• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4039 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۰ اسفند

شعر طنز

با «نتوان كرد»

حميد نيك‌نفس

 «دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان كرد»

طلبِ عشق ز هر بي‌سر و پا نتوان كرد

تكيه‌گاه است مگر باد، كه حافظ فرمود-

«تكيه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد»؟!

عده‌اي در پي بادند، ز هر نوعش باد

حلِّ اين مطلب و اين مساله را نتوان كرد!

شيخ فرمود: «سپهري» چه اراجيفي گفت!

كه وضو با تپش پنجره‌ها نتوان كرد

«گر چه پيرم، تو شبي تنگ در آغوشم گير»

بنده را از تو در اين‌ حال، جدا نتوان كرد

بايدش ساخت سرايي كه در او گيرد جاي

فيل را چون‌ كه بزرگ است هوا نتوان كرد

برج‌ها را بتوان ساخت چو ايفل، اما

كاخي از نظم در اين دوره بنا نتوان كرد

اي كه در كوچه معشوقه ما مي‌پِلِكي

كار زشتي است كه در كوچه ما نتوان كرد

حاجي از مكه كه برگشت به تقصير افتاد

مروه را گشت ولي گفت صفا نتوان كرد

اي كه گفتي نتوان ساخت غزل چون حافظ

غزلي ساخته‌ام جانِ تو با «نتوان كرد»

 

مناجات امروزي

راشد انصاري   

(در راستاي اينكه همه جا باران و برف است، اما در بندرعباس كماكان در ۲۴ساعت آينده، هوايي صاف و در پاره‌اي نقاط غبار محلي پيش‌بيني مي‌شود، و در راستاي هم‌دردي با مردمان مهربان اهواز)

...

خدايي كه بارانده باران به چين

كه خوشحال گردد دلِ مشركين!

ولي گرد و خاكش شده سهم ما

خدايا، خدايا، خدايا، چرا... ؟!

ز يك‌سو گراني، ز يك‌سو هوا

نگو شهرِ بندر، بگو اژدها!

درشتي چرا مي‌كند ريزگرد؟

تنِ من ندارد توان نبرد

زدم ماسك، اما نشد كارساز

ريه پر شد از ماسه نرم باز

ببين گرد و خاكي چنان كرك و پشم

كه در آن نبيند دگر چشم، چشم

و بشنو تو اين نكته جالبش

كه نشناسد از گرد، سگ صاحبش!

صدا درنمي‌آيد از هيچ‌كس

زن و مرد، افتاده‌اند از نفس

(ز جوش سواران و از گرد و خاك)

تهمتن اگر بود، مي‌شد هلاك

شُشم پر شد از خاك و خاشاك تو

فداي تو و طينت پاك تو!

شده كارم از كردنِ سرفه، زار

كه مي‌آيد از آن به صد جا فشار!

علي‌اي حالٍ، اگر مي‌شود

به اين خرده‌شن‌ها بزن دست رد

به هر شهر چون راه پيدا كند

فضا را همانند صحرا كند

بنا كرده‌ام خانه را بس بلند

ولي باز از خاك يابم گزند...

بشر كه به روي زمين پاك زيست

نه ديگر هوازي كه او خاك‌زي ست!

چنان تار گرديده ديد همه

«كه هرچي بگم‌اي خداجون، كمه!»

اگر مُردم اينجا، مرا درك كن

تو اما برو شهر را ترك كن

خدايا تويي جانِ جانان فقط

ببر اين هوا را به تهران فقط!

كمي ابر لطفاً سفارش بده

به آن ابر، دستور بارش بده

جنوبي كه شد غرق در گرد و خاك

اسيدي اگر بود باران چه باك؟!

پس از بارشي نصف‌ونيمه، سپس

به كارِ خداوندي خود برس!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون