• 1404 جمعه 17 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4364 -
  • 1398 يکشنبه 22 ارديبهشت

آنارشي سيل و آشوب نقاشي در پرفرمنس عليرضا قوجاري

سيل ما را خواهد برد!

فاروق مظلومي

 

 

كتاب «آنارشيسم» جرج وودكاك، ترجمه هرمز عبداللهي، نشر معين با جمله‌اي از سباستين فور، آنارشيست بنام فرانسوي آغاز مي‌شود: «هر كس اقتدار را انكار كند و با آن به ستيز برخيزد، آنارشيست است». در اين كتاب به اختلاط سنتي آنارشيسم با هرج و مرج اعتراض مي‌شود و در ضمن توضيح داده مي‌شود كه هر مبارزه‌اي با اقتدار، آنارشيسم نيست بلكه آنارشي را اعتراض در برابر اقتدار براي رسيدن به وضعيت مطلوب مي‌داند. سيل و ديگر بلاياي طبيعي آنارشي و مبارزه طبيعت با انسان اقتدارگراست. انساني كه روي مسيل ويلا مي‌سازد، انسان‌هايي كه توهم تسلط بر زمين را دارند و فكر مي‌كنند هر بلايي كه بر سر همديگر مي‌آورند، مي‌توانند بر سر زمين هم بياورند. زمين اگر انسان را به حال خود رها كند ديگر هيچ فضانوردي اين سياره زيبا را آبي و سفيد نخواهد ديد. خوشبختانه هنوز هم به عكس‌هاي ماهواره‌اي زمين كه نگاه مي‌كنيم، يك نقاشي انتزاعي پيش روي‌مان قرار مي‌گيرد كه ابرها مثل اسب‌هايي سفيد در آبي آسمان و دريا مي‌دوند. اما سيل آبي نبود. سياه بود. سيل كه آمد همه براي كمك رفتند. رفتند به خوزستان، گلستان و لرستان. عليرضا قوجاري پرفورمر و هنرمند نقاش هم از آذربايجان به لرستان رفت. ما آذري‌ها سيل را با اندوه سارا مي‌شناسيم و ترانه محلي «آپاردي سئللر ساراني» را به وقت اندوه خودمان زمزمه مي‌كنيم. روايتي است كه سارا در وفاداري به عشقش و براي فرار از ازدواج با خان خودش را در سيلاب انداخت و سيل سارا را با خود برد. قوجاري با اندوه سيل لرستان بوم و سه پايه نقاشي را برداشت و از آذربايجان راهي لرستان شد و بيست و ششم فروردين پرفرمنس نقاشي و موسيقي را در ازنا به نفع سيل‌زدگان به پايان رساند. ماجراي بيست و هفتم فروردين را از زبان خودش بشنويد.

«همراه با دو نفر از نوازندگان محلي علي‌حسن سپهوند و پسرش اكبر براي تقسيم هديه‌هاي مردم و ديدن دوست قديمي و بانفوذ ايشان، با مقداري آذوقه و لباس گرم و بوم و سه پايه راهي پلدختر شديم.

گفتند اولين جنازه‌اي كه روي آب ديده شد همان دوست قديمي آقاي سپهوند بود. دوستش غرق شده بود و علي‌حسن هم غرق شد در اندوه دوستش. كنار سيلاب و جاده‌هاي ويران نزديكي افرينه، سوگواره لري نواختند. من هم نقاشي و اشك و خشم و خواهش و التماس بودم. غروب با سيلاب آمد از علي‌حسن و پسرش تشكر كردم اما نمي‌شنيدند نواختند و نواختند تا شب هم آمد. آيين قرباني را به جا آوردم و تابلو را با فرياد به كام سيلاب دادم. آنچه داشتم به پيشگاه الهه خشمگين آب‌ها تسليم شد. عزيزي را به آب سپردم. مثل هزاران سيل‌زده ديگر.»

از هنرمندان شنيده‌ام كه وقتي آثارشان را مي‌فروشند، اندوهي دارند كه توصيفش ممكن نيست. خيلي دلم مي‌خواست از عليرضا قوجاري بپرسم وقتي در كنار سيل با ساز نوازنده‌اي كه همان سيل جنازه دوستش را آورده است، نقاشي مي‌كرد چه حالي داشت؟ و خوشبختانه از اين سوال تلويزيوني پرهيز كردم. اما خوب مي‌فهمم چرا در غروب اين پرفرمنس ماندگار تابلوي نقاشي‌اش را با خشم و رضايت درون سيلاب انداخت و اصلا كنجكاو نيستم در آن لحظه چه حالي داشته است. مگر مي‌شود آن حال را توضيح داد و چرا بايد آن حال باشكوه را با ما قسمت كند.؟ آن لحظه و آن حال تا ابد در تمامي آب‌هاي دنيا جاري است. اما فكر مي‌كنم انداختن نقاشي در آب يعني همراهي با طبيعت. نوعي اعتراف به خطاهايي است كه انسان در حق طبيعت كرده است و حالا در برابر مجازات طبيعت اقرار به گناه مي‌كند و تسليم مي‌شود.» عليرضا قوجاري با انداختن تابلويش در سيلاب، اثر هنري‌اش را قرباني كرد تا خودش و اثرش بلاگردان باشند. قرباني، پاداش و صدقه، از ابژه‌هاي تسليم و رضا هستند. تسليم در برابر قدرتي كه دستش بالاتر از همه دست‌هاست. قوجاري اندوه‌هاي يك سرزمين را نقاشي كرد و به سيل سپرد. او اثرش را به ثمن بخس به حراجي‌ها نفروخت، بلكه با كائنات داد و ستد كرد، جانش را همراه با اثرش تسليم سيل كرد تا براي سرزمين لرستان شادي و سلامتي بياورد. اما اگر مي‌خواهيم لحظه‌اي را كه قوجاري تابلواش را در سيلاب انداخت، خوب درك كنيم، بهتر است در مورد رابطه هنرمند با اثر هنري‌اش بيشتر بينديشيم.

من آن قدر ساده نيستم كه حرف خيلي از هنرمندان را وقتي مي‌گويند، اثرشان مثل بچه‌شان مي‌ماند را قبول كنم. البته خيلي از هنرمندهايي كه بچه هم ندارند اين حرف را مي‌زنند. اگر مي‌دانستيم چه جواب‌هاي خوبي در نمي‌دانم و سكوت است به اين‌گونه سوال‌ها جواب نمي‌داديم. زيبايي و عظمت رابطه هنرمند با اثر هنري‌اش در اين است كه اين رابطه حتي براي خود هنرمند نامكشوف است. اما قطعا در رابطه هنرمند با اثر هنري تعلقات جغرافيايي، عاطفي و تجربه‌هاي زيستي موثر است اين تاثيرات را رولان بارت در عكاسي، استوديوم عكس مي‌نامد. سوال اين است آيا با دور شدن اثر هنري از هنرمند رابطه هنرمند با اثرش قطع مي‌شود؟

اگر اثر هنري را در يك ابژه مادي خلاصه كنيم قطعا با فروش يا جدايي از اثر رابطه مذكور ابتدا سست و بعد قطع مي‌شود. اما اثر هنري محصول يك اتفاق در درون هنرمند است كه هرگز هنرمند را ترك نمي‌كند و احتمال دارد همين اتفاق به خاطر دور شدن از ابژه‌اش به شكلي ديگر ظاهر شود.

شايد سيل تابلوي عليرضا قوجاري را با خود ببرد و در دوردست‌ها محو و نابودش بكند اما با اتفاقي كه در پرفرمنس نقاشي و موسيقي مربوط به اين تابلو افتاده است، كاري نمي‌تواند بكند. آشوبي كه در رنگ‌ها و فرم‌هاي تابلوي عليرضا قوجاري بود در ما و لرستان جاري شد و سيل را با خود برد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون