رازهاي ابهام طنز سياه
داوود شهيدي
كاريكاتور يك موضوع برحــسـب حــسـاسيــت كاريكاتوريست در برخورد با جهان غيرعادلانه است. گفتني است در مرحله ابتدايي شكلگيري يك كاريكاتور در ذهن طراح، كاريكاتوريست به تكنيك چندان اعتنا ندارد و بيشتر به روايت مفاهيم اجتماعي و مناسبات انتقاد برانگيز توجه دارد. آنگاهكه در نگاه انتقادي ميبالد و بلوغ را تجربه ميكند، در جستوجوي فرم متناسب با ايدههايش تمرينات سختگيرانهاي را انجام ميدهد تا بهتدريج جاي خود را پيدا كند و بدينسان امضاي شخصي او دستنشان ميشود و حتي بدون امضا نيز شناخته ميشود و در مرحله دوم است كه «طراح» و «طرح» يكي ميشوند. اينجا و براي شما، من موضوعيت طنز سياه را آيتم به آيتم شرح ميدهم. طنز سياه اينها نيست كه يك طرح دو سه خطي را با هاشور و سياه خطخطي كردن و اندام عضلاني و فضاي ناتوراليست بازسازي كنيم. يا به زبان ديگر تكنيك پرهاشور و نوعي پركاري بيهدف را به كار بگيريم.
اين مثل آن است كه يك فكر ساده و كارتونيك را با نقاشي رنگ و روغن بهصورت خرواري بهافراط و تفريط بكشانيم تا به آن ابهت ببخشيم يا بازهم تكنيك اضافي و بيمنطق يا ظاهرا فني با ارايه مهارت بيدليل! زيرا چيزي هست به نام انديشه طراحي و عنصر خط! يعني به كار گرفتن تكنيك درست و بهاندازه فضاسازي براي فكر يا محتوايي كه در ذات و طبيعتش هولآور است و نه آنكه قيافهاش را هولانگيز يا سياه نما جلوه دهيم. نكته دوم، محتواي اجتماعي و عرصه هنرهاي تجسمي است: طنز سياه، هم نوعي انديشهنگاري سوررئاليستي است و هم نيست؛ و ميگويند كه سوررئاليسم نقاشي نيست زيرا كه نقاشي يكزبان صرفا ويژوآل و بيواسطه است كه از طريق حس و حواس درك ميشود يا به عبارت واضحتر، نوعي موسيقي متجسم! ولي سوررئاليسم داراي اشياء با هويت واقعيت خارجي است كه تنها در ارتباط با يكديگر وهمانگيز و ماليخوليايي است و اين را ميشود بهمثابه يك موضوع نوشت. روابط سوررئال نوعي ادبيات نقاشي شده است. سيب يك سيب است. پرنده منجمد يك پرنده منجمد است. انار تركيده يك انار تركيده است يا ساعت كش آمده همان ساعت است كه اينبار كش آمده است. ولي پيكاسو، سزان، مونه، كله، ميرو و كاندينسكي را بايد آموخت مثل زبان فرانسه و با آن آميخت و عادت كرد؛ اما، كاريكاتور هنر ژورناليسم است. يك كاريكاتور خوب داراي سوژه است كه اگر آن فهميده شود كاريكاتور هم فهميده شده است. چون ذهن روزنامهخوان به سرعت در نگاه كردن و خواندن عادت دارد، پس بايد براي برخي سوژهها شرح و زيرنويس هم داشته باشيم تا قطعا فهميده شود. تكنيك هم يعني داستان را تصوير كردن. مثلا بهجاي نوشتن درخت آن را نقاشي كردن و بهجاي مثلا فلاني، خود او را با اغراق تصوير كردن كه آنهم مضحكقلمي است كه البته كاريكاتور در بسياري از جلوههايش «فكاهه» است اما در طنز سياه، سوژه يا داستان تبديل ميشود به فضا! شما طرح را نميبينيد كه از آن بگذريد بلكه به آن نگاه ميكنيد با تامل و با آن رابطه ميگيريد و اينكه طرح خود بيان بيواسطه است. و اينكه، طراح يك محيط را تصوير ميكند كه فقط يك عكس نيست، بلكه يك ايماژ است. اين يك خلاقيت بيواسطه است و در آن، نه رمانس «غريبهها در شب» فرانك سيناترا و نه احساساتيگري عرفان به عنوان يك ليوان گلگاوزبان... نيست.
حال!
- تهتر زنده يا «ليوينگ تئاتر »، شكل ميگيرد البته از آدمهاي مسواكزده بيبو خاصيتهاي خردهبورژوازي.
- جيمي هندريكس گيتار برقي را ميشكند.
- آلن گينزبرگ با بوي گندِ بدنِ هرگز نشسته حُضار اطوكشيده را از خود فراري ميدهد.
- چشمان كاهن بودايي در ويتنام كه خود را آتش ميزند سرشار از سكوت و آرامش روح است.
- سينماي سياهوسفيد تشديد شده در مُهر هفتمِ اينگمار برگمن به مرگ، قهرماني، شيطان، ... و شطرنج اين بازي فكري ميپردازد.
ارنستو چه گواراي باشكوه و افسانهاي ميميرد.
- برتولت برشت باشكوه ميگويد: كسي كه ميخندد خبر هولناك را نشنيده است.
- طاعون را آلبركامو به دوش ميكشد.
- كرگدنها از ذهن اوژن يونسكو ميپرند روي صحنه تئاتر.
- تهوع سارتر جايزه خيلي بزرگ را رد ميكند.
حال!
كاريكاتور كه آنقدر جدي شده است در اين ميان چه كاره است؟ كه قادر است دنياي پرآشوب انساني را بهدرستي و به كمال در خود انعكاس دهد. هم سياست را بهنقد بكشد و هم فلسفه قدرت را... و همه را در فرم يك كابوسِ دهشتبار بيانتها، باز بسازد و مكرر كند.
داوود شهيدي معمار، نويسنده و طراح طنز سياه