خوب است كه در يك بنگاه اقتصادي كه صد درصد سرمايه آن متعلق به فرهنگيان است حالا پس از سالها در عاليترين سطح مديريت يعني هيات امناي صندوق صاحبان اصلي سرمايه صاحب نماينده ميشوند. اما با كمي تامل بر آنچه بر صندوق گذشته و اخبار و اطلاعاتي كه رسانهاي شده و نحوه اجراي طرح انتخاب نمايندگان به اين نتيجه ميرسيم كه متاسفانه اين اقدام با نشانههاي كه خود را نمايان ساخته است...
نميتواند شكاف عميق بياعتمادي ميان مديران صندوق و اعضاي آن را كاهش دهد. براي اين ادعا به چند نكته خلاصه وار اشارهاي ميكنم.
1) قبل از انتخابات بايد اساسنامه صندوق اصلاح و براي نمايندگان منتخب جايگاه حقوقي و قانوني تعريف ميشد تا به اين ابهام پاسخ داده ميشد كه نمايندگان منتخب چه جايگاهي دارند و به نسبت افراد منتصب چند نفرند و چقدر قدرت تغييرات و اعمال نظر موكلين خود را خواهند داشت.
2) گزارشي شفاف و جامع از شرايط صندوق ارايه ميشد تا فرهنگيان بدانند براي كدام صندوق و در چه شرايطي فرهنگيان نماينده خود را انتخاب ميكنند؟ سرانجام اختلاسها چه شد؟ و بالاخره چه كساني و چقدر اختلاس كردند؟ سرمايه موجود چقدر است ؟و شرايط سود دهي يا زيان صندوق چگونه است؟ و به پرسشها و ابهامهايي از اين دست نخست بايد پاسخ داده ميشد.
3) شواهد نشان ميدهد فرهنگيان از كم و كيف اجراي طرح انتخاب نمايندگان فرهنگيان اطلاع چنداني ندارند به عنوان نمونه من از معلمان شاغل در يك مدرسه در قلب پايتخت پرسيدم كه آيا اطلاعي از اين انتخابات دارند يا نه؟ كه متاسفانه هيچ كدام از آنها اطلاع نداشتند و حتي از آنها كه با چند مدرسه ديگر هم در ارتباط بودند پرسيدم آيا همكاران در ساير مدارس اطلاعي دارند كه متاسفانه باز هم پاسخ منفي بود. اين شرايط تهران است كه ميزان دسترسي و استفاده از رسانهها به نسبت شهرستانها بيشتر است بيترديد ميزان بياطلاعي فرهنگيان در شهرستانها نيز بيشتر خواهد بود و جالب اينكه اين فرهنگيان گفتند براي اين امر مهم
و فراگير بخشنامهاي هم به مدارس ارسال نشده است.
4) و نكته ديگر اينكه با توجه به فلسفه اين اقدام كه جلب اعتماد فرهنگيان است تاكنون چهره مورد اعتمادي كه در اين سالهاي اخير افكار عمومي را متوجه خود كرده باشد ثبتنام نكرده است و جو حاكم نشان از آن دارد كه فعالان صنفي و سياسي و رسانهاي كه اعتبار و منزلتي را نزد فرهنگيان كسب كردهاند، حاضر نشدهاند اين اعتبار را براي كاهش اين شكاف بهكار گيرند گويا از كارآمدي اين فرآيند نااميد هستند و اين واقعيت هم بيانكننده اين پرسش است كه با كدام نمايندگان ميشود اعتمادسازي كرد؟
5) با توجه به شكاف عميق صف و ستاد در آموزش و پرورش متاسفانه ذهنيت منفي و بياعتمادي گسترده و عميقي نسبت به ستاد وجود دارد و اينكه اجراي اين طرح به ستاد سپرده شده است موجب بياعتمادي و استقبال سرد فرهنگيان شده است در حالي كه مكانيزم اجراي اعتمادسازي خودش شرط و پيشنياز جلب اعتماد است.
لذا به طور كلي به نظر ميرسد شكاف بياعتمادي ميان فرهنگيان و مديران صندوق ذخيره و وزارت آموزش و پرورش آنقدر زياد است كه چنين طرحهايي نميتوانند ازاين شكاف بكاهند تا چه رسد به اينكه طرح زمينهسازي و فرايند اجراي مناسبي هم نداشته باشد.
بهتر است وزارت آموزش و پرورش طرح سازمان نظام معلمي را اجرايي كند تا براي همه مسائل آموزش و پرورش يك ساختار و بستر دموكراتيك متكي بر آرا و نظرات فرهنگيان در اختيار داشته باشد و هر گاه و هر جاه نيازي به گرفتن راي و نظر معلمان بود، بتواند از اين مسير اقدام كند در غير اين صورت راه به جايي نخواهد برد.