• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4646 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت

نگاهي به رمان «خانه ادريسي‌ها» به بهانه بيست‌وچهارمين سالمرگ غزاله عليزاده

مرگِ مرگ مولف

بهمن فاطمي

 

غزاله عليزاده زماني كه از دنيا رفت، تنها 48 سال داشت و اين براي ماندن نام كسي در مقام نويسنده در ادبيات يك سرزمين زمان زيادي نيست. با اين حال عليزاده در همين كمتر از پنج دهه و به اعتبار كتاب‌هايي همان كمتر از انگشتان دو دست، امروز يكي از مهم‌ترين زنان قصه‌نويس ايراني است.
در يادداشت كوتاه حاضر كه در حكم اداي احترامي است به آنچه او در قلمرو ادبيات قصوي پديد آورده، نه بناست و نه حق مطلب ادا مي‌شود كه نظرگاهي نقادانه به چهار رمان و سه مجموعه قصه او تعبيه كند. با اين حال بايد گفت كه او چه در حوزه قصه كوتاه و چه در زمينه رمان آثار مهمي در تاريخ معاصر ادبيات پديد آورده است. از آن ميان، شاخص‌ترين نمونه، رمان «خانه ادريسي‌ها»ي اوست؛ رماني دوجلدي كه محور و موضوع يادداشت حاضر است.
عليزاده آن‌طور كه معاشرانش در زمان نوشتن «خانه ادريسي‌ها» گفته‌اند و نيز بنا به آنچه خودش به‌صراحت در مورد زيستش در كنار اين كتاب آورده، نسبتش با اين رمان دوجلدي فراتر از پيوندهاي متداولي بود كه يك نويسنده مي‌تواند با اثرش داشته باشد. رمان در دهه 60 نوشته و در سال 70 منتشر شد. زمان نوشته شدن «خانه ادريسي‌ها» همراه بود با التهابات ناشي از جنگ ايران و عراق و موشك‌باران‌هايي كه نويسنده را در جو رواني خاص خودش قرار مي‌داد. در آن سال‌ها كه خانه‌ها چندان جاي امني براي زندگي نبودند و پر پيداست كه هر شهروندي شب‌ها زمان خواب، نگران آن باشد كه صبح روز بعد را نبيند يا در حين سفر، دغدغه آن را داشته باشد كه در زمان دوري از خانه، اموالش از گزند تخريب و موشكباران در امان بماند، عليزاده دست به كار نوشتن «خانه ادريسي‌ها» بود و بيش از هر چيز دل‌نگران اينكه مبادا خشم دشمن زحماتش در نوشتن اثر عزيزتر از جانش را به باد بدهد و رمان دو جلدي‌اش زير آوار موشك‌باران نابود شود: «در بحبوحه موشك‌باران تهران هربار كه از خانه خارج مي‌شدم دست‌نويس «خانه ادريسي‌ها» را با خود مي‌بردم مبادا كه در غيابم خانه مورد اصابت موشك قرار گيرد و اين رمان ناتمام بسوزد و نابود شود.» چه قايل به نظريه مرگ مولف باشيم و چه همچنان به دنبال رصد ردپاي نويسنده در اثرش، «خانه ادريسي‌ها» پيوندهاي آشكاري با زندگي نويسنده دارد. اين در حالي است كه رمان به خودي خود مي‌تواند مستقل از نويسنده‌اش باشد و به مثابه رمان، بي‌نياز از در نظر آوردن زيست و هويت او. 
تفاوت جاري در اين رمان برساخته زيست متفاوت نويسنده است كه با زبان و بياني برآمده از اين زيست متفاوت پيوند خورده. زيستي مانوس با تنهايي و انزوا كه هم در نهاد شخصيت‌هايي كه عليزاده در «خانه ادريسي‌ها» خلق كرده متجلي ا‌ست و هم در اتمسفر شهر موسوم به عشق‌آباد و خانه وسيع و سالخورده ادريسي‌ها. اين كهنگي و ديرسالي خانه در وجود بي‌قرار شخصيت‌هاي داستان هم ديده مي‌شود. مادربزرگ پيري كه نماد تجربه گذران زمان در آن اتمسفر اصيل اما خوف‌انگيز و رازآلود است. دختر ميانسالش، لقا كه سال‌هاي زندگي‌اش را بي‌آنكه هرگز مردي در آن حضور داشته باشد، در آن خانه گذرانده و به ميانسالي رسيده است. نوه پسري خانواده كه پس از تحصيل در فرنگ بازگشته و سر از همان خانه اجدادي درآورده و ... انگار همه در يك نكته با هم مشتركند: رخوت و يكنواختي و انتظار پايان وضعيتي كه در آن به سر مي‌برند. در «خانه ادريسي‌ها» امر سياسي به قاعده جريان دارد اما رمان از اين امر سياسي در پيشبرد روايت قصوي بهره مي‌برد و حتي لحظه‌اي مساله اصلي خود يعني ادبيات را گم نمي‌كند. گروهي در شهر عشق‌آباد به قدرت رسيده‌اند و مي‌خواهند داد محرومان و ستم‌ديدگان را از بيدادگران و ستمكاران بستانند و از خانه‌ها بيرون‌شان كنند. «خانه ادريسي‌ها» محل وقوع چنين واقعه‌اي است. واقعه‌اي سياسي كه در جريان آن آنچه مغفول مي‌ماند تنهايي و فرديت و وجه پديدارناپذير درون آدم‌هاست. 
شخصيت‌هاي اصلي رمان كه همان اعضاي خانواده و به‌طور كلي اهالي «خانه ادريسي‌ها» باشند، ناگزيرند مسكن و مأواي خود را با نورسيدگان پيش از اين محروم تسهيم كنند و زندگي جمعي جايگزين خلوت معهود و مالوف آنها مي‌شود. خانه قديمي و رازآلود از اينجا به بعد پايگاه نورسيده‌ها است. رويدادي كه آگاهانه از سوي نويسنده در زمان و مكاني نامعلوم رخ مي‌دهد و هر گونه انطباق قطعي آن با انقلاب‌هاي مشخص تاريخي ناممكن است.
«خانه ادريسي‌ها» بيش از آنكه نگاهش ناظر بر وجه تاريخي يك واقعه باشد، مي‌كوشد زاويه‌اي هستي‌شناختي به امر سياسي و امر اجتماعي در جريان تحولات و دگرگوني‌ها تعبيه كند. از اين جهت است كه يك واقعه اجتماعي ناشناخته در شهري خيالي با همه آرمان‌هاي متعالي و شريف و انسان‌محورش خود را با انحراف آرمان‌ها روبه‌رو مي‌‌بيند و آنچه بنا بود استيفاي حق انسان محروم را محقق سازد، از جنبه ديگر به محروم كردن انسان -در معناي موسع كلمه- از حقوقي فردي مي‌انجامد. 
اعضاي خانواده ادريسي‌ها در جريان رمان در كليت رويدادي سياسي مستحيل مي‌شوند و ديگر آن آدم‌هاي گذشته و صاحب باورهاي سابق خود نيستند. از سوي ديگر آنچه بيش از همه گسست اجتماعي را در رمان نشان مي‌دهد، ناكامي قهرمانان دررسيدن به افق‌هاي سعادت‌آميزي است كه براي خود ترسيم كرده بودند. گسستي كه دور شدن آنها از آرمان‌هاي اوليه‌شان را آشكارا روايت مي‌كند.


در «خانه ادريسي‌ها» امر سياسي به قاعده جريان دارد اما رمان از اين امر سياسي در پيشبرد روايت قصوي بهره مي‌برد و حتي لحظه‌اي مساله اصلي خود يعني ادبيات را گم نمي‌كند. گروهي در شهر عشق‌آباد به قدرت رسيده‌اند و مي‌خواهند داد محرومان و ستم‌ديدگان را از بيدادگران و ستمكاران بستانند. آنچه مغفول مي‌ماند تنهايي و فرديت و وجه پديدارناپذير درون آدم‌هاست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون