• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4305 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۴ بهمن

پيوندي ميان ادبيات و معرفت‌شناسي

ليندا زگزبسكي، فيلسوف و معرفت‌شناس صاحبنام ‌امريكايي است كه در سال ۱۹۷۹ از دانشگاه يو‌سي‌ال‌اي دكتراي فلسفه گرفت. وي مدتي رييس انجمن فيلسوفان كاتوليك و رييس جامعه فيلسوفان مسيحي بوده است. او در موضوعات گوناگوني چون فلسفه دين، معرفت‌شناسي، اخلاق فضيلت و مسائل مربوط به تقدير و جبرباوري صاحب‌نظر است. كتاب فضايل ذهن او يكي از آثار ارزشمند فلسفي است كه در سال ۱۳۹۶ توسط اميرحسين خداپرست عضو هيات علمي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه به فارسي برگردانده شد. اين اثر چه از حيث مباحثي كه نويسنده مطرح كرده و چه از حيث ترجمه فارسي، مورد توجه صاحب‌نظران و مخاطبان قرار گرفت و در سال ‌جاري برگزيده جايزه بخش ترجمه در حوزه فلسفه كتاب سال شد. به اين مناسبت اميرحسين خداپرست در ميزگردي با حضور حسين شيخ رضايي و بابك عباس و علي‌اصغر محمدخاني در شهر كتاب، پيرامون اين كتاب و نويسنده آن توضيحاتي ارايه كرد كه مختصري از آن از نظر مي‌گذرد.

 

1. معرفت‌شناسي فضيلت رويكردي خاص در معرفت‌شناسي است كه در اواخر دهه 90 و ابتداي هزاره جديد شكل گرفت. در ابتدا مطرح‌كنندگان اين رويكرد چندان به مسائل اخلاقي مربوط به معرفت توجهي نداشتند. آنان اصطلاح فضيلت فكري را با توجه به ريشه واژه آن در يونان باستان انتخاب و سعي كردند نشان دهند كه توانايي‌ها و قابليت‌هاي خوب وابسته به فاعل مي‌توانند در قالب ادراك‌هاي درست، توانايي‌هاي استدلالي مناسب، اخذ باورها از مراجع معرفتي مطمئن دستيابي فاعل معرفت را به باورهاي صادق بيشتر تسهيل كند. كسي كه اولين‌بار اين شيوه نگاه را به معرفت‌شناسي معرفي كرد سوسا بود. او معرفت‌شناسي فضيلت و اصطلاح فضيلت فكري را بدون توجه به دلالت‌هاي اخلاقي مفهوم فضيلت مطرح كرد. ايده سوسا اين بود كه معرفت‌شناسي فضيلت مي‌تواند به خروج ما از بعضي چالش‌هاي معرفت‌شناختي ظاهرا لاينحل ميان انسجام‌گراها و مبناگراها و ميان درون‌گراها و برون‌گراها كمك كند. با مطرح شدن اين ديدگاه در ابتداي دهه نود، كم‌كم عده بيشتري به آن توجه كردند. به‌طور خاص، فيلسوفاني چون لورين كد، جيمز مونت ‌ماركت و زگزبسكي مفهوم فضيلت فكري را با دلالت‌هاي اخلاقي آن مطرح كردند. در روايت‌هاي بعضي، فضيلت‌هاي فكري ديگر صرفا در ادراك‌هاي مناسب يا استدلال‌ورزي به شيوه‌هاي درست منحصر نمي‌شد. مطابق اين روايت‌ها، فضيلت فكري با دلالت‌هاي اخلاقي واضح خود بر فرآيندهايي ذهني مانند شجاعت فكري داشتن، گشودگي ذهني داشتن، از نظر فكري فروتن بودن و از نظر فكري مستقل و خودآيين بودن اطلاق مي‌شود. تفاوت كار زگزبسكي در اين بود كه به‌طور خاص اين ديدگاه‌ها و دلالت‌هاي اخلاقي را با نظريه فضيلت در فلسفه اخلاق در تناظر قرار داد؛ يعني گفت ما در معرفت‌شناسي ديدگاه‌هايي داشتيم كه با وظيفه‌گرايي اخلاقي و پيامدگرايي اخلاقي متناظر بودند، ولي هيچ‌وقت ديدگاهي در معرفت‌شناسي شكل نگرفته است كه به نظريه اخلاق فضيلت توجه داشته باشد. مي‌دانيم كه براساس اخلاق فضيلت، ما در درجه نخست با اعمال و افعال افراد كاري نداريم، بلكه مهم‌تر از آن به منش آنها توجه داريم، چون اين منش فاعل است كه نشان مي‌دهد او به‌طور پيوسته متمايل به انجام افعال درست هست يا نه. زگزبسكي و برخي ديگر از معرفت‌شناسان فضيلت متناظر اين رويكرد را وارد معرفت‌شناسي كردند: به جاي تمركز بر موجه بودن يا نبودن، مطابق وظيفه بودن يا نبودن و تضمين‌ شده بودن يا نبودن باورها به چگونگي كسب اين باورها توجه كنيم. در اينجا اين سوال مطرح مي‌شود كه آيا استفاده از شيوه‌هاي رسيدن به باور به گونه‌اي است كه ما را به باورهاي صادق بيشتري برساند يا نه. زگزبسكي نتيجه مي‌گيرد كه فضيلت‌هاي فكري، يعني گشودگي ذهني، شجاعت فكري و مانند اينها، خصلت‌هايي هستند كه كمك مي‌كنند به باورهاي صادق بيشتري برسيم و از باورهاي كاذب بپرهيزيم؛ به عبارت ديگر، فاعل معرفت فضيلت‌مند زندگي فكري بهتر و غني‌تري دارد.

2. زگزبسكي جزو فيلسوفان نوارسطويي محسوب مي‌شود. فيلسوفان نوارسطويي در نيمه قرن بيستم كوشيدند نشان دهند نظريه‌هاي اخلاق مدرن انسجام يا كفايت لازم را ندارند و لازم است توجه دوباره‌اي به نظريه كهن فضيلت كنيم. عموما اينها به اخلاق نيكوماخوس و اخلاق اودموس ارسطو برمي‌گردند و روايت‌هايي جديد از او ارايه مي‌دهند. اين لزوما به آن معنا نيست كه همان اخلاق ارسطو را تكرار مي‌كنند، بلكه ارسطو را در كنار توجه به فيلسوفان اخلاق مدرن، نظريه‌هايي كه در دوران مدرن در ارتباط با اخلاق پرورانده شده و مسائل اخلاقي جديد مورد توجه قرار مي‌دهند و باز به اين معنا نيست كه همه حرف‌هاي ارسطو پذيرفته است. در همين كتاب فضايل ذهن نقدهايي جدي به ارسطو هست. حتي ايده مركزي فصل دوم كتاب نادرستي تفكيك قاطعي است كه ارسطو ميان حكمت نظري و عملي انجام مي‌دهد. اين مي‌تواند نمونه خوبي باشد از اينكه چگونه مي‌توان از ميراث فيلسوفان گذشته استفاده كرد و در عين حال، حرف نو داشت. اما البته، غير از ارسطو، زگزبسكي به ديدگاه‌هاي معرفت‌شناسان فضيلت مثل سوسا، جيمز مونت ماركت و لورين كد ارجاع مي‌دهد. در بخش سوم كتاب، يعني جايي كه معرفت‌شناسي برون‌گرايانه را نقد مي‌كند، آراي گلدمن و پلنتينگا را مورد توجه قرار مي‌دهد و نقدشان مي‌كند. در آثار ديگر نيز به‌طور خاص به ديدگاه‌هاي فيلسوفان اخلاق و معرفت‌شناسان معاصر توجه دارد. اما چون زگزبسكي فيلسوفي كاتوليك است، به سنت ارسطويي كه از قرون وسطاي مسيحي بين فيلسوفان و متألهان مسيحي جريان داشته است توجه دارد. مثلا در كتاب نظريه انگيزش الهي توجه بسياري به آكويناس نشان مي‌دهد و به همه اينها، چنان‌كه گفتم، در پرتو يافته‌هاي جديد معرفت‌شناختي و اخلاقي توجه مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون