رضا طلابيگي در گفتوگو با «اعتماد»:
بچههايم نميخواهند معلم شوند
گروه اجتماعي
روز معلم آه از نهاد معلمها برميآورد. هر قدر هم هنوز كساني پيدا شوند كه با آوردن نام اين روز شروع كنند به سخن راندن در ستايش مقام معلم، واقعيتي كه اين بخش از جامعه در تمام روزهاي سال تجربه ميكند موضوع ديگري است. رضا طلابيگي، كارشناس حوزه آموزش و از مديران سابق آموزش و پرورش استان كرمان در گفتوگو با «اعتماد» در مورد تفاوتهاي نقش اجتماعي معلم در چند دهه اخير صحبت كرده و اعتراضاتي كه در اين سالها تبديل به بخشي از تصوير جامعه از فرهنگيان شده است.
اگر بخواهيد نگاهي به چند دهه اخير داشته باشيد به نظرتان نقش اجتماعي معلم تا امروز چقدر دچار تغيير شده است؟
يكي از نقشهاي اساسي معلم همواره جامعهپذير كردن دانشآموزان با هنجارها و ارزشهاي جامعه بوده و هست. در تمام دنيا هم اين نقش به عنوان يكي از رسالتهاي اجتماعي آموزش و پرورش تعريف شده است و از سيستم آموزشي هم انتظار ميرود كه زمينه ايفاي اين نقش را فراهم كند. اما اگر بخواهيم با يك يا دو دهه قبل مقايسه كنيم، از آنجايي كه رسانههاي اجتماعي بسيار زياد شدهاند، معلم رقيبان بسيار سرسختي در اين عرصه پيدا كرده است. اين باعث شده كه نقش اجتماعي معلم به نسبت گذشته كمرنگتر شود. در بحث جامعهپذير كردن دانشآموزان اين فناوريهاي جديد گوي سبقت را از معلمان گرفتهاند. البته اين موضوع فقط در ايران نيست و در تمام دنيا يكي از چالشهاي حرفه معلمي است. اما اگر بخواهيم در ايران مقايسه كنيم، الگوهاي اجتماعي كه در نسلهاي قبل از معلمان ميگرفتيم به نسبت حال حاضر زيادتر از آنچه بايد كمرنگ شده است. اگر از دانشآموز امروز بخواهيد نام معلماني را ببرد كه به لحاظ اجتماعي روي او تاثيرگذار بودهاند نامهاي بسيار كمتري به خاطرش ميرسد تا زماني كه ما دانشآموز بوديم و تعداد معلمهايي كه از آنها ثاثير ميپذيرفتيم بسيار بيشتر بود. نميشود منكر اين تغييرات شد.
چقدر از اين تغيير واقعا بسته به تغييرات تكنولوژي و شبكههاي اجتماعي است؟ چقدر معلمان بايد تلاش ميكردند تا همگام با اين تحولات نقش خودشان را تغيير دهند و حضور خود را در اين ميدان قدرتمندتر از قبل حفظ كنند؟
يك بخشي از آن واقعا ناگزير است. از ماهواره گرفته تا گوشيهاي همراه و اينترنت و شبكههاي اجتماعي ناخودآگاه اين تاثير را همراه با خود آوردهاند و نميتوانيم منكر نقش آنها در كمرنگ شدن نقش معلمي شويم. بله معلمان هم ميتوانستند اين تكنولوژي را در خدمت خودشان دربياورند اما آموزش و پرورش ما امكانات ضروري را ندارد كه بخواهد در اختيار معلمان قرار دهد. البته قبول دارم كه معلمان ميتوانستند از آنچه در اختيار دارند هم بيشتر از اين بهره بگيرند تا در زمينه ايفاي نقش اجتماعيشان بيشتر اثرگذار باشند.
در سالهاي گذشته يكي از برجستهترين تصاويري كه از معلمان در ذهن مردم مانده اعتراضهاي مكرر صنفي آنها بوده است. اين وضعيت معيشتي و در كنار آن تلاشهاي بيشتر براي رسيدن به حقوق صنفي چقدر هويت معلمان را دچار تغيير كرده است؟
الان مشكلي كه در سيستم آموزش و پرورش داريم، وظيفهاي است كه حكومت در قبال مردم دارد. هميشه نقش معلم و وظيفهاش مشخص بوده است اما در مقابل مسوولان هميشه در مورد يك تصوير آرماني حرف ميزنند كه معلم بايد چنين و چنان باشد و بايد معلم را به رفاه اجتماعي برسانيم. اما در واقعيت ميبينيد كه معلمان ما به لحاظ رفاه اجتماعي دچار تنزل شديد شدهاند. دولتهاي مختلف آمدهاند و رفتهاند و كاري براي بازگرداندن جايگاه معلم به او نكردهاند. كانونهاي صنفي معلمان را هم نگذاشتند جان بگيرد، يعني هنوز تشكل صنفي معلمان كه بتواند از حقوق معلمان در سراسر كشور دفاع كند، وجود ندارد. كانون صنفي معلمان هم كه هست وقتي اعضايش قد علم ميكنند، برايشان پروندهسازي ميشود؛ درگير زندان ميشوند و نتوانستهاند صداي معلمان را به گوش مسوولان برسانند. متاسفانه معلم ما هنوز نتوانسته است سر بلند كند و در نزد جامعه و دانشآموزان محترم شمرده شود. عوامل زيادي است كه سبب دلخوري معلمان ميشود. معلمي كه با 1 ميليون و 700 هزار تومان بازنشسته شده است، در اين وضعيت گراني و تورمي كه به همه مردم فشار ميآورد واقعا مظلوم واقع ميشود اما هنوز مسوولي را نديدهام كه صداي خرد شدن استخوانهاي معلم را بشنود. اين واقعا مايه درد است كه با اين سطح انتظاري كه جامعه از معلم دارد او بايد اين طور تحت فشار زندگي و عروس و داماد كردن فرزندان و مسائل معيشتياش باشد. زماني مشغول مرور و مطالعه وضعيت اجتماعي معلمان در دولتهاي مختلف شدم. بعد از جنگ در زمان رياستجمهوري آقاي هاشمي و وزارت آقاي نجفي، حقوق معلمان تكاني خورد. زمان آقاي خاتمي اوضاع خوب بود و زندگي روال عادي خودش را طي ميكرد. اين وضعيت در زمان احمدينژاد بد شد و در دولت آقاي روحاني كه ما يكي از حاميانش بوديم وضعيت به جايي رسيده است كه ساير همكاران به ما ميگويند اين هم از تدبير و اين از اميد شما. اگر از من معلم بپرسند شما در اين چند دهه كي نفس راحت ميكشيديد ميتوانم بگويم در دولت آقاي سيدمحمد خاتمي، معلمان نفسي كشيدند و داشتند به جايگاهي ميرسيدند كه بعد از آن ازشان گرفته شد.
خاطرم هست زماني كه ما دانشآموز بوديم وقتي از بچههاي يك كلاس ميپرسيدند ميخواهي چهكاره شوي؟ هميشه چند نفري بودند كه ميخواستند معلم شوند. الان به نظرتان چقدر معلم شدن به عنوان گزينهاي براي آينده در ذهن دانشآموزان هست؟
بله، قبلا اينجوري بود. الان ميتوانم اين طور بگويم كه من نوعي معلم چند پايه بودم، مشاور دبيرستان بودم، معاون اداره بودم، رييس اداره آموزش و پرورش سيرجان بودم، معاون مديركل استان كرمان بودم. با اين حال دو سال پيش كه دخترم رتبه خيلي خوبي در رشته رياضي كسب كرد به او گفتم بابا دبيري رياضي انتخاب كن و او گفت من اگر خيلي پيشرفت كنم مثل شما ميشوم. واقعا براي من دردآور بود كه بچههايم حاضر نيستند معلم شوند. اين مايه تاسف براي كل اين كشور است. عمر ما تمام شد و هنوز در تلويزيون وعده ميدهند كه سال آينده اوضاع بهتر ميشود.
دو سال پيش كه دخترم رتبه خيلي خوبي در رشته رياضي كسب كرد به او گفتم بابا دبيري رياضي انتخاب كن و او گفت من اگر خيلي پيشرفت كنم مثل شما ميشوم. واقعا براي من دردآور بود كه بچههايم حاضر نيستند معلم شوند. اين مايه تاسف براي كل اين كشور است.