• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4162 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۵ مرداد

جشن حافظ و درس معلم

امير پوريا

برپايي هجدهمين جشن سينمايي/تلويزيوني دنياي تصوير يا مراسم اهداي تنديس حافظ، آن هم در بحران فراگير اقتصادي موجود، اتفاق فرهنگي مهم هفته جاري بود. خانه سينما با توقف بر همين مشكلات، تصميم به لغو جشن امسال خود گرفت و اين، براي جامعه و مردمي كه نبايد از اهل هنر و فرهنگ و رسانه، بي‌شوقي و بي‌رمقي ببيند، يأس‌آور است. اما مراسم دنياي تصوير در حالي برگزار شد كه براي دومين بار، ميزبان اصلي و پايه‌گذار آن علي معلم حي و حاضر نبود. در فقدان او، منهاي تمام نگراني‌هاي ديگر، مهم‌ترين چالش پيش روي برگزاركنندگان جشن، آن سن عظيمي است كه جز با حضور خود او و طنين صدايش، خالي به چشم مي‌آيد. سال گذشته مهران مديري اين مسووليت را برعهده گرفت و نتيجه، همه‌جانبه نبود. امسال اما حذف مجري و معرفي جايزه‌دهندگان با صداي عليرضا غفاري از پشت سن و گهگاه حضور احسان كرمي براي يادآوري چند نكته و استقبال و بدرقه در ابتدا و انتهاي مراسم، به دو نتيجه باارزش انجاميد: نخست حفظ حرمت و شأن علي معلم كه در نبود او، انگار به گونه‌اي نمادين، سن جشن حافظ خالي از مجري مي‌ماند و دوم شدت يافتن روند مراسم كه پس از تاخير قابل درك بابت ضيافت شام، از زمان شروع تا انتها، اندكي كمتر از سه ساعت به طول انجاميد؛ و در زماني كوتاه‌تر از هر دوره ديگر اين جشن و همتايان آن برگزار شد.

براي رعايت همين ريتم بود كه وقتي به نمايندگي از دوستانم در هيات داوران براي اعلام و اهداي جايزه ويژه هيات داوران روي صحنه رفتم، به كوتاه‌ترين شكل ممكن از يك آموزه بنيادين علي معلم گفتم و گذشتم. آموزه‌اي كه در تخصيص جايزه ويژه هيات داوران به محمدحسين مهدويان براي فيلم «لاتاري» جاري شد. علي ما كه بها دادن به حس‌هاي مخاطب حين تماشا را از او برگرفته‌ام، واكنشي تمسخرآميز نسبت به برخي «پُز»هاي منتقدانه داشت. برنمي‌تابيد كه تصور شود ساحت نقد مترادف با خالي شدن فرد منتقد از فرديت انساني‌اش باشد. بله؛ بديهي است كه معيارهاي نقد صرفا برپايه آن خوشامد و بدآمد رايج همگاني و فقط وابسته به پديده غيرقابل اتكاي «احساسات شخصي» نبوده و نبايد باشد. اما اين بدان معنا نيست كه منتقد در مسند قضاوت، مطلقا از احساس‌هاي انساني منها شود. اگر چنين بود، از درك حسد و پشيماني ساليه ري نسبت به موتزارت تا محبت مادرانه و هراس رزمري از فرزندي كه به دنيا آورده تا نياز جان و روح سيد به بازيابي عزت نفس از دست رفته‌اش (به ترتيب در «آمادئوس»، «بچه رزمري» و «گوزن‌ها») لحظه‌هاي رستگاري بسي فيلم‌ها نمي‌توانست براي منتقد تهي از ادراك حسي، قابل دريافت باشد. بر همين اساس، علي ما دست مي‌انداخت اين عادت بيمارگونه و اسنوبيستي را كه فيلمي در فرآيند تماشا، فرد را با هيجان، اندوه يا هر احساس انساني ديگري كه فيلمساز خواسته، درگير كند اما بعد از اتمام اين فرآيند، همين مخاطب مثل آدمي كه از لذت خود شرمسار است، به انكار و پس زدن فيلم بپردازد. اين جايي است كه پاي «محاسبه» به ميان مي‌آيد و واكنش منتقد، نه از ذهن و ضمير خود او، بلكه از دل ملاحظاتي سرچشمه مي‌گيرد كه دست و پاي او را براي «رها» بودن و واكنش انساني نشان دادن، بسته‌اند. ولي واقعيت اين است كه منتقد بايد همان درگيري عاطفي خود را نتيجه توانايي فيلمساز در اجرا بداند. در حالي كه هر سكانس اكران فيلم «لاتاري» به سياق فيلم‌هاي قهرمان‌پردازانه قديمي‌تر اين سينما – چه بدها و چه بهترها- با سوت و كف و وجد و هيجان تماشاگران همراه بود، نمي‌توان اين موفقيت در برانگيختن احساسات آنان را از سنجيدگي تكنيكي و پرداخت درگيركننده فيلم جدا كرد. مي‌توانيم ايدئولوژي حاكم بر فيلمي را صد درصد و تا آخرين سطرهاي طرح آن، نپذيريم؛ اما اين دخلي به احترام به پالودگي اجرا و اجزاي آن ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون