گوارديولا يا تنهاگ؟ كدام يك؟
بهرام سرگوسرايي
در يك نگاه كلي از لحاظ نحوه استفاده از بازيكنان به عنوان مصالح كار دو نوع مربي در جهان وجود دارد. كسي كه تيمي را از پايه ميسازد و ديگري شخصي كه از ثمرات ديگران استفاده ميكند. همين امروز كه بحث رسيدن آژاكس به نيمهنهايي ليگ قهرمانان اروپا مطرح است، تيمي كه همگان اذعان دارند شايستگي رسيدن به فينال مادريد را نيز داشت، گفته ميشود تنهاگ قابل تقدير است چرا كه توانسته است بدون استفاده از ستارههاي روز فوتبال دنيا و با ساختن تيمي جوان كه كاپيتانش تنها 19 سال سن دارد چنين كاري كند. برخي امروز ميگويند اين نمونه بارز مربي ايدهآل است. كسي كه ميتواند از چند بازيكن خام، چنين ستارههاي پرآوازهاي را بسازد. اين تعريف از تنهاگ و امثال او معمولا در مقابل مربياني صورت ميگيرد كه كلا فقط با ستارهها كار ميكنند. گوارديولا، زيدان، مورينيو و ديگر مربيان پرآوازه. طرفداران سرمربي آژاكس خطاب به گوارديولا ميگويند اگر راست ميگويي بيا و با بچههاي آژاكس نتيجه بگير! قهرماني با دو جين ستاره كه قيمتشان سر به فلك ميكشد كه كاري ندارد!
اما آيا واقعا گوارديولا و زيدان و ساير مربيان بزرگ كار خاصي انجام نميدهند؟ آيا هر كس ديگري امروز جاي گوارديولا بود، منچسترسيتي
همين قدر چشمنواز و زيبا بازي ميكرد؟ خيلي نيازي به تحليل فني نيست و كافي است سري به فوتبال اروپا در چند سال اخير بزنيم تا ببينيم كه چنين استنباطي اشتباه است. رئال همين فصل را در نظر بگيريد كه بدون زيدان به چه روزي افتاد. چرا لوپتگي نتوانست نتايجي مشابه با زيدان بگيرد؟ آيا فقط رونالدو را كم داشت؟ پس چرا آلگري وقتي رونالدو را نداشت تيمش را تا فينال اروپا برد و حالا با رونالدو در يك چهارم حذف ميشود؟ همين چند مثال ساده كافي است تا باور كنيم، مربيان بزرگ كاري به مراتب بزرگتر از آنچه در ظاهر ديده ميشود، انجام ميدهند. ميتوان گفت هر چه تيمي بزرگتر باشد و ستارههاي بيشتري داشته باشد، مسووليت بزرگتري روي دوشش قرار ميگيرد، هماهنگي آن تيم سختتر ميشود و نتيجه گرفتن با چنين تيمي دشوارتر. همچنين واضح است كه انتظارات از تيمي كه ستارههاي بيشتري دارد بالاتر است. والورده با وجود قهرماني در لاليگا و رساندن تيمش به نيمهنهايي ليگ قهرمانان و حضور در فينال جام حذفي اسپانيا يك بازنده بزرگ محسوب ميشود. در حالي كه تنهاگ حتي اگر در مرحله حذفي مقابل رئال هم حذف ميشد كسي به او خرده نميگرفت و حتي به خاطر بازيهاي فوقالعادهاش مورد تمجيد قرار ميگرفت. از طرف ديگر بايد اين مساله را نيز در نظر داشت كه تنها تيمهاي سيتي يا رئال نيستند كه ستاره جذب ميكنند. فوتبال ورزشي است ستارهساز و ستارهمحور. به عنوان مثال در ليگ برتر امسال واقعا تفاوت بنيادي و معناداري بين تعداد و كيفيت ستارههاي تيمهاي تاپ سيكس مشاهده نميشود. اين يعني اگر مربياي بخواهد با بازيكنان معمولي كار كند، ديگر تيمها او را نابود خواهند كرد. به بيان سادهتر، استفاده از ستارهها براي همه مدعيان امري عادي است.
تمام حرف در اين نكته نهفته است كه هيچ قاعده مشخصي را نميتوان براي استفاده مربيان از ستارهها برقرار كرد. هنر بهرهبرداري از ستارهها همان قدر مهم است كه هنر بازيكنسازي. گوارديولا يا زيدان يا هر مربي بزرگ ديگري براي به ثمر نشاندن ديدگاههايش بايد ابزار لازم را داشته باشد. حتي تنهاگ نيز با استفاده از سيستمي كه در آن بازيكنان رشد پيدا ميكنند، يعني موسسه استعداديابي و مدرسه فوتبال آژاكس، در حال كار است. همين الان خيلي از ستارههاي آژاكس را تيمهاي بزرگ اروپايي ميخواهند و اين بدين معناست كه ستارههاي آژاكس هيچ چيزي از ستارههاي بزرگ اروپا كم ندارند. اجازه بدهيد اين بحث را با يك مثال ساده تمام كنم. فرض كنيد به لوييس هميلتون بگويند اگر راست ميگويي و خيلي راننده فوقالعادهاي هستي، بيا و با پيكان در مسابقات فرمول يك قهرمان شو!