• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4028 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۶ بهمن

دو شعر تازه از محمد ذوالفقاري

شلوار جيب پاكتي

با اين حساب

من هم مي‌توانم از نهايت شب حرف بزنم

فيلم‌ها ديده‌ام

همرا ه با اتفاق‌هايي بوده‌ام كه هم‌اكنون اند

(نمي‌دانيد چه سگي شده‌ام!)

يك ميراث بر تمام عيار عين پدر

ابوي بنده استعمارگر ابدي‌ام شده

هميشه همراه نان و پنيرش، من هم هضم مي‌شوم

(بابا موشك درست مي‌كني؟)

پسرم! مگر امريكايي كه اينقدر موشك هوا مي‌كني

چقدر من مهتابي بخرم

چند تا آيينه ديواري

دارم به تو هم شك مي‌كنم

مي‌ترسم روزي بگويم مرگ بر تو ‌اي پسرك پنج‌ساله‌ام

برو برو اين تفنگ خرابت هم ببر

براي باباي هميشه اخموي گند دهان تو يك نقاشي از جنس اتاق خودمان

ساختمان خراب خودمان- بهتر است

برو بخواب بابا

قول مي‌دهم فردا همه‌اش نوار مورد علاقه ات را بگذارم

به قول تو نوار بايد شاد باشد

نوار بايد شاد باشد... . نوار بايد شاد باشد... نوار...

حالا چه مي‌گوييد ؟

هنوز هم فكر مي‌كنيد من شلوار جيب پاكتي‌ام را جايي جا ساز كردام؟

شبيه خط پدر

گربه

منوط به اينكه ديوار هست، گربه است

پس لزوما بايد صبر كرد

و اختيار را بدهيم به اين ملات و

آجر بيست سانتي

روي ديوار

شبيه خط پدر، پدرم نوشته بود: از بهاري كه ياري

در روايت از عمه

پدرت عاشق شده بود

بله

پدرم عاشق بوده

كه ديوار شكل گربه ايستاده مانده

فقط نمي‌دانم

من با اين اخلاق سگي

چطور به ديواري خيره شوم كه شكل گربه است

هر چند

از حيوانات خانوادگي ما باشد

خدايا مرا ببخش

در كودكي چند تا بچه گربه كشته‌ام

خدايا

بگو

من چند تا گربه كشته‌ام

بگو

حالا كه كشته‌ام

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون