آيا جنگ امريكا و چين در راه است؟
توماس فريدمن
اگر به دنبال كتاب خوبي ميگرديد كه تابستان امسال به وقت استراحت در ساحل مطالعه كنيد، پيشنهاد ميكنم رمان «2034» نوشته جيمز استاوريديس، دريادار بازنشسته و اليوت اكرمن، تفنگدار و افسر اطلاعاتي سابق را تهيه كنيد. كتاب در اين باره است كه چطور امريكا و چين در سال 2034 وارد جنگ ميشوند. اين جنگ قرار است با يك نبرد دريايي در نزديكي تايوان آغاز شده و چين در ائتلافي پنهان با ايران و روسيه با امريكا وارد جنگ شود. اينها را ننوشتم كه بگويم چين و امريكا وارد نبرد هستهاي باهم شده و چندين شهر يكديگر را خاكستر خواهند كرد و در نتيجه اين درگيري، هند كه اين روزها سر به زير دارد، به عنوان قدرت برتر جهان سر بلند خواهد كرد. شوخي كه نداريم. اين كتاب فقط يك رمان است!
اما آنچه بعد از خواندن اين كتاب، ذهنم را به خود مشغول كرد اين بود كه وقتي كتاب را زمين گذاشتم و روزنامهها را باز كردم، تقريبا بسياري از مسائلي كه در كتاب پيشبيني شده بود را در روزنامهها خواندم:
ايران و چين به تازگي توافقنامه 25 ساله امضا كردهاند. ولاديمير پوتين به تازگي انبوهي از نيروهاي نظامي روسيه را به مرزهاي اوكراين اعزام كرده و به امريكا هشدار داده هر كسي كه روسيه را تهديد كند «آنچنان پشيمان خواهد شد كه سابقه نداشته است.» در آن سو، در حاليكه اسكادران جنگندههاي چيني مسلح به فناوري جنگ الكترونيك، بر فراز آسمان تايوان ويراژ ميدهند، مقام ارشد سياستگذاري سياستخارجي چين اعلام ميكند كه «امريكا در جايگاهي نيست كه بخواهد با چين از موضع قدرت سخن بگويد.»
خودش است؛ همان خاصيت عجيب زندگي! چيزي كه در عالم خيال يا در كتابي، ميبينيم و ميخوانيم به واقعيت تبديل ميشود تا مايه دلگرميمان باشد. اما چرا حالا؟
بخشهايي از پاسخ به اين سوال را ميتوان در كتابي يافت به نام «فراز و نشيبهاي صلح بر روي زمين»، نوشته مايكل مندلباوم كه من قبلا دربارهاش نوشتهام. در اين كتاب شرح حركت دنيا از جنگ سرد تعريف شده بين امريكا و اتحاد جماهير شوروي بين سالهاي 1945ر تا 1989 تا يك ربع قرن نسبتا صلحآميز؛ بدون درگيري قدرتهاي بزرگ باهم (سالهاي 1989 تا 2015) تا دوران اخير ما كه دوران خطرناكتري است و در آن كشورهايي نظير ايران، چين و روسيه، هر كدام، با جا خالي دادن در مقابل اصول دموكراتيك و ناديده گرفتن ضرورت تداوم رشد اقتصادي تنها به فكر تزريق مليگرايي اغراقآميز و بعضا خشن در ذهن مردمشان هستند. آنچه اين بازگشت مليگرايي خشن چينيها، ايرانيها و روسها را خطرناكتر ميكند اين است كه در هركدام از اين كشورها اين مليگرايي با صنايع دولتي يا صنايعي كه تحت كنترل نيروهاي نظامي هستند در هم آميخته شده و درست در برهه زماني ظهور و بروز يافتهاند كه دموكراسي امريكايي در مسير ضعف و زوال قرار گرفته است. جنگ داخلي فرهنگي سياسي فلجكننده ما كه آتشش توسط شبكههاي اجتماعي شعلهورتر ميشود، پاي امريكا را براي اقدام به صورت يكصدا و متحد لنگ كرده و اجازه نميدهد ايالاتمتحده امريكا مانند دوران بعد از جنگ سرد، نقش نهادسازي و ايجاد ثبات را در عرصه جهاني ايفا كند. تصميم احمقانه ما درخصوص گسترش ناتو تا بيخ گوش روسيه كه بعد از سقوط اتحاد جماهير شوروي اتخاذ شد، باعث روسيه پساكمونيستي كه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سر برآورد در قامت دشمن برخيزد تا شريك بالقوه. در نتيجه همين اتفاق بود كه شرايط براي ظهور اتوكراتهاي ضد غربي نظير ولاديمير پوتين مهيا شد. فقط تصورش را بكنيد روسيه كشوري بود كه امريكا هيچ اختلاف مرزي و تجاري با آن نداشت و حالا به جاي آنكه به چين و ايران عليه امريكا متحد ميشد، در واقع متحدي براي امريكا محسوب ميشد. در عين حال شكست امريكا در مداخله نظامياش در افغانستان و عراق بعد از حملات يازده سپتامبر و عدم موفقيتش در برقراري و تثبيت مدارا در اين دو كشور در كنار بحران اقتصادي سال 2008 و همچنين همهگيري اخير ويروس كرونا، در كنار هم موجب تهي شدن قدرت بنيادي امريكا شده و اعتماد به نفس امريكا و اعتماد جهان به امريكا را تضعيف كرده است. و اما نتيجه چه بوده؟ درست زمانيكه چين، روسيه و ايران دست در دست هم نظم جهاني مستقر بعد از جنگ جهاني دوم را به چالش ميكشند، بسياري در سراسر جهان از خود ميپرسند آيا امريكا انرژي لازم، متحدان مورد نياز و منابع ضروري براي ورود به يك نزاع ژئوپليتيك جديد را دارد يا خير. مندلباوم در كتاب خود مينويسد: «صرفا به اين دليل كه رخت بر بستن كمونيسم از جهان و نبود دو نظام سياسي اقتصادي كه مدعي مشروعيت باشند و براي كنترل هر كشوري با هم رقابت كنند، به اين معنا نيست كه ملاحظات ايدئولوژيك هم از سياست بينالملل رخت بربسته است.»
مدلباوم ميگويد رژيمهايي نظير چين، ايران و روسيه حالا بيشتر از هر زمان ديگري درخصوص دموكراسي، احساس خطر ميكنند. در طول دهه نخست قرن بيست و يكم، اين رژيمها توانستند حمايت مردمي كافي را از طريق پيشرفتهاي اقتصادي به دست آورند. اما در دهه دوم قرن بيست و يكم پيشرفت اقتصادي دشوارتر شد و به قول مندلباوم رهبران اين كشورها به جايگزيني نياز دارند و اين جايگزين همان مليگرايي اغراقگونه است. آيا امريكا آماده رويارويي با اين چالش است؟ من كاملا مطمئنم كه ما ميتوانيم در مقابل روسيه و ايران مليگرا و جسور بايستيم و با كمك متحدان هميشگي خود هزينهاي منطقي را نيز براي اين كار تقبل كنيم. اما موضوع چين از جنس ديگري است. بنابراين بهتر است درك درستي از تواناييها و ضعفهايمان در قبال چين به دست آورده و در عين حال تواناييها و ضعفهاي چين را نيز فهم كنيم.
در حال حاضر چين قدرتي نظامي، تكنولوژيك و اقتصادي محسوب ميشود كه توان رقابت با امريكا را دارد. البته اين كشور در يك حوزه توان رقابت ندارد و آن طراحي و ساخت پيشرفتهترين ريزپردازندهها و چيپهاي حافظهاي است كه نخستين گام براي پيشرفت در عرصه هوش مصنوعي، يادگيري ماشين، محاسبات پيشرفته، وسايل نقليه الكتريكي، ارتباطات تلفني و غيره محسوب ميشوند و اين دقيقا اقتصاد ديجيتالي است كه ما در آن ورود كردهايم.
تلاش گسترده چين براي توسعه صنعت ساخت ميكروچيپ تا بدين جاي كار ناموفق بوده و چينيها موفق نشدهاند فيزيك و سختافزار لازم را توليد كنند و به مهارت لازم براي توليد انبوه ريزپردازندههاي پيچيده دست يابند. البته تنها چند صد كيلومتر دورتر از مرزهاي چين، شركت
Taiwan Semiconductor Manufacturing Company كه در تايوان واقع شده به اين تكنولوژي دست يافته است. براساس گزارش شاخه تحقيق و پژوهش كنگره امريكا اين شركت تايواني يكي از سه سازنده پيشرفتهترين چيپهاي سمي كنداكتور در جهان و بزرگترين آنها است. دومين و سومين شركت سازنده اين نوع از چيپها شركتهاي سامسونگ و اينتل هستند. اكثر طراحان چيپها نظير IBM، Nvidia، Cualcomm و AMD در حال حاضر از چيپهاي شركت تايواني و سامسونگ براي ساختن زيرپردازنده استفاده ميكنند.
اما نكته حايز اهميت اين است كه سه شركت از پنج شركتي كه دستگاههاي ليتوگرافي فوقالعاده پيشرفته، ابزارها و نرمافزارهاي مورد نياز شركت تايواني و ديگران را براي ساختن ريز تراشهها توليد ميكنند عبارتند از: شركتهايي نظير Material Applied، Lam Research Corporation و KLA Corporation كه همه در ايالاتمتحده مستقر هستند (دو شركت ديگر هلندي و ژاپني هستند) و چين تا حد زيادي فاقد اين تخصص است. بنابراين امريكا ميتواند به شركت تايواني فشار وارد كند و از ساخت چيپهاي پيشرفته توسط اين شركت براي شركتهاي چيني ممانعت به عمل آورد. البته دو هفته پيش امريكا سفارشهايي كه شركت تايواني از هفت شركت داراي ابركامپيوتر چيني دريافت كرده بود را ذيل عنوان احتمال استفاده شدن چيپها در صنايع نظامي چين به حال تعليق درآورد.
روزنامه South China Morning Post به نقل از فرانسيس لائو، يكي از استادان كامپيوتر دانشگاه هنگكنگ نوشت: «اين تحريم بهطور قطع توانايي چين براي حفظ جايگاهش در صنعت ابركامپيوترها را تضعيف ميكند، چراكه اكثر ابركامپيوترهايي كه چين دراختيار دارد از پردازندههاي اينتل يا AMD، IBM يا پردازندههايي كه توسط شركت تايواني ساخته ميشود، استفاده ميكنند. اگرچه چينيها ميتوانند از پردازندههاي ساخت كره و ژاپن نيز استفاده كنند اما به نظر ميرسد اين پردازندهها خيلي قدرتمند نباشند.
در پاسخ چينيها تلاش خود در زمينه پژوهش در زمينه فيزيك، نانوتكنولوژي و دانش مواد را شدت بخشيدهاند تا بلكه بتوانند در آينده نسل جديدي از چيپها و تجهيزات وابسته به آن را توليد كنند، اما احتمالا چين براي تحقق اين هدف يك دهه يا بيشتر زمان نياز دارد. به همين دليل است كه امروزه چين علاوه بر اينكه به دلايل ايدئولوژيك تلاش ميكند كنترل تايوان را در دست داشته باشد، از آن سو سعي ميكند به دلايل استراتژيك كنترل شركت تايواني را براي كمك به صنايع نظامي خود دراختيار بگيرد. به همان اندازه كه استراتژيستهاي امريكايي متعهد به حفظ دموكراسي در تايوان هستند به همان اندازه و حتي شايد بيشتر، بايد تلاش كنند شركت تايواني در دامن چين نيفتد، چراكه در دنياي ديجيتال امروز، آن كسي كه كنترل بهترين توليدكنندگان چيپ را دراختيار دارد كنترل بسياري از حوزهها را نيز دراختيار خواهد داشت. البته در حال حاضر شركت تايواني درحال ساخت كارخانه توليد سمي كنداكتور در فينيكس امريكا است. حتما كتاب «2034» را بخوانيد. در اين كتاب چين با بهرهگيري از تكنولوژي هوش مصنوعي موفق ميشود دست به اقداماتي نظير كلاهبرداري ماهوارهاي، پنهانكاري سايبري و سرقت مواد بزند. در مرحله بعد نيز موفق ميشود دست به حملهاي غيرمنتظره به ناوگان امريكا در اقيانوس آرام بزند و اتفاقا نخستين كاري كه چين در اين روند انجام ميدهد اين است كه تايوان را اشغال ميكند. امريكا بايد مطمئن شود چنين داستاني، صرفا يك داستان باقي خواهد ماند.
مترجم: آرمين منتظري
منبع: نيويوركتايمز