• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4826 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۷ دي

ما آشفته‌حالانِ بيداربخت...

اميد مافي

دلتنگ صدايش بوديم؛ صدايي بغض‌آلود كه روياهاي‌مان را رنگ‌آميزي كرد و بي‌تكلف، پاي گوشي‌هاي كوچك شور و شبنم را بر گونه‌هاي‌مان نشاند. در عصري كه يكه‌تازي در قاره كهن ناگهان از كف رفت و ما همچنان در افعالِ نفرين‌شده ماضي غرقه مانديم، فقط او مي‌توانست خارج از مدار، غروب را از تن ورزشگاه نحس الوكره بيرون بكشد و مرهمي بر زخم‌هاي ناسور ملتي بنشاند كه دوست داشت غصه‌هاي بي‌پايان خود را در نود دقيقه آن سوي آب به دست باد بسپارد. صدا همان صدا بود و واژه‌هاي حزن‌انگيز به وقت حسرت و ناكامي همان واژه‌ها. او يكي از خود ما بود.از دل توده و چه خوب مي‌دانست نبايد مثل برخي وسط يك نبرد تاريخي خاطرات لال و سترون را واگويه كند. همو كه با اتكا به بداهه‌پردازي و بداهه‌نوازي، شادي و غم را گوشه لب‌ها نشاند تا در كنج تنهايي و عسرت به آشفته‌حالاني بيداربخت بدل شويم و خيال كنيم همراه همه دوآتشه‌ها در كافه شلوغي نشسته‌ايم و قهوه مي‌نوشيم و براي رقص محبوب سه رنگ در آن سوي خليج هميشه فارس دم گرفته‌ايم. اين‌گونه شد كه ميليون‌ها مخاطب او پس از آخرين سوت ميرغضب قطري با قلب‌هاي شكسته ناشي از سرنوشت محتوم، باور كردند كه اگر به ضرب نامهرباني بعضي، جعبه رنگي به آكواريومي بدل شده در عوض از يك قاب بسيار كوچك مي‌توان به تماشاي بحري نشست كه جنگ و خون و غصه و سرور را با راستي و درستي بر زبان مي‌راند، نه با به صدا درآوردن زنگوله‌هاي كژي و ناراستي. در عصري آكنده از آه كه فوتبال روي بي‌رحمش را نشان‌مان داد و خراش‌هاي بزرگي بر جسم و روح بي‌جان‌مان انداخت، ملاقات دوباره با عادل در فلق، بهانه‌اي براي فراموشي زخم‌هاي تازه و كهنه بود و انگار در هنگامه نامساواتي فوتبال اين عجوزه دلخوشكنك، عدالت به گونه‌اي ديگر رخ از غبار بيرون كشيد. عدالت زير نور ماه مردي بود به نام عادل كه با طلوع ناگهاني‌اش سبب شد چمدان‌هاي خاك‌گرفته پر از خاطرات را از ته انباري بيرون بكشيم و با دستمالي نمدار به جان‌شان بيفتيم و باور كنيم كه همه روزهاي هفته مثل همند به جز شنبه آخرِ خزان كه كره‌اي‌ها بي‌اعتنا به آفتاب و مهتاب گلوي‌مان را آكنده از لابه كردند و آن سوتر پسر بالا بلند رفسنجان قلب‌مان را مملو از همنوايي...و تو در اين فراموشانِ جانسوز لختي نبودي و ما سراغت را از بادهاي موسمي گرفتيم! چرا كه بادها واله سرزمين مادري‌شان هستند. همين و تمام.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون