خندههاي كنار چادر
رامبد خانلري
همين پنجشنبهاي كه گذشت در كتابفروشي آوند قيطريه مراسم خيريهاي برپا بود به نام «خندههاي كنار چادر». قرار بود من و خيلي از دوستان نويسنده و مترجم و ترانهسرايم به همراه كتابهايمان مهمان اين كتابفروشي باشيم تا تمام سود آنروز كتابفروشي هديهاي باشد ناچيز براي عيد دوستان زلزلهزده كرمانشاهي. من صبح اول وقت رسيدم و جز «علي اصغر حداد» هنوز كسي نيامده بود. چند دقيقه از رسيدنم گذشته بود كه خانمي وارد شد و رو به من گفت: «سلام، من از خوانندگان هفتهنامه كرگدن و همشهري جوان هستم» چند شاخه گلرز هم در دستش بود. من دستم را پيش بردم كه گلها را بگيرم چون هم براي كرگدن مينويسم و هم براي همشهري جوان. اما او گلها را پس كشيد و گفت: «شما خبر ندارين خانم سميعزادگان كي تشريف ميارن؟» گفتم حوالي ظهر. بعد پرسيد: «خانم آنالي اكبري چطور؟» و همينطور پرسيد و پرسيد. سراغ «مهسا ملك مرزبان» را گرفت، سراغ «الهام فلاح» را و سراغ خيليهاي ديگر را. تقريبا سراغ تمام كساني را كه در اين دو هفتهنامه مينويسند گرفت جز من. به خودم گفتم حتما من را به قيافه نميشناسد كه جز من سراغ تمام رفقا را ميگيرد. تمام سوالهايش را كه پرسيد گفت: «ممنونم آقاي خانلري» و رفت. آنوقت بود كه فهميدم من را ميشناسد اما علاقهاي به نوشتههاي من ندارد. ميشد از اين ماجرا غصه بخورم اما براي همه تعريف كردم و خنديديم. حالا هم براي شما تعريف ميكنم و ميخندم. حتي بدترين خبرها هم ميتوانند باعث ترشح سروتونين در بدن بشوند. دقت كردهايد كه هميشه مراسم عزاداري با كلي خنده و لحظههاي شاد برگزار ميشوند. اينها را گفتم كه بگويم اگر به شما زيادي خوش ميگذرد ناز شست خودتان است اگر هم زيادي بد ميگذرد باز هم تقصير خودتان است چون تحقيقات اخير من به صورت علمي ثابت كرده كه تمام اتفاقهايي كه از همين حالا تا هميشه براي شما ميافتند باعث ترشح سروتونين ميشوند حتي بدترينشان.