• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4055 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۴ فروردين

كه در بزم خدا غمگين نشايد

هومان دورانديش

در دومين روز سال جديد، داريوش شايگان فيلسوف برجسته درگذشت. هر سالي كه از راه مي‌رسد، عده‌اي را با خودش مي‌آورد و عده‌اي را هم مي‌برد. نوزادان به ديار فاني مي‌آيند و پيران به ديار باقي مي‌روند. و عجيب اينكه آنچه در اين ميان اندوهبار است، نه آمدن به ديار فاني بلكه رفتن به ديار باقي است. اينكه كسي به اين دنياي پر درد و رنج بيايد، مايه خوشحالي ما است ولي رهايي از درد و رنج پايان‌ناپذير اين جهان و خلود در جهاني كه- به قول مولانا- جز باقيِ آباد نيست، اندوه و اشك را در جان و دامان ما مي‌نشاند. سرّ اين تناقض شايد چيزي نيست جز همان آمدن و رفتن. يعني براي ما نهايتا مهم نيست كه رفتگان كجا مي‌روند. به قول خيام: از جمله رفتگان اين راه دراز/ بازآمده‌اي كو كه به ما گويد راز. وقتي راز ناز مي‌كند و گشوده نمي‌شود، اين حدس و گمان كه مردگان به صندوق عدم رفتند يا به بهشت عدن، درد چنداني از ما آدم‌هاي جلوي پرده دوا نمي‌كند. مهم اين است كه عزيزان و رفيقان سرانجام يك‌يك رداي جسم را بر خاك مي‌اندازند و به پشت پرده مي‌روند. و رفتن يعني دوري. يعني جدايي و فراق و هجران. و به قول مولانا: نيست در عالم ز هجران تلخ‌تر. چه اين هجران موقت باشد چه ابدي، قرابه زهري است كه تلخي‌اش قندناپذير است و با هيچ حلم و حيله‌ و شهد و شكري شيرين نمي‌شود. باري، سال 1397 نيز در بدو ظهور يكي از فحول فرهنگ و فلسفه ايران را با خودش برد و اندوه و افسوس بسياري را در جان بسياري ريخت. مردان و زناني فرهيخته و آموخته، بر قصه رفتن شايگان غصه خوردند و به رسم معمول، برخي هم كه هيچ شناختي از شايگان نداشتند، براي عقب نماندن از قافله در فضاي مجازي چنان در رثاي او مرثيه سرودند و در عزاي او جامه دريدند كه صاحب‌نظران را شگفتي آمد از اين خيل عظيم شايگان‌شناسان! اما اگر از عزاداران مجازي بگذريم، عزاداران حقيقي را بايد نكته‌اي فرايادآوريم و آن اينكه، شايگان جزو معدود مردان به تمامي بختيار و بلنداقبال عرصه فرهنگ و فلسفه در ايران معاصر بود. او از اين حيث مثل محي‌الدين عربي بود كه ايام به كامش بود و قرعه بخت به نامش. در احوال محي‌الدين نوشته‌اند چنان كامياب بود كه گويي اصولا براي نشستن بر تخت بخت آفريده شده بود.

شايگان نيز از كودكي تا پيري، انساني بود كه هماي سعادت بر بام وجودش نشسته بود و از فرط كاميابي و خوشبختي، متفكري بي‌عقده و سليم‌النفس بود كه با فحاشي و پرخاشگري ميانه‌اي نداشت. نه اهل فحاشي مستقيم بود نه اهل فحاشي ادبي و سياسي و غيرمستقيم. مصطفي محقق داماد در مراسم تشييع جنازه او به اين نكته اشاره كرد كه شايگان با زبان و قلمش هيچ كس را زخمي نكرد. او بي‌آنكه شب و روز اينجا و آنجا درباره دين و اخلاق سخنراني كند، گفتار و كردارش تجسم اخلاق بود و غايت دينداري. اگر دين چيزي جز محبت نيست (هل الدين الّا الحب؟) و موسس دين و منادي دينداري آمده است براي اتمام مكارم اخلاق (انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق)، بي‌اندكي ترديد و اغراق بايد گفت كه مشي داريوش شايگان در قياس با بسياري از مدعيان دينداري و اخلاق‌گرايي، به غايت و هدف دينداري و اخلاق‌گرايي نزديك‌تر بود. او اهل فحاشي و خشونت كلامي نبود و اين رذائل را نشانه «دردمندي» نمي‌دانست. شايگان در توضيح چرايي پرخاشگري اكثر روشنفكران شرقي مي‌گويد: «داستايفسكي در جايي گفته است كه دو رده انسان در جهان وجود دارد: تحقيرشدگان و فروتنان. به گمان من غالب روشنفكران از گروه تحقيرشدگانند و انسان تحقيرشده ديگران را زخمي مي‌كند و مي‌خواهد انتقام خود را بگيرد. به ندرت مي‌توان دو روشنفكر را يافت كه بتوانند در آرامش با يكديگر گفت‌وگو كنند. غالبا كارشان به نزاع‌هاي دردناك مي‌كشد.» در واقع شايگان جدا از اينكه از سر همدردي علت پرخاشگري روشنفكر شرقي را توضيح مي‌دهد، تجويزي هم در آستين دارد: فروتني راه رهايي تحقيرشدگان از پرخاشگري و انتقام‌جويي است. كسي كه فحش مي‌دهد و فرياد مي‌كشد، اگرچه دردمند است ولي دردمندي‌اش لزوما نشانه فروتني نيست. مرد را دردي اگر باشد خوش است؛ آري؛ ولي درد نخوت هم علاجش آتش است! داريوش شايگان در توصيف حال و روز خودش گفته بود: «راضي‌ام از آنچه نصيب من شده؛ چون اگر قرار بود برخورداري‌هاي اين‌جهاني را به عدالت تقسيم كنند، نصيب من بسي كمتر از اين بود كه الان به من رسيده است.» بنابراين شايد مرگ شايگان بي‌نياز از عزاداري باشد. نيك‌مردي كامياب زيست و سهل و بي‌عذاب، رفت به ناكجاي هستي. آيا عجيب نيست آدم‌هايي كه با انواع و اقسام محروميت‌ها و ناكامي‌ها دست و پنجه نرم مي‌كنند، عزادار متفكري شاد و برخوردار باشند كه تمامي استعدادهايش را بر آفتاب افكند و وجودش چون گلي زيبا و كامل به‌تمامي شكوفا شد و زندگي‌اش خالي از دريغ‌ها و افسوس‌هاي جانسوز و ويرانگر بود؟ اگرچه مرگ چنين خواجه نه كاري است خرد، ولي احتمالا شايگان كه عمري به اخلاق زيست، نگاه ديگري به ماجرا دارد و به ماتم‌زدگان مرگش، مولاناوار مي‌گويد: ميا بي‌دف به گور من برادر/ كه در بزم خدا غمگين نشايد. هرچند كه راز مرگ گشودني نيست و از جمله رفتگان اين راه دراز، بازآمده‌‌اي رازگو و راستگو نصيب ما زندگان نمي‌شود، ولي شايگان مجسمه همين بيت مشهور خيام بود: هان بر سر اين دوراهه از روي نياز/ چيزي نگذاري كه نمي‌آيي باز. او تمام و كمال زندگي كرد و بر سر دوراهه بي‌بازگشت مرگ و زندگي، چيزي از روي نياز به جا نگذاشت. داريوش شايگان حق زيستن را ادا كرد و شاد و شكوفا رفت. هم از اين رو، و نيز به دليل وقوف عرفاني‌ و معنوي‌اش به خم و چم عالم و آدم، آماده مرگ بود و طمع بر عمر بيشتر نداشت. خودش درباره شخصيت اصلي رمان «ايوان ايليچ» تولستوي گفته است: «ايوان هيچ‌وقت فكر نمي‌كرد كه قرار است بميرد. ناگهان آگاه مي‌شود. اما من هر روز صبح كه بيدار مي‌شوم، فكر مي‌كنم چرا زنده‌ام؟ و فكر مي‌كنم يك معجزه است كه دوباره بيدار شده‌ام.» چه بسا كه شايگان دوباره بيدار شده باشد؛ چراكه حضرت علي(ع) فرموده است: «انسان‌ها خوابند؛ پس از مرگ بيدار مي‌شوند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون