• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4599 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۱ اسفند

گزارش «اعتماد» از رشتي‌ها و لنگرودي‌هايي كه گرفتار كرونا و شايعه سازي هستند

ويروس مهلك شايعه

نيلوفر رسولي

مدرسه‌ها تعطيل هستند و خيابان‌هاي رشت و لنگرود خلوت. شيوع كرونا در كشور عامل شكل‌گيري اين تناقض نبود، بلكه «ميان تعطيلي مدرسه‌ها» و «خيابان‌هاي خلوت رشت و لنگرود» جاي يك جمله ديگر خالي است: «شايعه»؛ تعطيلي مدارس در هفته گذشته خانواده‌هاي بسياري را عازم گيلان و مازندران كرد، شيوع كرونا در گيلان بالا رفت و حالا خيابان‌هاي رشت و گيلان در سكوت فرو رفته‌اند و هرازچندگاهي صداي بلند آژير آمبولانس به گوش مي‌رسد و ديگر هيچ. رساتر از صداي آژير صداي شايعات است، شايعاتي كه اواخر هفته گذشته با انتشار چند دقيقه فيلمي منتسب به حفر گور براي دفن برادران موسيقيدان لنگرودي منتشر شد. يكي از اقوام اين دو برادر به «اعتماد» مي‌گويد كه برخلاف تمام شايعات هراس‌آوري كه در كوچه و خيابان‌هاي لنگرود و رشت دست به دست مي‌شود، مرگ برادر دوم از كرونا نبود و جواب تست كرونا منفي است، علاوه بر آن كندن گورهاي دسته‌جمعي نيز همان سرنوشتي را دارد كه ديگر شايعات دارند. اما چرا شايعات در سخت‌ترين روزهاي گيلان نيز دست از سر مردم برنمي‌دارند؟ حسن نمكدوست، استاد روزنامه‌نگاري پيش از اين گفته بود كه «خبر، شايعه را كم مي‌كند؛ دروغ گفتن بي‌اعتمادي را؛ اطلاع‌ داشتن احتياط را بيشتر مي‌كند؛ بي‌خبري، شايعه را زياد.» حالا كه اعداد رسمي هم حتي خبرهاي خوشي از وضعيت بيماران مبتلا به كرونا در شهرهاي استان گيلان نمي‌دهند، حالا كه كادر پزشكي در بيمارستان‌هاي اين استان نيز از سايه شوم اين ويروس در امان نيستند، پرستاران، پزشكان، داروسازان و نزديكان آنها مي‌گويند كه اجازه صحبت ندارند و حتي فعاليت آنها در شبكه‌هاي مجازي رصد مي‌شود. در حالي كه روز گذشته نماينده تام‌الاختيار وزارت بهداشت در استان گيلان از نياز اين استان به پزشك عمومي و پرستار براي مقابله با كرونا خبر داد، اين پرسش مطرح مي‌شود كه پشت در‌هاي قرنطينه چه داستاني در جريان است و چرا شفافيت و صحبت صادقانه از وضعيت با ترس و ممنوعيت عجين شده است. اين گزارش شرح روزهاي پر تب و تابي است كه به مردم دو شهر رشت و لنگرود گذشته است؛ شرح شيوع شايعات پشت در‌هاي بسته.

 

وارد نشويد

۶۰ كيلومتري رشت بود كه نيروهاي هلال‌احمر فرمان ايست به اتومبيل آقا محمود دادند، آقا محمود تا شيشه ماشين را پايين داد، پسر جواني با ماسك در فاصله يك متري ماشين ايستاد و از او پرسيد كه چرا عازم رشت است و بهتر است برگردد. آقا محمود انتظار داشت كه همراه اين سوال‌ها از علايم بيماري هم از او پرس‌وجو شود اما پسرجوان بعد از اينكه شنيد آقا محمود صاحب كارخانه‌اي در رشت است و براي سركشي به كار از تهران عازم رشت شده، بار ديگر هشدار خود را تكرار كرد و گفت كه اوضاع رشت از تهران بدتر است، بيمارستان‌ها پر شده‌اند از بيمار و تخت‌هاي بيمارستان رازي پر شده است، بيمارهاي جديد را يا در راهروهاي بيمارستان بستري مي‌كنند يا به تهران و قزوين مي‌فرستند. «اوضاع خوب نيست، لطفا برگرديد.» پسر جوان چند بار ديگر اين جمله را تكرار كرد آقا محمود هم مي‌دانست كه معاون پرستاري وزارت بهداشت فراخواني براي حضور داوطلبانه پرستاران داده است، فراخوان دعوت از پزشكان و متخصصان بازنشسته گيلاني براي حضور در بيمارستان‌ها را هم خوانده است و وقتي به اجبار كار پايش را روي پدال گاز فشار ‌داد، زير لب از خود ‌پرسيد كه آخرين باري كه چنين فراخواني به گوشش رسيده بود، چقدر دور است. صبح شنبه از تهران به سوي رشت حركت كرده بود، مسير كرج تا قزوين خالي از ترافيك نبود اما پيچ جاده كه به سوي رشت ‌چرخيد، از تعداد ماشين‌هايي كه سلانه‌سلانه مي‌راندند، كم ‌شد. آقا محمود كه صبح را با خواندن خبر فوت شروع كرده بود، حالا خيابان‌هاي شهر را چنان خالي و سوت و كور ديد كه صداي آژير ممتد آمبولانس‌ها بالاتر از صداي بوق و ترافيك به گوشش ‌رسيد. «هر اداره‌اي سر زديم نصف كارمندها غايب بودند، جز بانك‌ها» آقا محمود به اجبار سري به كارخانه ‌زد، كارخانه‌اي كه اگر چرخش نچرخد، بايد به هزار و يك ارگان دولتي پاسخگو باشد، مي‌گويد كه پنج دستگاه تب‌سنج براي كارخانه خريده‌اند و در ورودي كارخانه، ورودي‌اي براي كنترل نيروها به راه انداخته‌اند، با اين حال تقاضاي مرخصي اين روزها بي‌سابقه است، همان‌طور كه بستري كردن بيمارها در راهروهاي بيمارستان رازي و دعوت از نيروهاي پزشكي بازنشسته يادآور خاطرات روزهاي بمباران و دور جنگ است.

 

شايعه نسازيد

«شكايت مي‌كنيم. شكايت مي‌كنيم و خود من هم يك سيلي به صورت آن مثلا خبرنگاري مي‌زنم كه گفت تست كرونا مثبت بود و فيلم جعلي ساخت. نه با ما صحبت كرد و نه اجازه گرفت» از بستگان درجه يك مجيد جمشيدي است كه هفته گذشته فوت كرد، مي‌گويد جواب تست كرونا پس از مرگ مجيد به دست‌شان رسيده و پاسخ منفي است. مي‌گويد مجيد بيماري قلبي داشت و بعد از فوت برادرش، اندوه بود كه او را از پاي درآورد، نه كرونا. خبر فوت برادران جمشيدي، موسيقيدانان اهل لنگرود، هفته گذشته منتشر شد. خبرها مي‌گفتند كه برادر بزرگ‌تر با هفتاد سال سن، مشكلات زمينه‌اي ريوي داشت و بعد از يك روز بستري‌ شدن در بيمارستان فوت كرد، برادر كوچك‌تر، مجيد هم با فاصله پنج روز كرونا گرفت و به سوي برادرش شتافت. آقا علي از پشت تلفن با عصبانيت فرياد مي‌كشد كه چطور ممكن است بعد از پنج روز تماس، مجيد هم كرونا بگيرد و هم فوت شود، چرا رسانه‌ها منتظر نتايج آزمايش نشدند. به دنبال خبرها و شايعات سياهي كه از لنگرود مي‌آمد، فيلم دلهره‌آوري دست به دست مي‌چرخيد، فيلمي كه در آن لودري خاك را از اعماق زمين مي‌كند و در انتهاي تصوير جسدي آماده دفن بود. آقاعلي مي‌گويد تا آمدن جواب شكايت اسم من را بنويس آقا علي و بگو كه اين فيلم نه مربوط به «آماده‌سازي قبرستان لنگرود براي دفن فوتي‌هاي كرونا» بود و نه مربوط به دفن مجيد: «مجيد طاقت مرگ برادرش را نداشت و از غصه مرد.» آقا علي از وحشت اطرافيان مي‌گويد، از اينكه انتشار فيلمي موسوم به كندن گور در لنگرود چه آشوبي را در اين شهر كوچك به وجود آورده است، از اينكه آموزشگاه مجيد حدود ۳۰۰ هنرجو داشت و اين وحشت بيش از همه حالا گريبان دختران و پسران جواني را گرفته است كه مرز نادرست و مبهم شايعه و واقعيت، حاصلي جز استيصال براي آنها نداشته است. آقا علي پيش از قطع‌ كردن تلفن مي‌گويد: «مجيد مرد آرام و بي‌دردسري بود، چرا مرگ اين مرد را سياسي كردند و آواز و دهلش را تا آن سوي دنيا كشاندند. ما شكايت مي‌كنيم. ما حتما شكايت مي‌كنيم.»

 

نامم را فاش نكنيد

پنجمين پرستار رشتي است كه مي‌گويد اجازه صحبت‌ كردن ندارد، مي‌گويد روز شنبه به آنها اخطار داده شده است كه نه تنها حق گفت‌وگو ندارند، بلكه حساب‌هاي كاربري آنها در اينستاگرام هم مرتبا رصد مي‌شود و نبايد تصويري منتشر كنند يا از وضعيت بنويسند. او حتي حاضر نيست جنسيتش فاش شود، كوتاه صحبت مي‌كند و مي‌گويد جسته و گريخته از پچ‌پچ‌هاي همكارانش مي‌شنود كه انبار مركز بهداشت رشت خالي از ماسك، الكل و ژل‌هاي ضدعفوني است، بسته‌هاي ۸۰ هزارتوماني نيز تمام شده‌اند و مردم از خانه‌هاي بهداشت سرخورده به خانه باز مي‌گردند. تاييد مي‌كند كه تا آخرين تخت بيمارستان رازي هم مريض خوابانده‌اند، تاييد مي‌كند كه آمارها چندان دقيق نيستند، تاييد مي‌كند كه تعداد نيروهاي كادر درماني، مخصوصا پزشك‌هاي متخصص عفوني كفاف بيماران را نمي‌دهد و رشت و لنگرود به ‌شدت به حضور پزشكان و پرستاران نياز دارند، تاييد مي‌كند كه بيمارستان پورسينا كه قبلا پذيراي تصادفات و شكستگي‌ها بود، حالا ميزبان بيماران مشكوك به كروناست و احتمال ساخت بيمارستان صحرايي در اين شهر هم نه شايعه، بلكه حقيقت است. بيش از اين پاسخگو نيست و چراها را بي‌جواب باقي مي‌گذارد.

مينا سه‌شنبه هفته پيش بود كه با علايم تنگي نفس و سرفه‌هاي خشك به پزشك متخصص رجوع كرد. مدت‌ها پيش بود كه به زندگي با آسم خفيف عادت كرده بود اما تا قبل از سه‌شنبه، هيچ ‌وقت چنين سرفه‌هاي خشكي را تجربه نكرده بود، تا پيش از اين چنين درد سنگيني روي سينه‌اش تلنبار نشده بود. روز دوشنبه كه براي ملاقات پزشك رفته بود، خيابان‌هاي لنگرود پر بودند از پلاك‌هاي تهران و كرج، رستوران‌ها باز بودند و خانواده‌ها خوشحال و خندان از تعطيلي مدرسه‌ها، غذا مي‌خوردند و مي‌خنديدند. مينا صبح چهارشنبه براي انجام آزمايش راديولوژي به چند آزمايشگاه خصوصي سر زده بود اما در همان روزهايي كه هنوز خيل ماشين‌هاي پلاك تهران به سمت گيلان روانه بود، آزمايشگاه‌ها و درمانگاه‌هاي خصوصي لنگرود درهاي خود را بسته بودند. مينا به ناچار سراغ بيمارستان اميني رفت، تنها بيمارستان شهر لنگرود كه چهارشنبه هفته گذشته مثل امروز شلوغ نبود و هنوز تخت‌هايي خالي در آن وجود داشت. روز پنجشنبه ترياژ بيماران مشكوك به كرونا در آن بيمارستان بالاخره جدا شده بود، مينا نيز خود را مشكوك به كرونا معرفي كرده بود، گفته بود كه جز تب، تمام علايم بيماري و آسم دارد. نداشتن تب به معناي جدي ‌نبودن بيماري بود، از مينا آن روز فقط عكس راديولوژي از قفسه سينه گرفتند و با همان عكس تشخيص دادند كه كرونا ندارد. مينا مي‌گويد تقريبا بيشتر افرادي كه به كرونا مشكوك بودند به راديولوژي معرفي مي‌شدند اما كادر اجرايي بيمارستان در بخش راديولوژي بدون استفاده از ماسك و دستكش مشغول به كار بودند و پيش از مينا نيز مردي شصت ساله در صف بوده كه بعد از گرفتن عكس راديولوژي، با تمهيدات خاصي به سوي ‌آي‌سي‌يو منتقل شد. مينا به فيلم كندن قبر در لنگرود اشاره مي‌كند و از شايعه دفن مجيد و برادرش در اين قبر مي‌گويد، از اينكه خانواده دو برادر جمشيدي پشت درهاي اتومبيلي از دور شاهد خاكسپاري عزيزان‌شان بودند و اجازه خروج از ماشين را نداشتند، از اينكه پس از انتشار اين عكس خيابان‌هاي لنگرود خالي شده است و ديگر خبري از تردد ماشين‌هايي با پلاك تهران و كرج نيست: «لنگرود يه شهر كوچيكه، مگه اينجا بايد چه خبر باشه كه ديگه بيمارستان جاي خالي نداره، چرا به ما نمي‌گن توي شهرمون چي مي‌گذره؟ ما غريبه‌ايم؟»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون