• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4862 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۱ بهمن

علي رهبري در زادروز هوشنگ استوار از اهميت هنر اين موسيقيدان فقيد مي‌گويد

استادِ استادان موسيقي

سيمين سليماني

هوشنگ استوار يكي از برجسته‌ترين آهنگسازان ايراني و همچنين نوازنده پيانو بود؛ استوار در تاريخ هفتم ژانويه ۲۰۱۶ برابر با 17 دي 1394 در حالي كه ۸۹ سال داشت، در فرانسه چشم از جهان فروبست؛ او در اواخر عمر خود گرفتار سرطان لوزالمعده بود. بسياري از موزيسين‌هاي مشهور موسيقي كلاسيك و پيشكسوتان امروزي به نوعي از شاگردان او محسوب مي‌شوند. استوار در خانواده‌اي چشم به جهان گشود كه موسيقي در آن جريان داشت؛ خانواده مادر او از تحصيلكرده‌هاي موسيقي كلاسيك غربي در ايران به شمار مي‌رفتند؛ مادر استوار از اولين زنان ايراني بود كه پيانو مي نواخت. از سويي در خانواده پدري هم موسيقي حضور داشت؛ پرويز محمود هم پسر عمه استوار بود. پرويز محمود نيز استاد فقيد موسيقي و از پيشگامان موسيقي سمفونيك ايراني به شمار مي‌رود. پدر هوشنگ نيز حسين استوار از اولين نوازندگان حرفه‌اي پيانو در موسيقي ايران بود. هوشنگ استوار در چنين خانواده‌اي به دنيا آمده و رشد كرد.

هوشنگ استوار به عنوان استاد در دروس هارموني، كنترپوان و مباني آهنگسازي در كنسرواتوار سلطنتي بروكسل و پاريس تدريس مي‌كرد. او همچنين بيش از ۲۰ سال در سمت مدرس عالي هارموني و ساير رشته‌هاي مربوط به آهنگسازي در هنرستان عالي موسيقي و در دانشكده هنرهاي زيباي تهران نيز سابقه تدريس داشت. استوار علاوه بر اينكه با انواع موسيقي‌هاي «ج» و «بلوز» نيز كاملا آشنا بود، آشنايي عميقي هم با موسيقي ايراني داشت. هوشنگ استوار تمام عمر خود را با موسيقي زيست اگر چه شايد كمتر نام او را مي‌شنويم اما او يكي از برجسته‌ترين هنرمندان عصر خود بود و شايد اين تناقض وقتي كامل‌تر شود كه بگوييم اين استاد پيشكسوت و چهره موسيقي در بي‌خبري درگذشت و پس از چهار ماه خبر درگذشت او در رسانه‌ها منتشر شد. استوار به گواه كساني كه او را مي‌شناسند به صورت جدي و دانشي موسيقي را زندگي كرد؛ «سوئيت ايراني» يكي از آثار برجسته هوشنگ استوار است؛ در جايي مي‌خوانيم كه پس از اجراي سوئيت ايراني در تالار رودكي، ناقدي از نامرسوم بودن اركستراسيون آن سخن به ميان آورد. پاسخ استوار نيز به اين نقد اين بود: «من نخواسته‌ام از اركستراسيون‌هاي مالِر، دبوسي يا موتسارت تقليد كنم و اين همان چيزي است كه به نظر شما نامرسوم مي‌آيد. واقعيت اين است كه هر تجربه مستقل نخستين، نامرسوم است.»از آثار اين آهنگساز مي‌توان به «فانتزي، سبزه بهار‎، بهار جاودان (بالت)، سوئيت ايراني، طرح براي اركستر سمفونيك و همچنين شب خيام بر مبناي سيزده رباعي از خيام براي اركستر زهي و پيانو و ...» اشاره كرد.

9 بهمن امسال نود و چهارمين زادروز اين موسيقيدان فقيد بود. به اين بهانه سراغ علي رهبري رفتم؛ علي (در خارج از ايران الكساندر) رهبري آهنگساز و رهبر اركستر بين‌المللي ايراني، فارغ‌التحصيل هنرستان عالي موسيقي ملي و آكادمي موسيقي و هنرهاي زيباي شهر وين، برنده مدال طلا -براي ايران- در مسابقات جهاني رهبري اركستر در فرانسه است. با رهبري درباره اهميت هنر هوشنگ استوار گفت‌وگو كردم.

 

در ابتداي اين گفت‌وگو مي‌خواهم درباره اهميت هنري آقاي هوشنگ استوار بگوييد.

بگذاريد اين طور صحبتم را آغاز كنم، صحبت از هوشنگ استوار يعني صحبت از فاجعه‌اي كه در زندگي موسيقيدان‌ها و موسيقي ايران اتفاق افتاده است. بدون شك هر كسي كه كمي فهم موسيقي داشته باشد و اندكي فرهنگ موسيقي را بشناسد، مي‌داند كه استوار از بزرگ‌ترين آهنگسازان و مدرسان و حتي نوازندگان ايراني بوده است. اما چرا مي‌گويم فاجعه؟ براي اينكه هر ايراني فرهنگ دوست، هر وزير مسوول، هر معاون هنري، هر مسوول بنياد رودكي، هر مسوول دفتر موسيقي، آنهايي كه با موسيقي سر و كار دارند و تصميم مي‌گيرند، وظيفه‌شان بوده كه از هوشنگ استوار ياد كنند ولي نكردند. يكي از خصوصيات ما ايراني‌ها، حالا خوب يا بد اين ا‌ست كه وقتي كسي فوت مي‌كند، به نحوي تسليت مي‌گوييم و او را بزرگش مي‌داريم و حداقل درباره او صحبت مي‌كنيم چون اين مورد ديگر نه پولي مي‌خواهد، نه انرژي و نه ديگر آن شخص منافع ما را به خطر مي‌اندازد ولي متاسفانه وقتي چند سال پيش هوشنگ استوار درگذشت هيچ‌كس اصلا اشاره‌اي نكرد كه چنين شخصيتي وجود داشته است؛ در صورتي كه واقعا اگر در پشت كوه‌ها هم نوازنده‌اي فوت مي‌شد حداقل اين بود كه تسليت مي‌گفتند، اما درباره ايشان حتي همين قدم خيلي كوچك هم برداشته نشد و اين كار را هم براي ايشان نكردند به عقيده من اين باعث خجالت است، شرم‌آور است و بايد بگويم كه در نتيجه فقط هوشنگ استوارها نيستند كه به فراموشي سپرده شدند؛ براي خيلي‌هاي ديگر هم اين اتفاق افتاد.

اشتباه بزرگ اين بود كه متاسفانه در سي سال گذشته اكثر افرادي كه به عنوان مشاور اطراف وزرا و همچنين افرادي كه در شوراها بودند، همه يكي بودند و اصلا مهم نبود كه اين همه وزير عوض شدند و رفتند، مهم نبوده كه اين همه معاون هنري عوض شدند، معمول نبوده كه يك نفر را از مسووليت بنياد رودكي بردارند و كس ديگري را به جاي او بگذارند، اينها اصلا مهم نبوده؛ براي اينكه افرادي كه بايد تصميم بگيرند دو، سه نفر از مشاوران موسيقي بودند و پنج ،شش نفر هم از گروه خانه موسيقي و همين گروه‌هايي كه دست به دست هم همه‌چيز را حداقل سي سال تمام چرخاندند. تا به امروز اگر وزير مي‌خواست آب بخورد بايد از اينها اجازه مي‌گرفت من خودم شاهد بودم اگر معاون وزير مي‌خواست كاري بكند بايد از اين افراد اجازه مي‌گرفت. بايد از افرادي كه مسوول بودند سوال ‌كرد چه طور مي‌شود كه به درگذشت هوشنگ استوار حتي اشاره هم نمي‌كنند. الان هم كه چند سال از آن گذشته باز هم به آن اشاره نمي‌شود؛ دليل آن چيست؟ چه طور اين اتفاق افتاده است، به دليل اينكه وقتي اغلب اين آهنگسازان در مهد كودك بودند يا اصولا هنوز نوشتن موسيقي را بلد نبودند، آقاي هوشنگ استوار، استاد و معلم درجه يك بوده است. قطعاتي نوشته است كه درجه يك هستند و از سطح بسيار بسيار بالا حتي بالاتر از خيلي از دوستان و استادان ما بودند و اغلب استادان ايران شاگرد ايشان بودند اما چرا اين طور شده براي اينكه استاد استوار اهل زبان ‌بازي و پارتي ‌بازي نبود و نيازي هم به اين كارها نداشت، چون آدم بزرگي بود و البته از اين تعداد ايراني‌هايي كه نيازي به اين كارها ندارند، كم نيستند. متاسفانه اكثر افراد به پارتي بازي و زبان بازي نياز دارند و خودشان را همرنگ جماعت كرده‌اند و افراد با هر سطحي چه پايين چه بالا، به طريقي خودشان را با اين گروه يكي كرده‌اند. جا دارد اينجا بگويم اتفاقا خيلي‌ها هم به من انتقاد دارند كه چرا معتقد هستم در اين مسائل دولت‌ها مقصر نيستند...

خب به نظر شما چه كسي يا چه كساني در اين زمينه كه صحبت كرديد، مقصر هستند؟

به عقيده من مقصر خود موزيسين‌ها هستند. اينكه مي‌گويم حقيقت دارد، هيچ جاي دنيا هيچ‌وقت به صورت مستقيم دولت قدم كوچك و بزرگ براي موسيقي بر نمي‌دارد حتي در اتريش؛ كاري كه در اين كشورها مي‌شود اين است كه از مشاوران موسيقي مي‌پرسند؛ ، اما بگوييد مشاوران وزارت فرهنگ و ارشاد در بيست سال گذشته در ايران چه كساني بوده‌اند؟ آقاي سرير، آقاي چِكناواريان، آقاي فرهت. اينها را همه مي‌دانند چيزي نيست كه كسي نداند. رسما هست مهم نبوده كه رييس‌جمهور آقاي خاتمي باشد يا آقاي احمدي‌نژاد. مهم نبوده كه الان آقاي روحاني است. بزرگ‌ترين اشتباه آقاي روحاني اين بود كه تقاضا كردند كار اركسترها شروع شود فقط كسي به او نگفته بود كه وزير وزرا و شما نيستيد كه موضوعات مربوطه را تغيير مي‌دهيد بلكه اعضاي خانه موسيقي هستند كه همه جا دست دارند و آن گروه هستند كه در همه شوراها حضور دارند و آدم‌هايي هستند كه در موسيقي به هيچ عنوان صلاحيت ندارند، مي‌آيند و استوارها را به خاك مي‌سپارند كه كسي اصلا آنها را نبيند يا صداي شان را نشنود.

خب برويم سراغ زندگي و هنر آقاي استوار؛ ايشان در يك فضاي كاملا موسيقايي رشد يافتند، مادر ايشان از اولين زنان ايراني بودند كه پيانو مي‌نواختند و پدرشان هم از نخستين نوازنده‌هاي حرفه‌اي پيانو در ايران به شمار مي‌رفتند؛ از نقش خانواده بر هنر آقاي استوار بيشتر بگوييد.

ايشان در خانواده‌اي بزرگ شدند كه در حوزه موسيقي جدي بودند و از پيشكسوتان رده اول به شمار مي‌رفتند؛ چه مادر و چه پدر؛ چقدر آدم خوشش مي‌آيد وقتي هفتاد، هشتاد سال بعد راجع به آن صحبت مي‌كند، از خانواده‌اي كه همه اعضاي آن قدم به جلو گذاشتند و به‌طور كلي رو به جلو بودند. معلوم است كه خانواده تاثير دارد و روي ايشان نيز اثر بسيار مثبتي گذاشته است. در تمام دنيا وقتي مادر و پدر بيشتر به موسيقي علاقه دارند و بيشتر در اين راه قدم مي‌گذارند، اثر مستقيم روي فرزند دارد، شكي در آن نيست ولي خود هوشنگ استوار نيز يكي از بهترين بچه‌هاي ايراني بوده كه بهترين اثر روي ايشان گذاشته شد و به بالاترين درجات در دنيا رسيد، نه فقط در موسيقي ايران كه سطحش هميشه در سطح پايين‌تر از جهان بوده بلكه در موسيقي دنيا حرف براي گفتن داشتند.

از حضور آقاي استوار در كنسرواتوار ژنو و بروكسل صحبت كنيد و بفرماييد اساتيد تاثيرگذار ايشان چه كساني بودند؟

ايشان به قسمت فلامان بروكسل رفتند و چه جاي خوبي؛ در مدت ١٢ سالي كه مدير هنري اركستر فيلارمونيك بروكسل بودم اكثريت نوازنده‌هاي اركستر از فلامان‌ها بودند و اصولا فلام‌ها در كشور بلژيك واقعا در سطح بسيار بالايي قرار دارند. من بيشتر عمر خود را حتي بيشتر از ايراني‌ها با فلام‌ها گذراندم كه اين از افتخارات بزرگ من است. ايشان در آنجا و نزد پروفسور مارسل پوت آهنگسازي را شروع كردند. مارسل پوت آهنگسازي بوده كه من آثارش را با فيلارمونيك بروكسل براي شركت ناكسوس ضبط كردم. ايشان از آهنگسازهاي بسيار عالي بلژيك بودند. سپس ايشان نزد هانري پوسو در بروكسل رفته و آهنگسازي خواندند. بعد به پاريس نزد اُليويه مِسيان رفتند كه دوره خيلي مهمي بوده است. اُليويه مِسيان شايد از بزرگ‌ترين آهنگسازان قرن بيستم بود و آثارش با ارزش‌ترين است. ايشان مدتي هم نزد آقاي مسيان دوره مستر كلاس ديدند بايد اشاره كنم كه آقاي استوار در كنسرواتوار سلطنتي بروكسل تحصيل كردند البته من با اين كنسرواتوار نزديكي زيادي دارم براي اينكه تقريبا تمام نوازندگان اركستر فيلارمونيك بروكسل كه من رييس آنجا بودم در اين كنسرواتوار سلطنتي بسيار سطح بالا درس مي‌دادند و آقاي استوار با افتخار از شاگردان سطح بالا بودند و هنوز كه هنوز است وقتي از ايشان صحبت مي‌شود عده زيادي او را مي‌شناسند. آقاي استوار بعد به ژنو رفتند و در آنجا پيانو را هم با ژان لووِل ادامه دادند. نبايد فراموش كرد كه ايشان فقط آهنگساز و مدرس هارموني و... نبودند، بلكه از پيانيست‌هاي بسيار عالي و درجه يك به شمار مي‌رفتند.

آقاي استوار در هنرستان عالي موسيقي نيز مدرس بودند، هنرستاني كه اساتيد صاحب ‌نامي در آن به امر آموزش مي‌پرداختند، با توجه به نقش بلامنازع اساتيد در تربيت شاگردان؛ درباره اين دوره از زندگي آقاي استوار بيشتر صحبت كنيد؟

وقتي كه من در ٢۵ سالگي رييس هنرستان عالي موسيقي ملي و بعد هم هنرستان عالي يعني كنسرواتوار تهران شدم، اولين رييسي بودم كه براي اولين‌بار در تاريخ موسيقي، هم مدير موسيقي سنتي و هم موسيقي غربي بود. آن زمان هنرجوها اصلا به موسيقي سنتي توجهي نداشتند يا نگاه سطح پايين به اين نوع از موسيقي داشتند بر خلاف امروز كه همه مي‌خواهند به زور هم كه شده بگويند موسيقي ايراني و سنتي خوانده‌اند، آن موقع تقريبا مثل يك فرق طبقاتي به شمار مي‌رفت؛ هنرجوهاي موسيقي غربي طبقه بالا بودند و موسيقي ملي طبقه پايين، به موسيقي سنتي مي‌گفتند مِلي‌گدا. رياست من بعد از آقاي حسين دهلوي بود، استاد بزرگي كه او هم مثل هوشنگ استوار سال‌ها به فراموشي سپرده شده بود و بعد آقاي مصطفي پورتراب كه قبلا رييس بودند. در آن موقع هم هميشه اين دو هنرستان دو رييس مختلف داشت. وقتي صحبت از رياست من كه بزرگ شده موسيقي سنتي بودم و ديپلم موسيقي غرب را گرفته بودم، همچنين آكادمي وين را تمام كرده بودم شد، رييس هر دو هنرستان شدم. براي اولين‌بار بود كه اين دو گروه به هم نزديك مي‌شدند. من سه سال آنجا رييس بودم. زماني كه افرادي مثل آقاي استوار، آقاي حنانه، آقاي ناصحي كه همه آدم‌هاي بزرگي هستند همچنين آقاي حسين دهلوي، آقاي حشمت سنجري و... همچنين در موسيقي ايراني آقاي پايور، آقاي حيدري، آقاي ظريف، آقاي اسماعيلي و هر استادي كه شما مي‌شناسيد در اين دو تا هنرستان تدريس مي‌كردند. من از جايي به افرادي مثل هوشنگ استوار و حنانه نزديك‌تر شدم كه ديدم چقدر براي من احترام قائل هستند؛ با وجود اينكه من از هنرستان موسيقي ملي آمده بودم، رابطه‌ام با حنانه و استوار و اين تيپ افراد خيلي عالي شد و به استوار از همان اول نزديك شدم چون نه تنها زحمتكش بود بلكه ايشان و خانم بهبود همسرشان از فعال‌ترين معلمان هنرستان بودند. اينجا بود كه من با ايشان و همسرشان آشنا شدم، مرتب با هم صحبت مي‌كرديم و بايد با جرات بگويم كه هوشنگ استوار اهل زبان بازي نبود به كسي احتياج نداشت سطح او خيلي بالا بود. زماني كه استوار، استوار بود و قطعه مي‌نوشت، آقاي رياحي و آقاي سرير، آقاي چكناواريان و آقاي فرهت اين افراد هنوز در سپهر موسيقي ايران ديده نشده بودند. جالب‌تر اينكه بگويم آقاي استوار معلم بسياري از موزيسين‌هايي بودند كه در حال حاضر در ايران هستند و متاسفانه اكثرا اصلا از ايشان يادي نمي‌كنند.

آشنايي شما با آقاي استوار از چه زماني آغاز شد و تا چه زماني همكاري يا همنشيني شما با ايشان ادامه پيدا كرد؟

روزهاي زيباي من با آقاي استوار، به يك سال قبل از انقلاب بر مي‌گردد. زماني كه به عنوان مسوول هنري اركستر سمفونيك نورنبرگ آلمان تصميم گرفتم قطعاتي از آثار آهنگسازان بزرگ را ضبط كنم يكي از آنها جناب استوار بود؛ در همان زمان بود كه من به ايشان نزديك‌تر شدم. به دليل اينكه ايشان يك سال بعد از انقلاب تصميم گرفتند در نورنبرگ اقامت گزينند و آن زمان هم مرتب با همسرشان به كنسرت‌هاي من مي‌آمدند كه بعد از اجرا هم با ايشان شام مي‌خورديم. به وضوح به خاطر دارم كه وقتي سال 80 شنيدند من مدت دو سال است كه اركستر فيلارمونيك برلين را هم رهبري مي‌كنم، نمي‌توانم توصيف كنم كه خودشان همراه با همسرشان چقدر از اين موضوع لذت بردند و خوشحال شدند. اين افراد به عقيده من ايراني واقعي هستند كه از موفقيت يك ايراني تا اين حد خوشحال مي‌شوند.

ايشان علاوه بر آشنايي عميق با موسيقي ايراني، با انواع موسيقي‌هاي «جز» و «بلوز» نيز به‌طور كامل آشنا بودند؛ مضاف بر آن، بر ادبيات و فلسفه نيز اشراف داشتند. با توجه به شخصيت چند بعدي ايشان، به نظر شما چه شاخصه‌هايي از نظر اخلاقي و حرفه‌اي در آقاي استوار بيشتر نمود داشت؟

متاسفانه برخي از هوشنگ استوار فردي بداخلاق ساخته بودند، چرا كه آقاي استوار به هيچ عنوان به كساني كه در سطح پايين بودند، توجه نمي‌كردند. اصولا اين باندبازي‌ها كه اكنون وجود دارد در آن زمان هم بود؛ به همين دليل چهره‌اي بد اخلاق از ايشان ساختند، در صورتي‌كه انسان لذت مي‌برد كه در كنار ايشان باشد، چرا كه ايشان فردي دانشي بودند و بايد با او از فرهنگ، كارهاي بزرگ، موسيقي درجه يك و از استادان بزرگ صحبت مي‌كرديد. ايشان جزو دو نفر از استادان بزرگ و معروفي بودند كه نشان دادند چقدر براي بنده ارزش قائل هستند؛ مخصوصا براي قطعاتي كه بنده در بيست تا بيست و دو سالگي براي موسيقي ايراني نوشته بودم و در اروپا نيز اجرا شده بودند. از خصوصيات و ويژگي‌هاي ايشان اين بود كه به موسيقي اصيل ايراني نيز بسيار احترام مي‌گذاشتند و به آن علاقه داشتند كه اين مساله بسيار مهم است، آقاي حنانه نيز همين‌طور بودند، به‌طور مثال آقاي رضا والي كه در امريكا بسيار مشهور هستند، موسيقي ايراني نخوانده‌اند در حالي كه علاقه بسيار زيادي به موسيقي ايراني نشان مي‌دادند و اين باعث افتخار است چرا كه در قديم اين‌گونه نبود؛ آقاي استوار و حنانه از پيشكسوتاني بودند كه به موسيقي ايراني علاقه نشان ‌دادند و معتقد بودند بايد به اين نوع موسيقي پرداخته شود.

آقاي استوار وقتي در ايران حضور نداشتند، كارهاي خود را چگونه عرضه مي‌كردند؟ ايشان سال‌ها به صورت جدي موسيقي كار كرده‌اند اما به نسبت، آثارشان يا بهتر است بگويم آثار منتشر شده ايشان كم هستند، علت اين موضوع چيست؟

خب در اين باره بايد بگويم زماني كه مسوول هنري اركستر سمفونيك نورنبرگ آلمان شده و تصميم گرفته بودم در پاسخ به درخواست كمپاني آلماني كولوسئوم، قطعاتي از آثار آهنگسازان بزرگ آن زمان را ضبط و به بازار جهاني ارايه دهم؛ از جمله آقايان استوار، حسين دهلوي، احمد پژمان، امين‌الله حسين و آقاي مسعوديه جزو اين آهنگسازان بودند و قطعه‌اي هم از من، به نام خون ايراني در اين بين وجود داشت. ما همه يكديگر را در شهر نورنبرگ آلمان ملاقات كرديم و خيلي خوشحال بوديم. باعث تاسف و خجالت است كه از آهنگسازي به آن عظمت فقط يك قطعه، آن هم ضبطي كه چهل و دو سال پيش از آقاي استوار صورت گرفت به عنوان تنها ضبط با كيفيت ايشان در بازار بين‌المللي، باقي مانده است كه من شخصا در آن زمان ضبط كرده‌ام و خوشبختانه با اجراي بسيار خوبي ارايه شده است.

بايد از اين هنرمند بزرگ، حمايت مي‌كردند، البته خوشبختانه خود بنده شخصا حداقل 45 سال است كه به هيچ دولتي؛ چه دولت ايران و چه دولت اتريش، آلمان و انگليس نياز نداشته‌ام، اما اين دسته از هنرمندان نياز داشتند كه از كارهاي‌شان حمايت شود و مانند مردمان كره، روس و چين آثارشان را عرضه كنند. با اين توضيحات مي‌توان نتيجه گرفت كه ما هفتاد سال از آنها عقب هستيم به اين دليل‌كه ما شورا و مشاوراني داريم كه در 30 يا 40 سال گذشته اجازه نداده‌اند افراد سطح بالاتر از جمله آقاي استوار روي نسل جوان تاثير بگذارند.

خب شما در سوال پيشين فرموديد حمايت؛ اين حمايت به‌طور معمول و اكثرا از سوي دولت‌ها و نهادهاي مرتبط شكل مي‌گيرد اما بيشتر شما اشخاص را در اين باره دخيل دانسته‌ايد؛ چرا؟

خب بهتر است اين طور توضيح دهم، ببينيد به نظر من وظيفه معاون هنري و مديرعامل بنياد رودكي و مديركل دفتر موسيقي و... است كه از چنين استادي تجليل كنند، در غير اين‌ صورت بايد آنها را اخراج كرد و حتي بايد خودشان، نيز استعفا دهند. كسي كه معاون هنري شده بايد بداند هر كس چه جايگاهي دارد و در مورد موسيقي كمي مطالعه كند كه البته مطالعه‌اي صورت نمي‌گيرد. تنها كاري كه به تازگي انجام مي‌دهند، اين است كه گوشي را برداشته و از يك عده خاص نظر مي‌پرسند كه اكثرا هم صلاح نمي‌دانند از حسين دهلوي، هوشنگ استوار، علي رهبري، رضا والي، رنجبران و بسياري افراد ديگر صحبت‌ كنند و در واقع از افرادي كه در سطح بين‌المللي موفقيت‌هاي بسيار بزرگ كسب كرده‌اند؛ ايشان نمي‌خواهند از اين افراد صحبت شود چرا كه از دوستان و آشنايان خود، دعوت به همكاري كنند به خاطر اينكه تمام امكانات موسيقايي مملكت را بين خودشان تقسيم كنند و در نهايت گردن دولت بيندازند. به‌ همين دليل هميشه مي‌گويم دولت مقصر نيست، مقصر خود موزيسين‌ها هستند و اميدوارم يك وزيري بيايد كه خودش علاقه‌مند باشد؛ خانه موسيقي در هيچ جاي دنيا اين‌گونه كه در ايران بوده و هست، نيست متاسفانه خانه موسيقي، هم در شوراهاي كارفرماها مي‌نشيند و هم در شوراهاي كارگران؛ دايما يك نفر در هر شورايي رييس مي‌شود و كلا مسوولان جشنواره و به‌طور كلي مسوولان حوزه موسيقي هميشه ثابت هستند؛ اينها همه دوستان من به شمار مي‌روند من با شخص اين افراد مشكل ندارم اما متاسفانه اين اتفاقات كه شاهد آن هستيم، درست نيست مگر ما ايرانِ امروز نداريم، در ايرانِ امروز در موسيقي در هر سطحي تحصيلكرده داريم، در خود تهران هم همين طور؛ ولي بعد از اين همه سال همچنان وزير و معاون وزير و... از يك سري افراد خاص درباره مسائل مختلف مي‌پرسند و مشاوره مي‌گيرند و اين بزرگ‌ترين اشتباهي بود كه آقاي روحاني داشتند كه متوجه مهره‌هاي اصلي نشدند. به گفته آقاي دهلوي هيچ‌كس سرجاي خودش نيست و مهره‌هاي اصلي كه روي وزير تاثير مي‌گذارند، بايد تغيير كنند نه وزير و معاون؛ در واقع تغيير وزير و معاون آنچنان موثر نيست، اصلا به واقع اين افراد مهره‌هايي هستند كه حتي معاونان هنري را هم آنها انتخاب مي‌كنند، پس ببينيد چقدر اثرگذارند.

شما كه با آقاي استوار نشست و برخاست داشتيد، از روحيه هنري ايشان بگوييد. اينكه براي ايشان فرق نمي‌كرد در كجا و براي چه كسي مي‌نوازند، هميشه بسيار جدي بودند و به اصل موسيقي مي‌پرداختند.

بله، آقاي استوار شخصي سر به زير بودند؛ بر خلاف بعضي از دوستان در ايران كه براي هر قدم كوچكي كه برمي‌دارند، از ندانستن مسوولان دولتي و ملت سوءاستفاده و چندين‌ بار از خودشان صحبت مي‌كنند و حتي گاه يك اثر را چندين‌ بار مي‌فروشند، استوار عكس آنها بود. استوار، فردي خوددار و متواضع بود كه نه در خارج از ايران و نه‌ در ايران، چرب‌زباني نمي‌كرد. با اين وجود نمي‌توان گفت كه اگر آقاي استوار را نمي‌شناسند ايشان خودشان مقصر بوده‌اند، خير. مقصر فقط همين شوراها هستند. اگر بنده وزير بودم، هم‌اكنون از معاون هنري، بنياد رودكي و دفتر موسيقي باز خواست مي‌كردم كه چرا آقاي رهبري، از خارج آمده است و فرياد و غوغا مي‌كند كه چرا از زمان تولد و فوت هوشنگ استوار، هيچ‌گونه صحبتي نمي‌شود؛ در حالي كه اين موزيسين كه در دنيا شناخته شده است مي‌گويد سطح آقاي هوشنگ استوار تقريبا از همه موزيسين‌هاي داخل ايران بالاتر بوده است. مي‌توانم نام ببرم تمام كساني را كه در تهران مي‌شناسيد سطح‌شان پايين‌تر از ايشان بوده است، اما با اين حال چرا نبايد حتي نامي از آقاي استوار برده شود.

امثال آقاي هوشنگ استوار به خصوص براي نسل جديد كمتر شناخته شده هستند، درباره اين موضوع و دلايل آن هم نظرات خود را فرموديد؛ از تجربه حضور خودتان هم در ايران بگوييد.

پاسخ به اين سوال كه چرا اين افراد را نسل جديد نمي‌شناسند بايد تاكيد كنم كه مقصر، خود همين افراد كه از آنها ياد شد، هستند كه البته لازم است اينجا بگويم كه اين موضوع عمدي هم است. اجازه دهيد بنده از تجربه خودم بگويم؛ قبل از انقلاب وقتي آقاي سرير در وين كارمند سفارت ايران بودند، به كنسرت‌هاي بنده مي‌آمدند و شاهد هستند كه قطعه خون ايراني را در موزيك‌ فِرهاين، سالن طلايي وين كه در دنيا معروف است، با اركستر سمفونيك تانكستِلِر وين و در حضور ايشان اجرا كرديم اما وقتي كه انقلاب شد و ايشان به ايران بازگشته و بازنشسته وزارت خارجه شدند و سپس شوراهاي موسيقي تشكيل دادند، در هيچ مكاني راجع به آن صحبت نكردند و اين مساله تنها درباره ‌بنده صدق نمي‌كرد؛ آقاي هوشنگ استوار و آقاي رضا والي و بسياري از افراد ديگر در اجراي كنسرت حضور داشتند. در همين زمان هنرمندان بسيار بزرگي هستند كه در خارج از ايران به موفقيت‌هاي بسياري رسيده‌اند كه از آنها، كوچك‌ترين صحبتي نمي‌شود. وقتي من پانزده سال پيش، بعد از 30 سال، به ايران آمدم (سه سال قبل از انقلاب، ايران را ترك كرده بودم) متوجه شدم كه نسل جوان مرا نمي‌شناسد و خيلي از اين موضوع تعجب كردم و گفتم نه تنها آقاي سرير بلكه اغلب افراد ديده‌اند كه ما در خارج از كشور چه فعاليت‌هاي بزرگي انجام داده‌ايم؛ من در فيلارمونيك برلين، اپراي لندن، پاريس، استكهلم، وين و زالسبورك بوده‌ام و در اين مكان‌ها، پي ‌در پي برنامه‌هاي مختلف داشته‌ام. پنج بار در مكان‌هاي ذكر شده، مدير هنري بوده‌ام كه به هيچ ‌عنوان از اينها صحبتي نشده بود؛ حالا استوار و بقيه كه جاي خود دارند. چه پول‌هايي را خرج اين شوراها كردند، چه تصميم‌هاي مالي‌اي گرفتند؛ مهم‌تر از همه اين است كه سعي كردند، از حضور افرادي كه سطح‌شان به دلايلي كمي بالاتر از خود آنهاست، ممانعت به عمل‌آيد. با اين وجود، اگر از من ايراد بگيرند كه چرا وزير و معاون را مقصر نمي‌دانم باز هم مي‌گويم كه مقصر اصلي خود موزيسين‌ها هستند. در موسيقي ايران به گفته حسين دهلوي؛ هيچ‌كس در جايگاه خود نيست و تقصيري كه معاون ‌هنري و دفتر موسيقي و مشاوران جناب وزير دارند، اين است كه فكر نكردند چرا بايد تمام سوال‌ها را فقط از كساني پرسيد كه 30 سال است همانجا نشسته‌اند و جالب اين است كه خودشان مي‌گويند و مي‌بينند در اين 30 سال وضعيت چقدر وخيم بوده است. اينجا مي‌خواهم مورد ديگري را هم مثال بزنم مثلا آقاي لوريس چكناواريان كه به عنوان مشاور وزارت فرهنگ و ‌ارشاد در موسيقي ماهيانه به اندازه پنج تا شش نوازنده اركستر سمفونيك حقوق مي‌گرفتند؛ همان كاري كه ما انجام داديم، وقتي كه من، پنج سال پيش به ايران آمدم و چهارده ماه هم، رييس اركستر سمفونيك تهران بودم و بچه‌ها واقعا تلاش كردند؛ ايشان يك ساعت براي مشاهده اركستري كه مشاور آن بودند، نيامدند كه تمرين آنها را گوش كنند كه بنده هم ببينم مشاوره جزو كار ايشان است.

البته ما در اين سال‌ها افراد زيادي را داشته‌ايم كه در بي‌خبري و غربت عزلت نشين شدند يا در همان انزوا فوت كرده‌اند كه خود شما نيز به تعدد آنها اشاره كرديد، اگر چه نقش افراد و موزيسين‌ها موثر است ولي خود دولت‌ها و نهادهاي تصميم‌ساز هم مهم هستند.

بله خب ببينيد وحشتناك بودن اين ‌فاجعه اينكه فقط اين مساله درباره هوشنگ استوار نيست در اين است كه اين ‌قضيه به همين شكل هم ادامه دارد. بنده شاهد بودم كه اين آقايان مي‌نشينند و در جلساتي مي‌گويند كه اين دولت، همين است؛ به دليل اينكه عده‌اي ضد موسيقي حرف مي‌زنند؛ به راحتي مي‌گويند استاد رهبري، شما نمي‌دانيد ما با چه مشكلاتي رو به رو هستيم؛ وزير و معاون و غيره را مقصر مي‌دانند، به دليل اشتباهاتي كه خود مرتكب شده‌اند و بنده اميدوارم كه به زودي وزيري بيايد و معاوني را انتخاب كند كه به موسيقي آشنايي داشته باشد تا مهره‌هاي اصلي براي تغييرات اساسي عوض شوند؛ در واقع اشتباه دولت تغيير ندادن اين افراد است.

از نظرگاه شما به اين شكل مشكلات حل مي‌شود؟ اساسا راهكار شما درباره اين مشكلاتي كه درباره آن صحبت كرديد، چيست؟

من به عنوان يك ايراني دوستدار ايران و ‌موسيقي و كسي كه اصلا اهل سياست نبوده و نيست، براي آخرين حرف بايد بگويم؛ موسيقي را بايد از وزارت ارشاد جدا كنند يا اينكه بنياد رودكي را منحل كنند يا اينكه موسيقي را از آن جدا كنند. اين موسيقي به وزارت ارشاد نمي‌خورد و كساني كه براي آن تصميم مي‌گيرند، صلاحيت ندارند. آنقدر بودجه كه براي بنياد رودكي صرف موسيقي مي‌كنند، ناكارآمد است. به عقيده بنده به خصوص اركستر سمفونيك ملي و در كل سازهاي ملي و فعاليت‌هاي موسيقي از بنياد رودكي و وزارت فرهنگ و ارشاد، جدا و مستقل شوند. به اين شكل حداقل مسووليت بر عهده‌ خودشان است. در حال حاضر مسووليت بر عهده كساني است كه اصلا هيچ نوع آشنايي با موسيقي ندارند.

البته همان‌گونه كه اطلاع داريد گروهي كه بنده نام بردم در خانه موسيقي، در تصميم‌گيري در دانشگاه‌ها، در صدا و سيما هستند، در گروه فيلمسازي و اصولا بيزينس فيلم، در وزارت فرهنگ و ارشاد، در بنياد رودكي هستند و در انتخاب رييس جشنواره و انواع جشنواره‌ها هم حضور دارند. در جايي خواندم كه اين‌گروه، در بيش از بيست شورا، شركت دارند؛ البته خودشان مي‌گويند كه ما همه اينها را به صورت رايگان انجام مي‌دهيم، در حالي كه بنده، خود شاهد بودم كه اين ادعا حقيقت ندارد و متاسفانه فساد، در موسيقي ايران نشانه خاصي ندارد. حيف كه بعضي از جوانان نيز، به دنبال اين‌ راه‌ها هستند و اين را به نسل آينده نيز انتقال خواهند داد. به عقيده بنده، اگر قدم درستي برداشته نشود و از اين افراد به درستي انتقاد نشود به گفته قديمي‌ها ماست مالي مي‌شود و به آن هيچ توجهي نخواهد شد و تازه اينكه اين مسائل بيشتر هم مي‌شوند.البته بايد تاكيد كنم تمام كساني كه از آنها صحبت كردم دوست من بوده و هستند. شغل بنده در تمام طول عمرم اين بوده كه قضاوت كنم وگرنه ايشان به‌طور كلي هيچ‌گونه مشكلي ندارند و دوستان خوب، خوش، مهربان و خرمي هستند؛ اما از نظر هنري رفتارشان درست نيست. به‌طور مثال، آقاي استوار آموزگار بودند، با اين اوصاف مثالي مي‌زنم؛ پانزده‌ سال پيش وقتي وارد ايران شدم، مشاهده كردم كه آقاي ‌خاتمي رياست‌جمهوري، يك ساختمان را براي تدريس موسيقي در اختيار ‌دوست‌مان لوريس ‌چكناواريان قرار داده ‌بودند، خودشان به من نشان دادند در صورتي كه در همان زمان آقاي استوار در تهران حضور داشتند و در همان زمان حسين دهلوي از يك آموزشگاه به آموزشگاه ديگري، براي امرار معاش مي‌رفت اما آقاي خاتمي به راهنمايي همين شوراها و راهنمايي آقايان سرير و رياحي و فرهت، اين ساختمان را در اختيار آقاي چكناواريان گذاشته بودند. حالا بپرسيد نتيجه چه شد؛ هيچ. گفته بودند؛ ما رهبر اركستر تربيت مي‌كنيم، آهنگساز تربيت مي‌كنيم و به آنها مقام دانشگاهي مي‌دهيم. چه شد كجا هستند اين رهبران اركستر؛ بعد از 15 سال، اگر به هوشنگ استوار يا احمد پژمان يا به افرادي داده بوديد كه مدرس بودند و اگر اين امكانات را به بيست يا سي نفر ديگر كه در تهران هستند و همچون هوشنگ استوارها بودند، داده بوديد؛ اكنون نتيجه‌اي براي مملكت داشت، حالا اين‌گونه بوده است، با اين اوضاع آقاي خاتمي كه از مشاوران شناخته شده مشورت گرفته چه كاري بايد انجام دهد، چاره‌اي نداشته جز اينكه از همين افراد مشاوره بگيرد. براي اينكه يك گروه بزرگ موزيسين دست به دست هم و به صورت زنجيره‌اي همه اختيارات، دست‌شان بوده و ايشان هم غير آنها كسي را نمي‌شناخته است، البته اجازه هم نداده‌اند كه بشناسند، مثل همين وزير كنوني كه امثال استوارها را نمي‌شناسند و نمي‌دانند كه اين افراد چه‌كساني هستند و چه جايگاه و مقامي دارند. در صورتي كه براي چهره ايران، مهم‌ترين كار اين است كه دور دنيا با اسم افرادي همچون استوار، ايران را بالا ببرند؛ به خصوص در مورد اين افراد اجازه ندادند، صحبتي شود كه امثال هوشنگ استوار، حسين دهلوي، حنانه و بسياري ديگر از آن جمله هستند.

شما اخيرا هم در صفحه شخصي خودتان مطالبي را در اين زمينه بيان كرده بوديد، به هر صورت يك بخش از اين مسائل هم به رسانه‌ها برمي‌گردد؛ در يك زماني برنامه‌هاي مختلفي برگزار و با پوشش رسانه‌اي مواجه مي‌شد و در يك زمان هم اين برنامه‌ها كمتر شد، افرادي كه در اين زمينه كار مي‌كنند حالا چه قلم مي‌زنند و چه فعاليت ضمني دارند و... هم در شناساندن چنين افرادي نقش بسزايي دارند.

بله، بايد بگويم بزرگ‌ترين ضرر افرادي كه زنجيره‌اي درست كرده‌اند در ايران، اين است كه چون اكثر خبرنگاران كه البته اغلب آنها هم جوان هستند، از وقتي به دنيا آمده و فهميده‌اند كه موسيقي چيست، تحت تاثير اين افراد قرار گرفته و بوده‌اند و كساني را مي‌شناسند كه اين افراد معرفي كرده و از آنها مي‌گفته‌اند، اين عرضي كه بنده مي‌كنم يك سلسله دارد. اغلب خبرنگارهاي هنري در كل شخصي مانند هوشنگ استوار را نمي‌شناسند وگرنه حداقل اشاره‌اي به آن مي‌كردند. اين فقط در مورد هوشنگ استوار نيست، با هيچ كدام از افرادي كه از آنها نام برده نمي‌شده، آشنايي ندارند. اينجاست كه متوجه مي‌شويد چه ‌طور به صورت سيستماتيك در سي سال‌ گذشته روي رسانه‌ها به حدي تاثير گذاشتند كه حتي با بعضي از آنها دوست و رفيق هستند؛ حالا درباره بده بستان‌هاي آنها، بنده اطلاعي ندارم و خدا عالم است اما روي رسانه‌ها نيز اين مواردي كه پيش از اين از آن سخن رفت، اثرگذار بوده است و متقابلا همين رسانه‌ها هم بر وزير، معاون و غيره اثر گذاشته و البته مي‌گذارند، چرا كه آنها نيز همين روزنامه‌ها را مي‌خوانند و منبع قرار مي‌دهند.


- اگر بنده وزير بودم، هم‌اكنون از معاون هنري، بنياد رودكي و دفتر موسيقي باز خواست مي‌كردم‌ كه چرا آقاي رهبري، از خارج آمده است و فرياد و غوغا مي‌كند كه چرا از زمان تولد و فوت هوشنگ استوار، هيچ‌گونه صحبتي نمي‌شود؛ در حالي كه اين موزيسين كه در دنيا شناخته شده است، مي‌گويد سطح آقاي هوشنگ استوار تقريبا از همه موزيسين‌هاي داخل ايران بالاتر بوده است. مي‌توانم نام ببرم تمام كساني را كه در تهران مي‌شناسيد سطح‌شان پايين‌تر از ايشان بوده است، اما با اين حال چرا نبايد حتي نامي از آقاي استوار برده شود.

    اكثر خبرنگاران كه البته اغلب آنها هم جوان هستند، از وقتي به دنيا آمده و فهميده‌اند كه موسيقي چيست، تحت تاثير اين افراد قرار گرفته و بوده‌اند و كساني را مي‌شناسند كه اين افراد معرفي كرده و از آنها مي‌گفته‌اند، اين عرضي كه بنده مي‌كنم يك سلسله دارد. اغلب خبرنگارهاي هنري در كل شخصي مانند هوشنگ استوار را نمي‌شناسند وگرنه حداقل اشاره‌اي به آن مي‌كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون