ادامه از صفحه اول
ترامپ درونت را بشناس
همين الانش شخصا فرهيختگان و جوانمرداني را ميشناسم كه اگرچه كار چنداني از دستشان برنميآيد اما به قدر وسع دستگير رفيق و همسايه و خويش و غريبهاند. بد زياد است اما خوب هم كم نيست. از بس خبر بدها پرسروصداست بعضيها توهم ميزنند كه همه از دم فاسد و مال مردمخور و هيز و پدرسوخته شدهاند. نه. جوانمرد و بخشنده و كريم و سخي و دلسوز تا دلتان بخواهد هست، البته از آن طرف هم هستند آنهايي كه عين آب خوردن لقمههاي كلهگربهاي حرام فرو ميدهند، دوقورت و نيمشان هم باقي است. چند سال پيش نوشتم هر روز صبح كه خاوري توي آينه نگاه ميكند، وقتهايي كه مثلا ميخواهد دندان مسواك كند، يا مو شانه بزند، آيا هيچ از خودش شرمنده ميشود كه پول مردم را – مردمي كه نان ندارند بخورند- بالا كشيده و براي خودش و ادامهاش قصر ساخته؟ آيا به نوكر كلفتها دستور نداده همه آينههاي جلوي چشمش را منهدم كنند و روي شيشهها پارچه سياه بيندازند كه مبادا چشمش بر باطن آن دزداختلاسگر بيفتد؟ فقط خاوري كه نيست. آينهشكني راه بيفتد يك كوه آينه شكسته گير ملت ميآيد. چند وقت پيش توي يكي از اين شبكههاي ماهوارهاي ديدم مهدي خلجي با كراوات و ريش تراشيده آمده جلوي دوربين نشسته و دارد از ترامپ و نتانياهو دفاع ميكند. حتي جمهوريخواهان امريكا هم اينطور كه او پشت اين ديوانه موزرد درآمد درنيامدهاند. برايم جاي سوال بود كه مگر آن كمپاني صهيونيستي چقدر به او حقوق ميدهد كه مجبور است چنين آشكار دست به خواب قالي اسراييليها بكشد؟ بالاخره بيخبر نيستيم از سختي زندگي درخارج. با اين حال پيش خود ميگفتم همهاش كه همين چند دقيقه جلوي دوربين نيست. شبانه روز بيست و چهار ساعت است و اين بنده خدا حتما وقتي توي روزنامه بخواند كه از تحريمهاي امريكا هموطنانش به مضيقه افتادهاند زير گريه ميزند و به هرچه نه بدترش فحش ميدهد كه چرا اسير و ابير اپوزيسيون شده و به خاطر يك لقمهنان بايد از بدترين اتفاقات سياسي دفاع كند. آيا او واقعا در خلوتش خودش را و هفت جد و آبائش را ملامت نميكند؟ حداقلش دست پشت دستش نميزند كه چرا چنين بيپروا از تحريم دفاع كرده و ناخواسته بر آتش ترامپ نفت پاشيده؟ در كمال سادگي و بياطلاعي از خودم ميپرسيدم مگر چقدر به او و دهها نفر ديگر دادهاند كه اينچنين حاضر شدهاند پا روي حق بگذارند؟ اما در اين دو سه روز اخير فهميدم سوالم را بايد عوض كنم. بايد بپرسم آيا او هم در آينه همان موجودي را ميبيند كه خاوري؟ خاوري سواد نداشت. درس درست و حسابي كه نخوانده بود. سعدي كه نخوانده بود. نهجالبلاغه كه نخوانده بود. قرآن كه نخوانده بود. خلجي هر چه بود بالاخره چهارتا حرف حساب شنيده بود. گيرم كه همه را منكر شده باشد و گيرم كه همه آن دانشها را با آب آموزههاي جديد شسته باشد. آيا اما هيچ علم مدرني هست كه بگويد خوردن پول مردم بلامانع است؟ آيا هيچ دانشمندي، متفكري، معلمي، حتي پيامبر دروغيني هست كه بگويد ميتواني در آشفتهبازار تحريم سر ملت كلاه بگذاري و پول نفت مردم را بالا بكشي و قيافه متفكرانه به خودت بگيري و چنين وانمود كني كه داري مبارزه ميكني؟ كدام مبارزه؟ مردهشور مبارزهاي را ببرند كه آجرش روي ملات حرام چيده شده باشد. خبرش همهجا پراكنده شده و از من بپرسيد ميگويم اين خبر نه خبر دزدي و اختلاس كه خبر انتشار مرگ انسانيت است به اسم مبارزه سياسي. باز صد رحمت به اپوزيسيونهايي كه از بنسلمان و پمپئو ميتيغند به اسم ترويج دموكراسي. باز دم آنها گرم كه مثل فيتوپلانگتون چسبيدهاند به وزارت خارجه امريكا. اصلا صد رحمت به ترامپ و بنسلمان. لااقل براي اينكه به خواستهشان برسند روي جيب يكديگر حساب ميكنند. آنها از اينها هم پليدتر و نامردتر و خبيثترند كه پول ايران را ميدزدند و به كانادا ميگريزند و قيافه فرهيخته فاضل ارجمند مبارز به خود ميگيرند. هموطن، ترامپ زمانهات را بشناس. ترامپ اصلي از دل اين دلهدزدها سر بلند كرده نه از كاخ سفيد.
پيامدهاي نا اميدي مردم
آري در زماني كه عدهاي كه از قضا قدرت هم دارند عملا همه مساعي خود را در كم رنگ كردن راي مردم بهكار ميبرند و آن را دور ميزنند و آشكارا اين مفهوم را القا ميكنند كه راي دادن مردم اثر چنداني در مناسبات كشور ندارد و تغييرات چنداني ايجاد نميشود نا اميدي از حضور در صحنههاي قانوني و تلاش براي اصلاح امور گسترده ميشود، براندازان مشعوف ميشوند و قيافه حق به جانب ميگيرند كه گويا سخن آنان درست از آب در آمده است و نبايد به تغييرات مثبت و سازنده اميد بست. اين معنا روشنتر از آن است كه كسي در پذيرفتنش ترديد كند و برخي مخالفان اصلاحات هم هيچ استنكافي از بيانش ندارند. حالا مردم از طرق مختلف از سيد و همه دست اندركاران اصلاحات اين سوال چندباره را دارند كه با شركت ما در انتخابات كدام تغيير ايجاد و كدام مشكل خود ساخته برطرف شد؟ انتخابات جاي خود دارد آسيب به اميد مردم هزار خسارت در بر دارد كه قابل احصا نيست و همه ما كم و بيش در به وجود آوردنش سهمي داريم، در واقع به نوعي همه بر شاخ بن ميبريم! چه بسا اگر عدهاي با انواع روشها شادابي و سرزندگي و آيندهنگري و اطمينان مردم را هدف قرار نميدادند، برخي مديران راحتطلبي و منفعتجويي پيشه نميكردند و... فضاي مسموم اقتصادي پديد نميآمد، افراد براي خريد هر چيزي صف نميبستند، ترس از كاهش ارزش پول ملي بيش از ميزان واقعي آن ايجاد نميشد. مخالفان دولت ميخواهند ثابت كنند كه دولت برخاسته از راي مردم نه هدفهاي خوبي دارد و نه كارآمد است و براي اين منظور آشكار و نهان بحرانهاي غيبي ايجاد ميشود! اما اين بحرانها عميقتر از آنند كه فقط دولت را تضعيف كنند، درست مثل يك طبيب ناشي كه براي درمان يك زخم به اعضاي سالم بيمار هم آسيب ميرساند و گاهي سيستم دفاعي كل بدن را از كار مياندازد. مثلا اگر ثابت كنند كه دولت در تامين معيشت مردم ناتوان است، قطعا نتيجهاش اين نيست كه خلايق فوج، فوج به جناح اصولگرا روي آورند و برايشان فرش قرمز پهن كنند، حداقل يك نتيجه اين است كه رييسجمهور امريكا به «اثر كردن تحريمها» اميدوارتر ميشود و به شورش در ايران دل ميبندد و برنامه ميريزد و خرج ميكند. مسلما اين خيال باطل است ولي براي مردم و كشور زحمتساز خواهد بود. در هيچ زماني به اندازه امروز نيازمند مديريت اختلافها و محدود كردنشان به منافع ملي نبودهايم. آيا در اين شرايط سخت تندخويان ماجراجو رسيدن به همه اهداف خود با هر روش ممكن را حداقل به تعويق مياندازند؟