ذهن زيبا و ذهن بيمار در رويكردهاي هنري
محمد زنگنه
گاهي حس دوست داشتن و عشق ورزيدن را ميتوان در قالب شعر، نقاشي، داستان، فيلم، تئاتر، موسيقي و... ايجاد كرد. انتخاب هريك از قالبها صرفا يك انتخاب از سوي هنرمند است كه بر اساس توانمنديهايش براي انتقال هنر خود از آنها بهره ميبرد. از اين منظر هنر آفرينشي است كه در قالب اثر هنري و با اشكال متنوعي از شيوههاي ارايه كه به مخاطبان عرضه ميشود.
سرشت انسان با خير و شر عجين شده است. از يكسو انسان به پاكي و نيكي گرايش دارد و از سويي مستعد پليدي و ناپاكي است. هنرِ برآمده از ذهن زيبا اگر با سرسوزن ذوق درهم آميزد، دستاويزي براي برانگيخته كردن احساسات پاك و ارتقاي فرهنگ و اخلاقِ برخوردارانِ آن هنر ميشود و اگر هنري آلوده به ذهن بيمارِ خالقش باشد و مزين به ظواهر خوش آب و رنگ، بيگمان مخاطبانش را متمايل به شر ميكند و ايشان را ناخودآگاه به ورطه ناپاكي
ميكشاند.
فارغ از بحث «هنر ابزاري» و «غير ابزاري» و نظريههاي پرشمار انديشمندان و متفكران در وادي زيباييشناسي، پيرامون ذات هنر و وجود يا عدم وجود ارتباط ميان هنر و اخلاق اگر معتقد به تعريف هنر براي اجتماع باشيم و نه هنر براي هنر و اگر هنر را تعهدي از جانب هنرمند در قبال جامعه قلمداد كنيم در اين صورت تمايز ميان آثار هنري برآمده از نيات معطوف به خير در مقابل آثار هنري فاقد ارزشهاي اخلاقي چهبسا داراي محتواي ضد بشري، امري بديهي خواهد بود. با اين استدلال ميتوان گفت، هنر مفهوم و پيامي است كه از طريق قالبهاي متنوع در لفافهاي از زيبايي و برانگيختگي عواطف انساني بروز مييابد؛ پس اين نيت هنرمند يا سفارشدهنده اثر هنري است كه ميتواند در نقاب اثري خوش آب و رنگ، حامل محتوا و پيامي خير يا شر باشد.