• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4379 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۹ خرداد

نگاهي به رمان «آتش» نوشته حسين سناپور

آتشي در سينه دارم جاوداني

سام حاجياني

رمان «آتش»، نوشته‌ حسين سناپور، داستان عبور از آتش است؛ داستان زني جوان كه براي بقا مي‌جنگد و در تهران، با شركت‌ها و مناسبات تجاري بي‌روح شهري، خيال پرواز در سر دارد. «آتش» روايتگر بازي خطرناكي است كه برنده شدن در آن كار هر كسي نيست، ولي لادن، شخصيت اصلي و راوي رمان، تمنايش را در سر دارد: «بازي بايد بكنم، هرقدر هم بد؛ تا نفس مي‌كشم، تا ميان اينها هستم. اين‌جوري زنده مي‌مانم فقط.» لادن از خانواده‌اي متوسط است كه در شمال‌ شهر تهران در خانه‌اي اجاره‌اي زندگي مي‌كند. به شعر و ادبيات علاقه دارد و چند صباحي است از خانواده‌اش جدا شده و براي خود خانه‌اي اجاره كرده است. روزنامه‌اي را كه در آن كار مي‌كرده براي رسيدن به آمالش، كوچك ديده و در خلال تهيه گزارش از شركتي بازرگاني با حميد مظفر، يكي از مديران ارشد شركت، وارد رابطه و در شركت او مشغول به كار شده است. لادن بدون اجازه‌ مظفر مشكل باري را كه در گمرك مانده مرتفع كرده و حالا مورد غضب اوست. گره اصلي رمان از همين‌جا شكل مي‌گيرد. تصميم مظفر حذف لادن است و لادن حاضر است دست به هر كاري بزند تا در اين بازي بماند و اگر برنده هم نشود، دست‌كم بتواند به‌ سلامت از ميان آتش بيرون آيد. زبان و لحن -به‌خصوص لحن راوي- در اين رمان اهميتي ويژه دارد. حسين سناپور در كتاب «يك شيوه براي رمان‌نويسي»، فصلي را كه به لحن اختصاص داده، اين‌طور شروع مي‌كند: «اگر راوي نگاهي خاص به جهان داشته باشد، اين نگاه خودبه‌خود به لحني خاص هم منجر مي‌شود»؛ لادنِ «آتش» هم از همين ‌دست راوي‌هاست. لحن او در طول رمان و همراه با تغيير شرايط متحول مي‌شود و نقشي اساسي در تحول و دگرگوني شخصيت راوي بازي مي‌كند. اين تغيير لحن نه‌تنها خللي در انسجام و وحدت معنا و همچنين پيشبرد پي‌رنگ وارد نكرده، بلكه
در خدمت ساخته شدن شخصيت لادن و نمايش فرازوفرودي است كه اين زن جوان در راه حفظ جايگاه خود با آن دست‌وپنجه نرم مي‌كند. رمان با تك‌گويي‌هاي لادن آغاز مي‌شود و همين، خبر از اهميت زبان و لحن در «آتش» مي‌دهد: «اي كرم‌پودر كارتيه، چاله‌چوله‌هام را بپوشان لطفا. ‌اي خط‌لب ايوسن لورن، نشان‌شان بده تمام لب‌هام را، تمامش را.» اين تك‌گويي‌ها در بخش عمده‌ رمان جريان دارد و با ظرافت به ياري شخصيت‌پردازي، حفظ ريتم داستان و ايجاد تعليق آمده است. مي‌توان گفت نويسنده از زبان و لحن در «آتش» طوري بهره گرفته كه دوشادوش لادن، آن را نيز به شخصيتي تاثيرگذار در رمان بدل كرده است. يك سوي لادن دختر بلندپروازي است كه سوداي فرار از ميان‌مايگي در سر دارد و سوي ديگرش عاشق شعري كه پا روي زمين دارد. همين تقابل بين پرواز و ماندن روي زمين است كه كشمكش اصلي داستان را شكل مي‌دهد؛ كشمكشي بين لادن و خودش: «بايد تنم را تكان بدهم. بايد فراموش كنم كه كي هستم. آدمي ديگر بشوم.» «آتش» داستان پوست انداختن است. داستان جدا شدن از يك طبقه و پيوستن و حل شدن در طبقه‌ا‌ي ديگر؛ هم از منظر فرهنگي، هم از بعد اجتماعي و هم -بيش و پيش ‌از همه- از نظر اقتصادي؛ پوست‌انداختني كه اگر به دردش بيارزد، آتش به دل مي‌اندازد و با هول ‌و ولا همدم است؛ آتشي كه گويي لادن را از آن رهايي نيست. يكي ديگر از كاركردهاي لحن در اين رمان، به تصوير كشيدن آرامش به‌ آتش‌كشيده‌ شده و پرواز نيمه‌كاره است. از لحن آميخته ‌به ‌غرور لادن در آغاز رمان كه خيال مي‌كند فقط چند قدم تا كعبه آمالش باقي مانده، در پايان رمان خبري نيست: «...همه‌تان بگوييد: درخشش از آن تو باد،‌ اي لادن! خاكسار كنيد اين مردان نديدبديد را براي من امشب!» گويي آتش، دلش را سوزانده و نقشه‌هايش را نقش بر آب كرده: «يك تكه سنگم حالا. يك تكه گه. تكان نمي‌توانم بخورم. زبانم يك شاخه خار، مغزم يك تكه اسفنج.» انگار آرامشي كه لادن با خيال پرواز تمنايش را داشته، توهمي بيش نبوده و حالا يا بايد به اصل خود بازگردد، يا آني را كه بوده فراموش كند و از نو پوست بيندازد؛ شايد هم اين آتش دل، جاوداني باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون