هاشمي به روايت هاشمي (44)
اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد مي دانيد كه از ماههاي پاياني سال گذشته بهصورت دنبالهدار، خاطرات آيتالله هاشمي را در اين ستون چاپ كردهايم و چاپ و انتشار قسمتهاي بعدياش ادامه دارد. آيتالله هاشميرفسنجاني در شماره قبلي، به مسائلي درباره اتفاقات پانزده خرداد و ارتباط آن با دستگيري امام ميپردازد و به اين سوال پاسخ ميدهد كه روحانيوني كه در سال 42 نقش داشتند چه تفاوتي با روحانيون سال 57 داشتند. درشماره امروز ادامه اين بحث را ميخوانيم.
از امام در رابطه با دارالتبليغ خاطرهاي نداريد؟
چرا ما مكرر از امام شنيديم كه مخالف بودند. امام هم همين حرف را ميزدند. بهتر است كه از خود ايشان بپرسيد. امام هم ديگر اينقدر بزرگ هستند كه آدم يك جمله كه از ايشان نقل كند و مطمئن نباشد، تو تاريخ به هر حال رويش حساب ميشود. نميشود چيزي را به ايشان نسبت داد و من هم الان تعبير خاصي را از ايشان يادم نيست ولي روح قضيه يادم است كه ايشان مخالف بود با دارالتبليغ هميشه درد و دل ميكرد.
آيا امام تعبيري از آقاي شريعتمداري داشتند؟
يك تعبيري كه من از ايشان يادم است در همين موارد كه ما ميرفتيم پيش ايشان خيلي گله ميكرديم؛ ايشان اجازه نميدادند ما تندي كنيم. مهمترين تعبيري كه من يادم است، ايشان ميگفت كه آقاي شريعتمداري خيلي عاقل هستند. ميخواستند بگويند كه حسابگر هستند و از آن جمله ما ميفهميديم كه يعني با حسابگري چيز ميكنند. بيش از اين ما از ايشان آن موقعها نشنيديم. رو نميدادند ايشان به ما كه ما علما را مورد هتك قرار بدهيم.
ميرسيم به نقش شما و روحانيون مبارز بعد از پانزده خرداد در پيشبرد نهضت و جريان بعثت و انتقام و تشكيلات زيرزميني؟
من قبلا گفتم كه، من بعد از سربازي آمدم رفتم نوق و آن كتاب را ترجمه كردم و بعد برگشتم، قم بودم ديگر، اين موقعي است كه ديگر تا امام برگشتند قم. يك مقطعي ما داريم كه امام قيطريه بودند.
مردادماه 42 تا فروردين 43 ايشان در قيطريه بودند.
بله. تا فروردين 43، از آن موقع هم كه آمدند تا آبان قم بودند. از 43 ديگر تشريف بردند به تركيه. توي اين دورهاي كه امام بودند درحقيقت مثل خورشيدي كه زير ابر باشند چون تا زندان بودند كه رابطه اصلا نداشتيم. از قيطريه به بعد ديگر، بيرابطه ما نبوديم چون افرادي ميرفتند داخل و ميآمدند نظر امام ديگر براي ما روشن بود. البته ايشان شيوهشان اين جوري بود كه آنجا كه بودند دخالت دستوري نميكردند در اين مسائل. به عهده افراد بيرون گذاشته بودند كه اين مسائل را، خودشان كارهاي ديگري ميكردند. ما كه آمديم قم ابتدائا كه من با تقيه رفتار ميكردم به خاطر اينكه منتظر بوديم سربازي بگيرند .
چند ماهي همينطور مانديم و ديديم نميگيرند و خبرهايي هم بود كه رژيم پشيمان شده از سربازي. اوضاع هم كم و بيش آرام شده بود، ما مطمئن شديم و كمكم وضعمان عادي بود. آن طرز تفكري كه عموما به وجود آمده بود، خب، بين ما هم بود. يعني ما هم به اين فكر رسيده بوديم كه كارهاي تشكيلاتي بايد بكنيم. كارهاي زيربنايي بايد بكنيم و ارتباطات با شهرستانها و اينها، بايد داشته باشيم. تربيت بكنيم، اينها همه بود. تفاوتي كه ما با بعضيهاي ديگر داشتيم اين بود كه ما گفتيم كه شعله مبارزه نبايد خاموش بشود اگر شعله مبارزه خاموش بشود آن كادرسازيها و تربيت اينها همه فراموش ميشود. بعضيها صحبت از تقسيم كار ميكردند كه يك عدهاي آن كار را بكنند يك عدهاي اين كار را بكنند اين را ما قبول نداشتيم و ميگفتيم توقع از كساني كه در ميدان مبارزه نيستند نبايد بكنيد كه آنها بتوانند تشكيلات و كادرسازي و... بكنند. اصلا آن جاذبه ديگر، در آن سري اشخاص نميماند. لذا ما عدهاي بوديم كه فكر ميكرديم، همينها كه در مبارزه هستند بايد ضمنا به كار تشكيلات مخفي حتي آن كارهاي تند، كارهاي ترور و اقدامات مسلحانه و اينها هم بپردازند. منتها لازم نيست همه افراد دستشان در همه كارهاي حاد باشد. بدانيم كه مثلا فلان كس ضمن اينكه دارد با ما مبارزه ميكند در آن كار هست اگر روزي گير افتاد به ما سرايت نكند. خب، آن خودش مسوولش هست حداكثرش اين طور چيزها پذيرفته شده بود. لذا در قم خب، دو طيف وجود داشتند يك سري مدرسين و اشخاص سطح بالا و يك عده هم طلبههاي جوان كه بيشتر نيروهاي اجرايي مبارزه بودند. ما هم بين اينها حساب ميشديم يعني هم به يك نحوي جزو جوانها بوديم هم به يك نحوي جزو آن بالاييها بوديم كه در تصميمگيريها و اينها با آنها كار ميكرديم و عناويني مثل مثلا مدرسين يا فضلا يا علما از اين چيزها هم براي امضاها درست شده بود كه هر وقتي به يك اسمي امضا ميكرديم. تا امام بازداشت بودند هميشه يك چيزي لازم بود. يعني يك محوري براي شعار مبارزه لازم بود ديگر، خب، قبلا ما براي امام كه خودشان با اين مواد انقلاب سفيد مبارزه ميكردند، محور اين بود كه داغ شد ديگر مسائل. امام كه بازداشت شدند ضمن اينكه اينها محفوظ بود مواردش، اما شعار اصلي مبارزه امام آن شعاري كه احساسات را ميتوانست تحريك كند خود بازداشت امام بود. در همين محور اعلاميه ميخواستيم بدهيم، سخنراني بكنيم افراد را دعوت كنيم و اجتماع دعا كنيم همين طور كه مظهر حركت ضد رژيم بود، اينها بود كارهايمان.