در غياب سكوت
مسعود رياحي
ژيژك معتقد است كه «مردم فقط براي تغيير دادن امور نيست كه كاري ميكنند، گاهي مردم فعاليت ميكنند تا در واقع جلوي وقوع چيزي را بگيرند تا چيزي تغيير نكند». اين جمله را ميشود با توج كردن به رفتار يك فرد «نوروتيك وسواسي» مشاهده كرد: اگر اين فرد در گروهي قرار بگيرد كه در آن ترس از انفجار به سبب يك تنش وجود داشته باشد، فرد وسواسي، تمام مدت «حرف» ميزند؛ از ترس مواجهه با ترساش از انفجار؛ تا جلوي يك لحظه «سكوت» آزارنده را بگيرد، سكوتي كه ممكن است افراد ديگر را وادار به رويارويي با تنش موجود كند. او مدام در «فعاليت» است تا جلوي وقوع يك «امر واقعي» را بگيرد.
آنچه در اين چند روز به واسطه انتشار خبر «قتل» توسط محمدعلي نجفي شاهدش بودهايم بيشباهت با آنچه ژيژك ميگويد نيست؛ «فعاليت كاذب» به جهت شايد، تضاد «گذشته» و «ظاهر» يك مرتكب قتل، با تصوير دهشتناك آن مرگ (شليك پنج گلوله به گفته پليس، آرامش افراطي او در هنگام سخن گفتن از قتل، استقبال پليس از او و عجيبتر، گزارش بيسابقه تلويزيون).
اما آنچه واقعه را شبيهتر به وضعيتي كه ژيژك ميگويد، ميكند سيل تحليلهايي است كه از جانب نويسندگان و سياستمداران و فعالان اجتماعي و زنان و ... صورت ميگيرد؛ آن هم دقايقي بعد از خبر اعتراف نجفي، پيش از تشكيل هر گونه دادگاهي. خوانشهايي برخاسته از احساسي آغشته به يقين، در باب روانشناسي شخصيت نجفي و همسرش و انگيزهها و عواطف آنها هنگام وقوع قتل؛ استعاريسازي و نمادين كردن قتل؛ تا آنجا كه يكي از دانشجويانش، علت دقيق و قطعي قتل را «غرور كاذب» استادش خوانده؛ نويسندهاي نجفي را مورسوي بيگانه كامو ديده و ديگري راسكولنيكف!
مسابقهاي در تحليل و خوانشهايي از اين حادثه كه سراسرش نشانههايي از اعجاب و سختي فهميدنش حتي با وجود قطعي خواندن «اعتراف»؛ سراسر حادثه از لحظه وقوع فرياد ميزند تفاوتش را با يك قتل ساده و هيچ بعيد نيست در اين رقيق شدن «واقعيت»، در نهايت «واقعيتي برساخته» تحويل جامعه شود.
«سكوت»، آن گمشده غمگين اين حادثههاست. به قول ژيژك، ، خطر در انفعال نيست، بلكه در شبهفعاليت است، در احساس فشار براي فعال بودن و مشاركت كردن. مردم همواره در حال مداخله كردن هستند و در تلاش براي آنكه «كاري انجام دهند». در اينجا كار واقعا دشوار آن است كه پا پس بكشيم و خود را از آن كار بركنار داريم. نخستين گام اساسي در برابر چنين شيوه انفعال متقابل، پا پس كشيدن به انفعال و رويگرداني از مشاركت است. اين گام نخستين، زمينه را براي فعاليت واقعي فراهم ميكند، براي كنشي عقلاني كه بهطور موثري مختصات صحنه را تغيير خواهد داد.
حال فرقي ندارد موضوع چه «نجفي» باشد؛ چه «كشتي سانچي» و چه «پلاسكو» و دهها حادثه مهم و فربه ديگر؛ ابتدا كمي «سكوت» ميطلبند.