• 1404 دوشنبه 26 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4356 -
  • 1398 پنج‌شنبه 12 ارديبهشت

«غلامعلی خاکسار ابهری» که بود و چه کرد

دوست دیرین تو، کتاب‌فروش

سیدعمادالدین قرشی

 

 

غلامعلی خاكسار ابهری، فرزند تاری‌وردی، از نسل فکاهه‌سرایان دوره سوم توفیق، به‌سال 1312 در ابهر متولد شد. تحصيلات ابتدايي و دبيرستانش را در زادگاهش گذراند و پس از آن، چندسالي را در تهران ساكن بود. از نوجواني سر پر شوري داشت و شعر مي‌سرود. خاكسار ابهری از خودنمايي و شهرت‌طلبي به‌شدت پرهيز مي‌كرد. در سال‌های جوانی، زمانی که از وي خواستند زندگي‌نامه‌اش را به‌طور مختصر بنویسد تا در كتب تذکره چاپ كنند، مخالفت كرد و پاسخ داد: «‌اين‌همه شاعر و نويسنده در اين مملكت است. شرح حال آن‌ها را چاپ كنيد...». حتی طی سالیان بعد (دهه هفتاد) مجددا از نوشتن شرح‌حال امتناع کرد. اين موضوع نشان مي‌دهد كه روحيات و خلق و خوي او در زندگي هيچ تغييري نكرده بود.

از خاكسار ابهري كتاب‌هاي زيادي به زبان‌هاي فارسي و تركي به چاپ رسيده است. نخستين اثرش «شوره‌زار» در سال ۱۳۳۷ چاپ شد. در همين سال بود كه همكاري خود را با روزنامه «توفيق» آغاز كرد. مهم‌ترین اسامی مستعارش در دوره سوم توفیق، «پشم‌الملک»، «راسکاخ» و «خارخاسک» بود. در سال ۱۳۳۸ « قبول، تجديد، رد‌» و «‌هي‌هي‌ها» و در سال ۱۳۳۹ كتاب «زنجير» و بعد از آن تا سال ۱۳۴۶ آثار ديگري از قبيل «فكاهي‌ها‌»، «‌آخرين بازي‌»، «‌مجموعه اشعاري به زبان محلي‌» و «‌خاك بر سر عشق» را به‌دست چاپ سپرد. در سال ۱۳۵۲ اثر ديگرش «ملاظفر» را به چاپ رساند. او همچنين چندين‌سال در وزارت فرهنگ آن‌زمان به شغل معلمي اشتغال داشت. در سال ۱۳۷۲، خاکسارابهری مجموعه‌شعر «كهنه‌خرابات» را منتشر كرد. فرجام حیات خاکسار ابهری، 14 بهمن‌‌ماه 1374 (مصادف با ماه رمضان) بود که با تني نزار و قلبي پراندوه، بر دوش دوستدارانش روانه بهشت‌كبري ابهر شد تا براي هميشه در آنجا آرام بگيرد.

خاكسار ضمن ارادت ویژه‌ای که به اهل‌بیت و مولاي متقيان داشت، با الهام از «‌حيدر بابايه سلام‌» شهريار، منظومه «‌ابهر چايو‌» را با مطلع «ايلدريملر شيپور لارين چالاندا/ ملا داغو گوي عاباسون سالاندا/ سيل قوزانوب تخته كورپون آلاندا/ ابهر چايو نو بهارون‌وار اولسون» (زنده باد بهاران ابهر، آن‌زمان‌هايي كه صداي رعد و برق مي‌آيد و كوه «‌ملا‌» عباي سبز بر دوش مي‌كند و سيل خروشان از شدت زيادي از بالاي پل چوبي عبور مي‌كند...) سروده بود. همچنین اشعار طنز و فکاهی متنوعی در حیطه ترکی سرود، ازجمله «داداش لاف و گزافي بوشلا سندن قهرمان چيخمز/ بوراخ بو سوزلري منقل باشوندان پهلوان چيخمز/ چوپان قورت اوستونه چولده، ايتيني كوشگورور، اما/ ئوزينه فاش اولوبدور كه كوتوكدن قورت باسان چيخمز» (اي برادر من، اين حرف‌ها را رها كن و لاف قهرماني نزن. چون خودت بهتر از هركسي مي‌داني كه انسان معتاد نمي‌تواند قهرمان يا پهلوان بشود. اين كارت به‌مانند كار آن چوپاني است كه سگش را براي شكار گرگ مي‌فرستد، ولي خودش به‌خوبي آگاه است كه سگ نمي‌تواند به گرگ غلبه كند.) «نامه‌های کتاب‌فروش...» ازجمله مجموعه قطعات طنزآمیزی است که با زبانی خودمانی، در دهه چهل توسط خاکسارابهری سروده شده بود و بازخوردهای زیادی داشت. نمونه‌ای از آن قطعات چنین است:

به حضور «خاجاک»، رفیق گرام/ می‌رسونم به این وسیله سلام/ وضع و حالت که خوبه انشالا/ آره، این‌طور نیست؟، ایولا/ کار و بارت یقین شده‌ست زیاد/ که مرا نیز برده‌ای از یاد/ حال ما را نمی‌شوی جویا/ پول و مولت زیاد شده گویا؟/ نمی‌آیی چرا به دیدن من؟/ دوستی اینه؟ چشم ما روشن!/ شده کار تو کج بدار و بریز/ باشه، عیبی نداره دوست عزیز!/ گر ز حال فقیر می‌پرسی/ ای! بدک نیست، مخلصم، مرسی/ یک‌کمی کسب و کار هست کساد/ خاطرم زین سبب بوَد ناشاد/ مشتری‌ها سراغ ما نمیان/ نیست اصلا خیال ما به‌میان/ کی به فکر کتاب و این‌چیزاست؟/ دانش و فضل، صحبتی بی‌جاست/ بهر یک جلد از همین کتابا/ نیست یک مشتری، به‌جون شما/ روی‌هم خفته بهترین آثار/ مثل غلات در ته انبار/ شاهکارای شاعران جهان/ زیر گرد و غبار گشته نهان/ کس نمی‌گه بهای اینها چند؟/ همه در زیر خاک می‌پوسند/ در سر چاپ بهترین آثار/ چقده رنج دیدم و آزار/ کاغذش را نسیه آوردم/ عرضه و آبروی خود بردم/ با حروف‌چین‌های چاپخونه/ بهر چاپش زدم چک و چونه/ که تمیز و قشنگ ز آب درآن/ تا نره حق مشتری ز میان/ به‌وجود آمده‌ست هرچه اثر/ از نویسندگان نام‌آور/ مثل استاد دهخدا و بهار/ علوی و هدایت، آخر کار/ از اروپاییا دوصد چندان/ کرده‌ام گرد من در این دکان/ از آناتول فرانس، از موروآ/ از دوما و هم از امیل زولا/ آندره ژید، ولتر و بودلر/ نیچه و کانت و گوته و شیللر/ هم از آنها که چون روسو و هوگو/ اسم‌شون نیست یاد من، تو بگو!/ جمع کردم در این مغازه، ولی/ کس نیومد سراغ‌شون، به‌علی!/ مگسه مشتری در این بازار/ «لیس فی‌الدار غیره دیار»/ روی دیوان حافظ و خیام/ می‌تنه عنکبوت تار مدام/ مگسا می‌زنند نقش و نگار/ روی اشعار سعدی و عطار.../ چندماهه کرایه دکون/ عقب افتاده و من نالون/ گیج و وامانده‌ام، چکار کنم؟/ باز باشم! و یا فرار کنم؟!/ از نویسندگان، یکی دیروز/ اومده بود پیش من به چه سوز/ پس از احوال‌پرسی و خوش‌وبش/ گفت: یک‌‌کم ز وضع زندگی‌اش/ گوشم از او چه حرف‌ها که شنفت/ جگرم شد کباب، چون می‌گفت/ شب که می‌رم به خونه بی‌احوال/ شرمسار از لقای اهل و عیال/ بچه‌ها پامی‌شند از جاشون/ که بیایید اومده باباجون/ همه می‌گند با چه دلسردی/ باباجون آمدی، چه آوردی؟/ من به آنها چطو کنم حالی؟/ که بوَد دست و جیب من خالی!/ نیست در پای هیچ‌کدوم تنبون/ همه هستند روز و شب ویلون/ مادر بچه‌ها هم از آغاز/ شده با وضع و حال من دمساز/ پیرنش پاره است و می‌سازه/ وصله رو روی وصله می‌ندازه/ سر بی‌شام می‌نهم به زمین/ خدا مرگم بده، بگو آمین!/ جگرم شد کباب از آن حرفا/ گریه کردم به حال او، به‌خدا/ کیه وضعش به این زنندگیه؟!/ این چه اوضاعه؟ این چه زندگیه؟!/ ها؟ رفیق عزیز، دوست گرام!/ حرف خیلی‌ست، معذرت می‌خوام/ خیلی از وقتتو تلف کردم/ سرتون را به درد آوردم/ چه کنم؟ درد دل فراوونه/ دلم از دست این فلک خونه/ خب دیگه، بیش از این بوَد بی‌جا/ یک اشاره بس است با دانا/ دوست مشفق، خدا نگه‌دارت/ سایه‌ات کم نشه، علی یارت/ بشه نیش زمونه بهر تو نوش/ دوست دیرین تو، کتاب‌فروش.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون