درباره فيلم «رضا»، ساخته عليرضا معتمدي
سخت بتوان «رضا» را بد ناميد
حافظ روحاني
البته كه ميتوان با تاكيد و تمركز صرف بر حالوهوا (مود) هم فيلم ساخت، ولي بعيد است كه قصد سازندگان فيلم «رضا» اين بوده باشد. با اينحال اگر بتوان از موفقيت در فيلم «رضا» سخن گفت، شايد بيش از هر نكته ديگري حالوهوايش در ذهن بماند. اما «رضا» كوششي است براي بازي در ميانه تركيب پيچيدهاي از ارجاعات سينمايي و امكانات روايي گوناگون. در خط روايي اما «رضا» داستان مردي است كه در عشق شكست ميخورد ولي در پايان موفق ميشود دوباره عشق را بازيابد و به تبع كشف دوباره عشق به بلوغ برسد. بر اين اساس تمام تلاش سازندگان«رضا» بر پرداخت شخصيت مركزي استوار است كه قرار است بالغ شود و عشق را در شكل و قالبي تازه بازيابد. با اينحال سخت بتوان با حذف كنش از خط روايي به پرداخت شخصيت رسيد و «رضا» درست در همين دام گرفتار ميشود. نكته تنها اين نيست؛ «رضا» واجد كنشهاي دراماتيك هست اما اين كنشها توسط شخصيتهاي فرعي انجام ميشود و به بهاي پرداخت ناموفق شخصيت اصلي حذف ميشود. به نظر ميرسد كه «رضا» بيشتر درباره داستانهاي حذف شده متعددي است كه به بهاي ساخت حسوحال كنار گذاشته شدهاند. نتيجه حاصل از اين حذف انفعال شخصيت است كه به يك حالوهواي عمومي و البته دوستداشتني در فيلم منجر ميشود. دور و بر رضا را انواع داستانها، شخصيتهاي واجد كنش و اتفاقات مختلف پر ميكنند كه كموبيش همگي بايد در قالب رابطههاي گوناگون رضا پرداخت ميشدند. با اين موقعيتهاي دراماتيك به دو شكل برخورد شده؛ يا در قالب زندگي اتفاقا جذابتر و پرترديد و پرمساله فاطي از خط روايي حذف ميشود يا در شكل رابطه با ويولت به سكانسهاي عبوري تبديل ميشود كه قرار است همان حالوهوا را بسازند، بيآنكه قصه و البته شخصيت را دربياورند. به جاي پرداخت خط روايي و شخصيت قصهاي توسط رضا تعريف ميشود كه قرار است به جاي كنشهاي حذف شده، به روايت بلوغ و البته خود شخصيت عمق دهند و در واقع با بيان يك داستان، جايگزين بخشهاي محذوف شود. شخصيتها به سختي با گفتن صرف و نشان ندادن بعد و عمق پيدا ميكنند، با اينحال «رضا» در دام گفتن فراوان و نشان دادن اندك گرفتار ميشود. به اين ترتيب در حالي كه ما شاهد مجموعهاي از موقعيتهاي دوستداشتني هستيم، چيز زيادي عايدمان نميشود. با اينحال سخت بتوان «رضا» را بد ناميد؛ «رضا» از خيلي جهات دوستداشتني است، در اجرا موفق ميشود تكلف را از هنرپيشهها بگيرد و از اين طريق به جوهر ديرياب حسوحال برسد كه عمده تماشاگران را لااقل تا ميانه با فيلم همراه ميكند. اگر مبناي قضاوت را خط روايي يا بلوغ منطقي شخصيت در داستان شكست در عشق و كشف دوبارهاش قرار دهيم، كمتر موقعيت دراماتيك يا غيردراماتيك (كه «رضا» پر است از موقعيتهاي غيردراماتيك) در فيلم در جهت وصف اين نتيجهگيري حركت ميكنند. «رضا» شايد به واسطه همين تضادش جذاب باشد، با اين وجود تلاش مشكل سازندگان آن نشان ميدهد كه برقراري تعادل ميان روايت، مضمون و حسوحال تا چه اندازه دشوار است.