برخيز و اول بكش (95)
فصل دهم
من مشكلي با كشتن نداشتم
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
يائل كه با نام رمز او در موساد نيلسن بود و راهنماي او يك پوشش داستاني را طرح كردند مبني بر اينكه او براي نوشتن يك مجموعه تلويزيوني از زندگي بانو هستر استن هوپ، يك زن بريتانيايي از طبقه اعيان كه قيد و بندهاي محافظهكارانه قرن نوزدهم را به چالش كشيد و راه را براي فعالان اجتماعي و سياسي زنان آن موقع باز كرد، به لبنان آمده است. استن هوپ دايمالسفر بود و سالهاي آخر زندگياش را در لبنان و سوريه گذرانده بود.
يائل در 14 ژانويه سال 1973 به لبنان رفت. او در هتل بريستول اقامت كرد و بعد از چند روز يك آپارتمان در ساختماني لوكس درست مقابل دو ساختماني كه سه هدف زندگي ميكردند، اجاره كرد. او سريعا در ميان افراد بومي و خارجي در بيروت دوستاني درست كرد كه به او در تحقيقاتش براي مجموعه تلويزيوني درباره بانو استن هوپ كمك كنند. پوشش داستاني وي او را قادر ساخت به راحتي به اطراف برود و زمينه مشروعي را براي سفر به هر جاي كشور فراهم سازد.
او شروع به قدم زدن در اطراف نواحي و ساختمان اهداف كرد و كيفي را با خود حمل ميكرد كه درون آن دوربيني كار گذاشته شده بود كه با فشار دادن دكمه عكس ميگرفت. يائل بعدا در يك مجله نوشت، «هر جزيياتي بسيار مهم بود. توصيف كارهاي شب و روز در سه آپارتمان، چه زماني چراغها روشن و خاموش ميشوند، چه كسي و در چه ساعتي از پنجره ديده شده است ، جزييات خودروهايشان، چه كسي نزد آنها ميآمد، در كجاها محافظ هست.»
با شناسايي وسيعي كه يائل انجام داد، حالا موساد ميدانست كه چه كسي را و در كجا بايد بزند، اما هنوز موانع بيشماري باقيمانده بود. خانههاي افراد رده بالاي ساف در بلوكهاي پرجمعيت بيروت واقع شده بود بنابراين نميشد از مواد منفجره استفاده كرد، زيرا در اين صورت كشتن شهروندان بيگناه بهطور غيرقابل قبولي بالا خواهد رفت. اينها را بايد از نزديك زد. اما مشكل اين بود كه لبنان يك كشور هدف بود و متخاصم با اسراييل، كشوري كه فرد قاتل دستگير شده بدون شك شكنجه و كشته خواهد شد. اين بدين معنا بود كه جنگجويان قيصريهاي كه تقريبا در بيروت هستند نه براي مبارزه بلكه براي تعقيب و مراقبت طولانيمدت آموزش ديدهاند و جنگجويان تيم «سرنيزه» كه ميتوانند يك مرگ تميز را انجام دهند، فاقد داستانهاي پوششي قانعكننده در يك كشور هدف هستند و نميتوانند در آنجا براي انجام وظيفهشان براي مدت طولاني باقي بمانند. حتي اگر آنها اين كار را هم انجام دهند، خارج شدن سريع از كشور آن هم بعد از زدن هفت هدف ساف -سه مرد و چهار تاسيسات- به احتمال خيلي زياد غيرممكن خواهد بود.
رومي و حراري به يك جمعبندي اجتنابناپذير دست يافتند؛ قيصريه نميتواند چنين ماموريتي را به شيوه خودشان انجام دهد. تنها «ايدياف» نيرو و منابع لازم را براي انجام چنين هجمهاي كه موفقيتآميز باشد، دارد. اين يك راهكار پيشنهادي جديد بود، تا آن موقع نه موساد و نه «ايدياف»، هرگز در يك عمليات زميني با يكديگر همكاري نكرده بودند. اين كار به نوبه خود هم يك خطراتي با خود داشت. اسراييل بهطور مرتب مسووليتهاي ضربه زدن موساد را تكذيب ميكرد اما اگر نيروي نظامي بزرگي شروع به كشتن مردم كند حتي اگر سربازانش يونيفورم بر تن نداشته باشند، براي اسراييل غيرممكن خواهد بود كه دخالت خود را تكذيب كند.
نقشه اوليه «ايدياف» حمله سريع و غافلگيرانه بود كه نيازمند يكصد نفر براي يك حمله احتمالي به هر دو ساختمان گرانقيمت و هدايت ساكنان آن به خيابان بود. يكسري از پليس هم به منظور شناسايي اهدافي كه بايد كشته شوند بهخط ميشدند.
سپهبد ديويد ال عزار، فرمانده «ايدياف»، نسبت به نقشه شكهاي زيادي داشت. او از اهود باراك، فرمانده «سايرت متكال»، و فرمانده واحد بخش شناسايي «ايدياف» خواستار ايدههاي تازهتري شد.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.