صداي مخالف
هاشمي در سياست «بياصول» بود
محمد زعيمزاده در صفحه اصلي روزنامه فرهيختگان كه اين روزها توسط تيم نزديك به مقدمفر (مشاور آقاي ولايتي) مستقيما اداره ميشود، بحث و جدلهاي پيرامون مستند «هاشمي زنده» است را دستمايه يادداشت خود قرار داده و اتفاقا به نقد آن نيز پرداخته است. نويسنده معتقد است كه مستند ميخواهد بگويد: «ايده هاشمي در فضاي اجرايي كشور همچنان جاري و ساري است و اگر اشكالي هم وجود دارد از اين ايده است.»او در ادامه به نقد آن پرداخته و مينويسد: «مستند در بيان اينكه دقيقا كدام ايده هاشمي الان در كشور جاري است لكنت دارد، اگر ميخواهد بگويد كه هاشمي منظومه فكري داشته است كه حالا تمام ابعاد آن در سيستم اجرايي كشور حاكم شده، اول بايد به اين سوال جواب بدهد كه خودش بارها گفته منظومه فكري هاشمي در دورههاي مختلف تغيير كرده و ايده مشخصي وجود نداشته، صريحا در مستند گفته ميشود نگاه فرهنگي هاشمي تغيير كرده يا فكتهايي وجود دارد كه نگاه هاشمي درمورد غرب و امريكا هم تغيير كرده، پس كدام فكر و ايده ثابت هاشمي الان جاري است؟»
به اعتقاد وي هاشمي در سياست خط سير يكساني را دنبال نكرده است: «واقعا آيا ميتوان گفت مرحوم هاشمي محكماتي در سياست داشته است كه نهتنها خودش تا آخر عمر به آنها پايبند بوده بلكه پس از مرگ هم دولت نزديك به ايشان آن را دنبال ميكند؟ بهزعم نگارنده اگر كسي نقطهنظرات جريانساز در سياستورزي مرحوم هاشمي را با نگاه پژوهشي، نقطهيابي كند هيچ خط مستقيمي اين نقاط را بههم وصل نميكند. كنش مرحوم هاشمي به عناصر اصلي سياست در سالهاي مختلف كاملا اقتضايي و به شرايط، ناظر به ماندن و اثربخشي در قدرت بوده و اين مهمترين اصل در كنشگري سياسي مرحوم هاشمي است. سياستورزي كه نقطه كانونياش خود مركز پنداري است و اصلي جز اين ندارد، سياستورزي كه شايد در برخي جاها خط قرمز داشته باشد اما مهمترين اصلش بياصلي است.»
9 دي انقلاب سوم نام گرفت
رسانههاي اصولگرا به بهانه نزديك شدن به سالگرد 9 دي سرمقالههاي خودشان را بهطور هماهنگ به اين موضوع اختصاص دادند. عبدالله متوليان در روزنامه جوان اما تظاهرات 9 دي سال 88 را «انقلاب سوم» ناميد و نوشت: «انقلاب ۹ ديماه ۱۳۸۸ كه در حوزه جنگ نرم و تجديد بيعت با امام و ولايت و دفاع جانانه از دين شكل گرفته و پنج عامل بسيار مهم، اين انقلاب را از دو انقلاب پيشين برجستهتر و بزرگتر كرده است: اول آنكه اين انقلاب نيز مانند انقلاب اول از گستردگي و فراگيري كل ايران برخوردار بود. دوم آنكه اين انقلاب در حوزه جنگ نرم واقع شد كه به مراتب از انقلاب سخت و نيمه سخت پيچيدهتر است. سوم آنكه اين انقلاب مانند انقلاب اول در ايام عاشورا رخ داد. چهارم اينكه مردم در اين انقلاب، بدون دخالت و سازماندهي خواص، بهصورت كاملا خودجوش و صرفا با درك انقلابي آحاد مردم و حضور مومنانه درصحنه شكل گرفته و تمام رشتههاي ۱۰ ساله دشمنان خارجي و عوامل داخلي آنان را خنثي كرد. پنجم آنكه در اين انقلاب «ز منجنيق فلك سنگ فتنه ميباريد» و مردم در دفع كودتايي امريكايي و فتنه هيبريدي و مركب سبز اموي پيروز شدند .
سرمقالهنويس جوان معتقد است كه «شوربختانه و متأسفانه نهتنها فتنهگران از حلم و بردباري و ظرفيتهاي نظام سوءاستفاده كردهاند بلكه قويا درصدد جابهجايي شاكي و متشاكي و در مقام طلبكار بر آمدهاند.»
ماجراي ريش و تجريش
وب سايت مشرق به گفتوگوي محمدرضا تاجيك با «اعتماد» اشاره كرد كه در بخشي از آن گفته شده بود: «با اين ريشهايي كه برخي از مسوولان ما دارند نميشود رفت تجريش»! اين سايت به اين بهانه به نقد اين مصاحبه پرداخته و مينويسد: «اگر مساله جامعه ريش برخي مسوولان است پس به واسطه ريشهاي تراشيده آقايان تاجيك و عبدي و حجاريان و غيره! كه منجر به روي كار آمدن دولت آقاي روحاني شد؛ هماكنون ميبايست براي اهالي تجريش و شميرانات و زعفرانيه اتفاقات خارقالعادهاي افتاده باشد.» اما شاهديم كه تحفه آن ريشهاي تراشيده و «تكرار ميكنم»ها در سال ۸۸ ناامني و تحريم بود.» به نوشته اين سايت قاليباف و احمدينژاد بر گزينههاي فعلي ارجحيت دارند: «از باب كنايه هم اهالي تجريش و محموديه و قيطريه و قلهك خودشان بايد نظر بدهند كه با شهرداران ريشداري مثل قاليباف و احمدينژاد زندگي بهتري داشتند يا با شهرداران بي ريشي كه هنرشان دوچرخهسواري و حضور در مجلس رقص است؟»
مشرق همچنين تاجيك و اصلاحات را به داشتن تفكر طبقاتي متهم ميكند: «قرارداشتن اتوپياي اصلاحطلبان در تجريش و فرمانيه و صاحبقرانيه و نياوران و غيره هم مسالهاي است كه اظهارات تاجيك يك شاهد ديگر بر آن اقامه كرد. بديهياست كه همين نگاه طبقاتي و دون شأن دانستن مردمان متوسط و پايين است كه موجب غلط بودگي عمده تحليلهاي اصلاحطلبان طي سالهاي اخير شده و ايضا اصلاحطلبان را واداشته است كه در كنايه به مردم فرودست و قشر كمدرآمد از عبارات توهينآميز و سخيفي مثل «لشكر قابلمهبه دستها»، «لبوفروشها و رانندهتاكسيها» و «كساني كه براي خريد جارو هم صف ميكشند» ياد كنند.»