• 1404 سه‌شنبه 10 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4880 -
  • 1399 پنج‌شنبه 14 اسفند

روز صد و ششم

شرمين نادري

هواي سرد كه مي‌رسد به شهر، قرار پياده‌روي گذاشته‌ام و ناچار تا خيابان نوفل‌لوشاتو با تاكسي مي‌روم. بعد اما پياده مي‌شوم و دور خودم مي‌چرخم، خانه‌هاي قديمي سرمازده و ديوار سفارت و باقيمانده‌هاي شهر قديمي را نگاه مي‌كنم و مي‌رسم به دوست ديگري كه سر كوچه لولاگر ايستاده و توضيح مي‌دهد كه روزي اينجا ناصرخسرو نام داشته است. بعد اما كليدي از جيبش درمي‌آورد و ما را مي‌برد به خانه‌اي كهنه كه پنجره‌هاي شكسته‌اي رو به خيابان اصلي دارد و راهروي كهنه‌اش با گچبري‌هاي گل‌داري تزيين شده. گل‌ها شبيه گل آفتابگرداني خاكي و قديمي‌اند و سنگ‌هاي بخاري و آشپزخانه انگار رنگ قشنگ صدساله‌اي دارند. دوست اولي مي‌گويد اينجا روزي دفتر كار معمار بزرگي بوده و دوست دومي معتقد است آن‌ يكي خانه كه هتل شده و اين‌ يكي صاحبخانه ماست هم يك روزي به هم متصل بوده‌اند. به دوستم مي‌گويم تو فكر مي‌كني تهران صدسال پيش بهتر بود؟ كه مي‌پرسد نبود؟ مي‌گويم شايد تجريش و اين‌طرف و آن‌طرف شهر باغ بود اما اين خيابان‌ها كه مي‌دانم شلوغ بوده‌اند و همه‌جا خاكي بود و زمستان هم گل مي‌شد و آنجا توي خيابان سعدي مليجك بيچاره توي چاهي افتاد و مرد و اين‌طرف درويش خان زير ماشين رفت و آن‌طرف هم خيابان لختي بود و پر از دزد. دوستم مي‌گويد پس راه برو و مي‌زنيم به خيابان شلوغ و خودمان را از ميدان فردوسي بالا مي‌كشيم و توي تاريكي غريبي كه از سرما هم بدتر است، قدم مي‌زنيم و بعد مثل دوتا پرنده يخ‌زده و سرمازده در اولين كتابفروشي را باز مي‌كنيم و خودمان را به دل گرما مي‌اندازيم و خودمان را كنار بخاري گرم مي‌كنيم و ناچار تقويم سال ديگر را مي‌خريم.
سرما كه برود باز اما پاي بي‌قرارم مجال ديوانه‌گردي خواهد داشت، اين را به دوستم مي‌گويم و از در بيرون مي‌زنم و نور ماشين‌هايي كه به سمت وليعصر مي‌روند، مي‌افتند توي چشمم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون