چرا نجفي اين همه تنها بود
جعفر گلابي
ماجراي غمانگيز آقاي نجفي صرفنظر از ماهيت و ابعاد دروني و زمينههاي آسيبزايش اگرچه مورد توجه كمسابقه جامعه قرار گرفت و توفاني از خبرها و تحليلها را برانگيخت ولي مشخص است كه پس از چندي از دايره نگاه عمومي خارج ميشود تا موضوع ديگري فراهم آيد و ذهن و ضمير مردم را به خود جلب كند. در اين رهگذر بهتر و خردمندانه آن است كه در اطراف موضوع بحثهاي جدي و مسوولانه صورت گيرد تا تجربيات و آگاهي عمومي بالاتر رود و اگر خسارت جانكاهي حاصل ميشود حداقل عبرتي هم فراهم شود. در وراي همه مسائل مطرح از درون تا برون ماجرا آنگونه كه از سخنان آقاي نجفي و بستگانش برميآيد و توييت آقاي كرباسچي بر آن اشاره دارد،مشكل مذكور بيش از 2 سال سابقه داشته و اطرافيان هم از آن آگاهي داشتهاند. اكنون اين سوال بسيار مهم خودنمايي ميكند چرا كسي كاري نكرده و كمكي صورت نداده است؟ حتي اگر خود آقاي نجفي از برونزايي موضوع اجتناب ميكرده است ولي باز هم دليل نميشود كه دوستان و همفكران و همحزبيها مسوولانه ورود نكنند و تاثير مناسب نداشته باشند. افزون بر وجوه اخلاقي و انساني حتي از نقطه نظر سياسي درگيرشدن يك فرد شاخص كه آبرويش آبروي يك جمع و حتي يك جناح است با موضوعي كه او را تا خودكشي پيش ميبرد چيزي نيست كه سياستمداران نسبت به آن بيتفاوت باشند و از آسيبش در امان بمانند. بگذاريد از تعارفها كم كنيم و كمي به صراحت نزديك شويم، اينجا نكات بسيار مهم و اساسي مطرح است، همه ميگوييم و لمس كردهايم كه معدل اخلاق جامعه پايين آمده است، اگر اينگونه باشد حتما ما هم به افول اخلاق و رنگ باختن دوستيها و دستگيري از يكديگر و فقدان فداكاريها دچار شدهايم، اگر اخلاق در جامعه ما سيطره همهجانبه داشت حتي دستگاههاي دور و نزديك حكومتي كه ....
احيانا در جريان عمق مشكل آقاي نجفي قرار داشتهاند بايد كاري ميكردند و چارهاي ميانديشيدند، او مدير سطح بالاي همين نظام در دورههاي مختلف بوده و خدمتهاي بزرگ كرده است آيا نميبينيم كه براندازان چه جشني گرفتهاند و چه سان به جمهوري اسلامي و آرمانهايش طعنه ميزنند؟ اما در اين ميان از سالهاي دور يك عيب بزرگ در اردوگاه اصلاحطلبان بوده و حالا اين عيب بيش از هر زمان ديگري خودنمايي ميكند. صاحب اين قلم كوچك علاوه بر نوشتن، بارها اين نكته را خدمت بزرگان و چهرهها و موثران اصلاحطلب عرض كردهام كه در اين جناح هيچكس دستگير هيچكس نيست، انبوه موارد و مصاديق سراغ دارم كه از دوستان و همفكران دچار انواع مشكلات شخصي، اداري، مالي، خانوادگي و حتي روحي و رواني شدهاند ولي هرگز كسي احساس مسووليت نكرده است كه دستي بالا زند و كاري بكند، جالب اينكه وقتي اين بياعتناييها و بيتفاوتيها به دوست صاحبمنصبي گفته ميشود مشخص ميشود كه خود او هم دچار شده و از بيتوجهي دوستان رنج برده است! چندي پيش يكي از چهرههاي اصلاحطلب براي اولينبار يادداشتي در اين زمينه نوشت و حتي نام يكي از بزرگان اصلاحطلب را به ميان آورد، طي پاسخي ضمن تشكر از او يادآوري كردم كه از قضا اگر در ميان اصلاحطلبان يك نفر پيگير مشكلات شخصي ديگران است و هر كاري از دستش برآيد مضايقه نميكند همين پيرمرد است! اين ديگران هستند كه تار و پودشان سياسي شده و مثال آوردم كه چگونه برخي افراد توجه به مسائل غيرسياسي را به سخره ميگرفتند. چهبسا همين حالا كساني باشند كه درگير ماجراهاي مشابه يا مشكلات عميقند و هيچكدام از ما يا نميدانيم يا اگر ميدانيم كاري نميكنيم! آري ما به غايت از يكديگر دور شدهايم، تنها شدهايم و مسائل بغرنج ديگران برايمان كوچكترين حس معاضدت را ايجاد نميكند. قصه پرغصه آقاي نجفي نشان داد كه وي تا چه حد تنها و نااميد شده و چگونه ميتوانسته به هدفي براي يك پروژه رسوايي تبديل شود. بزرگوار اصلاحطلبي به درستي نوشت: «آقاي نجفي قرباني اعتماد به نفس كاذبي كه داشت و شجاعت و قاطعيتي كه نداشت» شد! ولي ننوشت سهم او در اين ماجرا چه ميتواند باشد؟ از آقاي نجفي عذرخواهي نكرد كه برادر ببخشيد كه بيش از 2سال در چنگال مشكلي عظيم بودهاي و من نميدانستهام يا ميدانستم و كاري نكردهام! آقاي نجفي اولين و آخرين نمونه انسان سرگشته و حيران و بيكس و خطاكاري نيست كه دنيا را نشناخته و هنگام بلا تنها بماند و ديگران از راه برسند و عمق ندانمكارياش را هويدا كنند. ما همراه نجفي شليك كرديم و خود نيز تير خورديم اگر انصاف پيشه كنيم.