ادامه از صفحه اول
صبوري محتاطانه شرق
اين جاهطلبي منطقهاي از گذشته باعث تضاد منافع چين و روسيه با امريكا شده است و در آينده هم چالشهاي مشترك شي جينپينگ و ولاديمير پوتين، در برابر واشنگتن هستند.
با وجود همه اين اشتراكها بايد به اين نكته توجه داشت و نميتوان گفت كه يك اتحاد امنيتي و نظامي ميان دو كشور براي مقابله با امريكا و سياستهاي امريكا شكل ميگيرد. آنچه هر دو طرف پيگيري ميكنند، بيشتر در حوزه اقتصادي نمود پيدا كرده است. مهمترين اقدام روساي جمهوري چين و روسيه كنار گذاشتن دلار از معاملات اقتصادي و انجام معاملات با ارزهاي ملي است كه ميتواند زمينهاي براي تضعيف دلار در عرصه بينالمللي ايجاد كند.با وجود همه اين اشتراكها، بسياري از موضوعهاي مورد اختلاف مسكو و پكن، با واشنگتن، مختص به كشور خودشان است. در بسياري از مواردي كه مسكو با واشنگتن اختلاف نظر دارد، سهم يا مشاركتي از سوي چين وجود ندارد و در بسياري از اختلافهاي پكن و واشنگتن هم روسيه سهمي ندارد. بيشتر ميبينيم كه اختلافات روسيه و امريكا در حوزههاي ژئوپوليتيكي، امنيتي و استراتژيك نمود پيدا كرده است، در حالي كه عمدهترين اختلافهاي چين با امريكا در حوزه اقتصاد و تجارت است. در نتيجه نميتوان از تشكيل يك بلوك جديد در شرق، به ويژه در ابعاد امنيتي و نظامي براي مقابله با امريكا صحبت كرد. اتحاد چين و روسيه فعلا در حوزه اقتصادي و تجاري است، اما در آينده ممكن است ابعاد امنيتي، نظامي و سياسي آن تقويت شود.قابل پيشبيني است كه پكن در طول يك دهه پيش رو به لحاظ اقتصادي بتواند به قدرتي بزرگتر از امريكا بدل شود. پيشي گرفتن چين از امريكا، يكي از ستونهاي اصلي قدرت امريكا در جهان را تهديد ميكند. اين اتفاق ميتواند در سرنوشت نظام بينالملل تعيينكننده باشد، چرا كه همزمان با تهديد چين براي پيشي گرفتن از امريكا در عرصه اقتصادي و تجاري، روسيه هم ستون ديگر قدرت بينالمللي امريكا، يعني توان نظامي را تهديد ميكند. همزمان روسيه آبهاي قدرت ديپلماتيك و ژئوپوليتيك را هم تجربه ميكند. به تدريج شاهد اين هستيم كه در رقابتهايي مانند سوريه و ونزوئلا، روسها توان مانور بيشتري از خود نشان ميدهند و نفوذ امريكا را به چالش ميكشند. اين پيشرفت غيرمتناظر در توان رقابتي چين و روسيه با امريكا، از يك سو در عرصه تجاري براي چين و از سوي ديگر در عرصه امنيتي و نظامي براي روسيه، باعث ميشود كه در آيندهاي نه چندان دور شاهد اثرگذاري بيشتر اين دو قدرت بر نظام جهاني و باز تعريف توزيع قدرت در عرصه بينالمللي باشيم.امريكاييها اين تهديد را احساس كردهاند و به همين دليل در طول چند سال گذشته شاهد انتقال تمركز امريكا از غرب آسيا و خاورميانه به شرق آسيا هستيم. هدف اصلي از اين انتقال نيرو، مهار چين است، ايجاد مشكلاتي براي چين كه در دراز مدت بتواند توجه چين را از توسعه اقتصادي به مسائل امنيتي معطوف كند تا از حوزه اقتصادي و تجاري غافل شوند. به همين دليل هم هست كه چينيها به صورت مستمر از شركت در بلوكهاي نظامي و امنيتي خودداري ميكنند، چرا كه نگران اين هستند كه چنين اقدامهايي باعث تحريك امريكا و ايجاد مشكلات بيشتر نظامي و امنيتي براي پكن شود. استراتژي اصلي چين اين است كه ابتدا قدرت اقتصادي امريكا را در جهان به چالش بگيرد و زماني كه موفق شد با اختلاف قابل اتكايي از توان تجاري و اقتصادي امريكا جلو بزند ، بعد از آن خود را به عنوان يك رقيب امنيتي و نظامي براي امريكا مطرح كند. مادامي كه چينيها همچنان موفق نشدهاند خود را به عنوان قدرت مسلط اقتصادي و تجاري مطرح كنند، تلاش ميكنند وارد بلوكهاي نظامي و امنيتي نشوند و حتي از تشكيل چنين اتحادهايي در اطراف خود جلوگيري كنند. چين، نظامهاي امنيتي و نظامي منطقهاي را تلهاي براي روياي قدرت جهاني خود ميبيند. نگراني عمده پكن اين است كه همان رويكردي كه امريكا در برابر اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي در پيش گرفت و با ايجاد يك مسابقه تسليحاتي و رقابتهاي ژئوپوليتيكي و امنيتي آن كشور را به سمت فروپاشي اقتصادي كشاندند، براي چين هم اتفاق بيفتد.
مديران فوارهاي
بايد اول اين سوال را پرسيد: واقعا شخص يا سيستمي وجود دارد كه دانش حرفهاي يك گزينه مديريتي را بسنجد؟ (اين موضوع فارغ از مورد آموزش و پرورش و به انتخاب يك مدير به صورت كلي اشاره دارد) با اطمينان ميگويم كه چنين صلاحيتي سنجيده نميشود. آيا گزينه مورد نظر اخلاق حرفهاي دارد؟ كسي كه وفادار و راستگو و آشنا به الزامات كار باشد. آيا اين گزينه ظاهرسازي كرده يا واقعا همراه با سياستها و اهداف دولتي است كه او را انتخاب كرده است. چطور است كه موقع ساختن يك ساختمان از پيمانكارش رزومه ميخواهيم تا ببينيم چقدر در كارش مهارت دارد اما براي تعليم و تربيت و سپردن سرنوشت 13 ميليون دانشآموز چنين حساسيتي به خرج نميدهيم؟ شيوه ما در حوزه مديريت متاسفانه آزمون و خطا است، اول بايد خودمان در اين حوزه به يك ثبات فكري برسيم تا بعد بتوانيم در مورد ثبات مديريتي صحبت كنيم. در مورد آموزش و پرورش بايد گفت كه به دلايل مختلف، عملا در اولويت قرار ندارد. وقتي موضوعي در اولويت نباشد برنامهاش هم ميتواند چندان اهميتي نداشته باشد، فردي كه براي مديريتش انتخاب ميشود درجه دوم و سوم باشد، خدماترساني به آن هم به همين ترتيب در اولويتهاي بعدي قرار ميگيرد. با اطمينان ميتوانم بگويم كه اگر يك صدم حرفهايي كه در مورد منزلت معلم و جايگاه آموزش و پرورش در آينده كشور زده ميشود به مرحله عمل برسد، آموزش و پرورش ما راه تعالي را پيش ميگيرد و متحول ميشود اما ما معلمهايمان را حرفدرماني ميكنيم و از جايگاه ويژه آموزش و پرورش ميگوييم بدون انكه قدمي برايشان برداريم. بارزترين نمونهاش اين است كه واقعا اعتبار وجود دارد اما اولويتها هستند كه مشخص ميكنند اين اعتبار كجا و براي چه چيزي هزينه شود. از آنجايي كه به نتيجه رسيدن سرمايهگذاري در آموزش و پرورش طولاني مدت است و در محدوده زماني كم و مشخص اتفاق نميافتد در اولويت قرار نميگيرد، چرا؟ چون دورههاي مديريتي كوتاهمدت هستند و مديران ميخواهند كه نتيجه اقداماتشان را در مدت كم نمودار كنند تا در معرض ديد قرار بگيرند. آموزش و پرورش پروژه موقت چند ماهه و چند ساله نيست، يك سرمايهگذاري عظيم و بلندمدت است. اگر آموزش و پرورش به معناي واقعي كلمه در اولويت دولت و نظام قرار بگيرد ديگر ميدانيم كه آينده ما تضمين شده است. اگر بخواهيم در اقتصاد پيروز شويم نيازمند آموزش و پرورش هستيم، اگر بخواهيم در سياست حرفي براي گفتن داشته باشيم نيازمند آموزش و پرورش هستيم، اگر بخواهيم در علم پيشرفت كنيم هم نيازمند توجه به آموزش و پرورش هستيم. آنچه در پي در اولويت نبودن آموزش و پرورش ميآيد حضور مديران فوارهاي است؛ كساني كه يك روزه بالا ميروند و چند روزه با كله پايين ميآيند. مديريت باثبات نيازمند مديري است كه سلسله مراتب بالا رفتن را طي كرده باشد، از كف مدرسه كارش را شروع كرده باشد و تجربه كرده باشد و بعد براي مدرسه نسخه بپيچد. براي آموزش و پرورش نياز به انتخاب يك مدير ملي و بينالمللي است كه رييسجمهور هم حاضر باشد حرفش را بخواند. آموزش و پرورش به خاطر آن حرف «آ» در فهرست هيات دولت اول از همه قرار ميگيرد اما برعكس آنچه نوشته ميشود، در عمل آخر از همه مورد توجه قرار ميگيرد.