وجه مشترك و تمايز دو تصادف اخير...
ابراهيم عمران
چند تصادف طي دو روز در تهران و شهرستان رخ داده است كه گزارش گونهاي از آن در ادامه نوشته ميشود... طبق مرسوم تصادفهاي شبانه پايتخت كه جنون سرعت و شايد برخي مسائل ديگر، سبب ساز آن هستند؛ شهرونداني به كام مرگ شتافتند و به واسطه رعايت نكردن قوانين رانندگي و جاري كشور، داغش به دل خانوادههايشان براي هميشه نشست.
شايد واكاوي اينگونه تصادفهاي نيمه شب ما را به شناسايي برخي روحيات «خلوتگونه» سرنشينانش، ياري كند. اينكه با بيتوجهي محض، جان خود و ديگر شهروندان بيگناه را به راحتي ميستانند. شايد ديگر بحث قضا و قدر در اين باب آنقدر گفته شده كه نياز به شرح و بسط بيشتر ندارد و كيست كه آگاهي نداشته باشد به گردن گرفتن بيمبالاتي، لاجرم آنچنان سخت است كه پاي اينگونه «واسطههاي توجيهكننده»
را به وسط ميكشاند. وجه مشخصه اين حادثه با واقعه چپ كردن اتوبوس در سوادكوه فقط در رعايت نكردن حق ديگري است كه افسوسانه جايي در روحيات مان ندارد.
آن رويداد پايتخت (اگر پيشداوري نباشد)؛ با توجه به نوع اتومبيلهاي در صحنه، متعلق به قشر خاصي از اجتماع است كه شايد از ادلههاي ديگر خبري نباشد در آن و در ديگر سو اما كمك رانندهاي است كه به واسطه بيخوابيهاي مكرر و ناشي و كمتجربه بودن، جان بيشماري را ميگيرد... يكي از بيخبري محض معيشت و ديگري از درد معيشت! هر چند اينگونه نگريستن نميتواند عمق جانكاه بودن واقعه را پوشش دهد ولي نميتوان منكر «خيال راحت» آن پورشه سوار شد كه ميانديشيد ماشينش به واسطه گران بودن از هر گونه حادثهاي دور است و صاحب اسكانيايي كه هر چه در موردش نوشته شود، اثري ندارد در نزد راهبران جاده تا جايگزيني براي آن بيابند... روح اصلي اين نوشته نه جاده است و نه ماشين كه كمي تامل كردن صاحبان آن، ميتوانست بهاري ديگر
برايشان رقم بزند....