فلسفه شانس در فوتبال
محسن پاكپناه
فوتبال نيز همانند غالب پديدههاي جذاب ميتواند از ريشه اقبال و نيز عنصر شانس مدد گيرد. همانگونه كه در بازي رفت نيمه نهايي ليگ قهرمانان اروپا مشاهده كرديد، بارسلونا و در راس آن مسي، هر گاه اراده كردند ليورپول را تحت فشار قرار داده و در نهايت از پسران مرسيسايد بازندگاني مطلق ساختند. اما در نقطه مقابل و در بازي برگشت، ملاحظه فرموديد كه چگونه توپهاي همين بارسلونا راهي به دروازه ليورپول پيدا نميكرد و در عوض اين شاگردان كلوپ بودند كه با يك «بازگشت استثنايي» اصطلاحا come back كرده و بارساي رويايي را 4 بر صفر شكست دادند و راهي مسابقه فينال شدند.
آيا در اين بازي بارسلونا بدشانسي آورد و باخت؟ يا شاگردان كلوپ به كمك خوش شانسي توانستند با 4 گل بارساي والورده را مغلوب سازند؟ در اين ميان نقش تلاش و كوشش مربيان دو تيم در جهت ايجاد راهكارهايي كه منجر به پيروزي ميشود، چگونه است؟
سر الف رمزي سرمربي موفق سالهاي گذشته تيم ملي انگلستان كه روزگاري خود نيز بازيكن بوده است، در راستاي قوانين نانوشته فوتبال ميگويد: «از دست دادن شانس، يكي از اسرار زندگي است.» در فوتبال بارها اين جمله به گوشمان خورده است كه ما بدشانس بوديم و باختيم. يا ما به ناداوري تيم داوري باختيم و چيزهايي از اين دست. در نقطه مقابل نيز انواع خوش شانسيها را در فوتبال تجربه كردهايم. براي مثال در جام جهاني 2002 و بازي حساس برزيل- انگلستان در مرحله حذفي، شاهد ضربهاي ايستگاهي از سوي رونالدينيو بوديم كه تقريبا از نيمه زمين به قصد سانتر به سوي دروازه ديويد سيمن نواخته شد و با نيكبختي بسيار تبديل به گل شد. چنين حوادثي در برخي بازيهاي ديگر نادر و حتي غيرممكن مينمايد (آيا يك شناگر –ناخواسته- قادر به تندتر شنا كردن از حد معمول خويش است؟)
يا در جايي ديگر ميبينيم كه يك تيم از حريف خود سرتر است و چندين موقعيت گل را از دست ميدهد و درنهايت با يك گل احمقانه بازي را باخته و به رختكن ميرود! شايد درست در چنين شرايطي است كه سر الف رمزي از دست دادن شانس را يكي از رموز حيات ميداند.
آري! تيمي ميتواند از مالكيت بيشتر توپ در بازي برخوردار باشد و اغلب تايم بازي را به روي دروازه تيم حريف خيمه بزند ولي در پايان مسابقه به تيم (احتمالا ايتاليايي يا شايد حتي عربي - بحريني) مقابل خود ببازد.
چگونه ميتوان نقش آفريني شانس و اقبال در فوتبال را تشريح كرد و در واقع با آن كنار آمد؟ چنين نظريهاي كه فوتبال تا حدود زيادي يك بازي شانسي است در تضاد با حرفهاي بودن و تلاش آگاهانه در چنين ورزش بيهمتايي است. در فوتبالي كه عملكرد را ناچيز ميشمرد به نظر دو راهبرد جهت پاسخ به سوال شانسي بودن فوتبال يا نبودن آن وجود دارد؛ اول انكار مطلق وجود شانس در فوتبال و دوم پذيرش به صراحت اين موضوع كه بلي! ظاهرا شانس در فوتبال دخيل است. اما همين دخالت شانس در بازي زيباي ما ارزش فوتبال را زير سوال ميبرد.
اگر قائل به چيزي به نام مهارت، تاكتيك و تكنيك خوب و غيره در فوتبال باشيم پس بايد به اين نكته توجه داشت كه تيم ماهرتر و برتر همواره برنده است. اما آيا در عالم واقع و نه توهم و خيال، همواره رويدادهاي فوتبالي دنيا چنين رخ مينمايند؟ پاسخ انكاري، بر اين نكته تاكيد دارد كه شانس نميتواند در فوتبال وجود داشته باشد. پيامد اين چالش ذهني آن است كه وجود ظاهري شانس همان ظاهر محض است: شايد يك خيال واهي و انتزاعي از مجموعه تصورات ما. ولي چرا بايد با عقل سليم خويش بپذيريم كه شانس فوتبالي نميتواند وجود داشته باشد؟ در اين باب چه ميتوان گفت كه ادعا داريم شانس فوتبالي متفاوت از شانس اتفاقي است. پس آيا شانس فوتبالي ميتواند پيامد ناتواني قواعد فوتبال در ارج نهادن به بازي خوب باشد؟ به زبان سادهتر آيا در حالي كه ديگر ورزشها و بازيها در اين مورد پاسخي تام و تمام به ما ميدهند، مسابقات فوتبال از تعيين بهترين تيم فوتبال عاجزند؟ اين به خاطر يك تفاوت مهم بين فوتبال از سويي و رقابتهاي ديگر نظير دووميداني، شمشيربازي يا رانندگي در تهران خودمان است.
موضوع بحث بخت و اقبال را ميتوان به طور خلاصه چنين جمع كرد:
روند يا پروسه يا رويكرد در ديگر ورزشها مثل شمشيربازي و شنا از يك توانمندي قابل تشريح به سوي نوعي عملكرد است كه نشانگر نمايشي خوب از آن قدرت و توانايي محسوب ميشود تا قواعد منظم طراحي شده تضمين كنند كه تنها چنان عملكردي ارج نهاده خواهد شد. در سوي مقابل و در فوتبال ما شاهد آنيم كه قوانين حاكم بر اين بازي عملكرد شايسته تقدير را ميآفرينند و بازتعريف ميكنند. پس يك نمايش خوب معادل نمايشي است كه پاداش دريافت ميكند و با اين اوصاف عملكرد خوب، بدون پيروزي ناممكن به نظر ميرسد. ولي اگر يك نمايش دليرانه و پيروزمندانه همسان يك نمايش نيك و شورآفرين باشد در چنين حالتي روشن است كه جايي براي شانس باقي نميماند. با وجود چنين تناقض آشكاري حتي لئو مسي و كريس رونالدو هم راهي براي اعمال نفوذ در اين اصل نخواهند يافت.
پس آنجا كه مربيان پس از مسابقه در مصاحبه مطبوعاتي شركت يافته و حرفهاي كذايي خود را به خورد خبرنگاران و طرفداران ميدهند كه ما تيم برتر بازي بوديم ولي شكست خورديم، خود در حال نقض انديشههاي نابخردانه خويش است؛ اگر تيم او بهتر بازي ميكرد بايد برنده ميشد. بهتر بازي كردن و باختن هرگز يك جا جمع نميآيد و با روح فوتبال و شانس معمول و مرسوم فوتبالي منافات دارد.