نشست آيندهنگري علوم انساني با سخنراني رضا داورياردكاني
در نقد «اكنونِ تهي»
پنجشنبه دهم اسفندماه 1396 مركز تحقيقات و فناوري فرهنگستان علوم به مناسبت اول مارس روز جهاني آينده نشستي با حضور اساتيد، پژوهشگران و شخصيتهاي سياسي برگزار كرد. سخنران آغازين اين نشست رضا داوري اردكاني، رييس فرهنگستان علوم بود كه در ادامه مشروح سخنانش از نظر ميگذرد:
بحث از آينده و آينده نگري به خصوص براي كشورهاي توسعه نيافته بسيار مشكل است. روز اول مارس را روز آينده نگري خواندهاند. مارس رب النوع يوناني جنگ و سلحشوري است و نامگذاري روز اول مارس به نام او جالب توجه است. در ابتدا قصد داشتم گزارشي را كه در فرهنگستان تهيه شده ارايه كنم اما به علت حضور جناب آقاي جهانگيري بعد از مدتها در اينجا، احساس كردم كه خوب نيست روضه بخوانم، خوشايند نيست زيرا به هر حال گوش ايشان پر است از روضه. كشور ما روضه زياد دارد و من هم دو كلمه روضه فرهنگستان را ميخوانم.
البته اين مطلب نظر شخص من و برآمده از تجربه بيست و چند سالي است كه در اينجا بودم. قضيه اين است كه اساسنامه فرهنگستان در شوراي عالي انقلاب فرهنگي تصويب شد. اين اساسنامه وظايف و اهدافي دارد. فرهنگستان موسسه پژوهشي نيست، بلكه وظيفهاش ارتقاي سطح علم، تعيين سياست علم و راهبردهاي توسعه علمي است. سازماني كه فرهنگستان دارد و بايد براي اين اهداف عمل بكند، از روي گرده دانشگاهها برداشته شده است. دانشگاهها مراكز آموزشي _ پژوهشي هستند و سازمان متناسبي دارند. اما در فرهنگستان بايد درباب آينده كشور و مسائل مربوط به توسعه و مشكلات كشور چارهانديشي شود و بايد سازماني متناسب با آن داشته باشد. اين اقدام صورت نگرفته است و ما در اين باب سالها بحث شده است و در نهايت قضيه به شوراي عالي انقلاب فرهنگي موكول شد. آنجا بر اثر بحثهاي طولاني موافقت كردند كه فرهنگستان يك مركز تحقيقات داشته باشد. آن مركز تحقيقات كارهاي ميانرشتهاي بكند، به برنامهريزي بپردازد و به آينده نگري نيز اهتمام داشته باشد. در حال حاضر فرهنگستان از نظر مالي اوضاع مناسبي ندارد و اين مركز يك ريال بودجه ندارد و نتوانسته حقوق اساتيد و كاركنان را تامين كند. روضه من تمام شد! اما مساله آينده، مساله آسان و مساله دشواري است. ما تا 60، 70 سال پيش اصلا به فكر آينده نبوديم و به منابع و امكانهاي كشور نميانديشيديم. از زماني كه شروع كرديم، چنان كه بايد، در اين كار دقت نكرديم. ما آينده نگري نداشتيم. نميدانم الان داريم يا نداريم، اما به هر حال بايد قدري راجع به آيندهنگري فكر كنيم. در اين زمينه مقالات و كتابهايي منتشر شده است كه مطالب قابل تامل دارد، اما من نميدانم تا چه اندازه آينده، آينده يك ملت يا آينده يك كشور است. در قديم نبوده است و اين اختصاص به دوران جديد دارد. زيرا جهان قديم، جهان تحول نبوده است و اگر هم بوده، تحولي بطئي و كند بوده است. جهان جديد يك جهان متحول است و بايد بر اين جهان نظارت شود. به اين جهت آيندهنگري نه فقط متعلق اين جهان است، بلكه ضرورت اين جهان است. زماني نيست كه فرا ميرسد. شش سال آينده كه 1402 باشد، به يك معناي مكانيكي آينده است. اما ممكن است هيچ تحولي صورت نگرفته باشد و ممكن است اكنون تهي تكرار شده باشد. در بسياري از كشورهاي توسعهنيافته اين اكنون تهي تكرار ميشود. ما در شرق آسيا دو كشور داريم. يك كشور كره 40 سال پيش بود كه بخش شمالي و جنوبي تجزيه شده است. 40 سال پيش را در نظر بگيريد كه اين دو كشور كجا بودند. آيا اين هر دو بعد از 40 سال به يك جا رسيدند؟ آينده سال و وقت مكانيكي و نجومي نيست كه فرا ميرسد، آينده، آينده ما است و ما به سمت آينده ميرويم. اگر ما بتوانيم آينده بسازيم، آينده داريم و اگر نتوانيم آينده بسازيم، آينده نداريم و اكنون را تكرار ميكنيم. اكنون، اكنون گذشته و آينده است. اكنون حاصل ادغام گذشته و آينده است. اما اگر اين اكنون تهي و خالي باشد، فردا هم تهي ميشود. من معلم فلسفه هستم و فلسفه ميگويم. در اين ميان سياست نقش خيلي مهمي دارد. زيرا آينده، آينده كشور و ملت است. سياست ميتواند برنامه ساز آينده باشد و امكانها و بهترين و مناسبتترين راهها را تشخيص دهد و كاري را كه لازم است انجام بدهد. آينده در صورتي تامين ميشود كه اقدامها هماهنگ باشد. امكانها خوب سنجيده شود. اين تعبير توسعه پايدار كه به نظر من ترجمه غلطي است، در اصل توسعه هماهنگ است. نميشود يك ارگانيسم دست كوتاه و پاي بلند داشته باشد و سرش كوچك باشد و... بايد تناسب داشته باشد. ما هيچوقت در اين 60، 70 سال كه از سال 1325 دولت قوامالسلطنه شروع شده، هيچگاه يك برنامه هماهنگ توسعه كشور نداشتيم.