• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4954 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۷ خرداد

شبي كه ماه زانو زد

اميد مافي

در آن دقايق پرگريه در شرقي‌ترين نقطه كپنهاگ ماه در برابر مهرباني و رافت مردان يخي زانو زد و ترنم نگاه خونسردترين پسران دنيا به چشمه‌زار اشك‌هاي‌شان بدل شد.
وقتي كريستين اريكسن بازي‌ساز وايكينگ‌ها تلوتلو خورد، ناگهان بر زمين افتاد و از هوش رفت معلوم شد اتفاق هولناكي سراغ هافبك ۲۹ ساله را گرفته است.چند لحظه بعد در حالي كه تيم پزشكي مشغول سي‌پي‌آر و عمليات احياي قلبي براي بازگرداندن كريستين بودند، اين هم‌تيمي‌هايش با دلنگراني ديواري دورش كشيدند تا صحنه‌هاي دهشتناك درد كشيدن و جان دادنش در ديدرس هيچ دوربيني قرار نگيرد.آنها پشت به اريكسن و رو به آسمان چشم‌هاي‌شان را به درياي آب شور بدل كردند تا فوتبال براي دوازده دقيقه به لكنت بيفتد و شفقت روي ديگر خود را به جهانيان نشان دهد.
چند دقيقه بعد اريكسن از ميان تونلي كه يارانش ساخته بودند به آمبولانس منتقل شد تا در آن اوقات برزخي تمام تارهاي وجودش را به عشق همبازي‌هايش پود كند و صداي شيرين عشق را در جدال مرگ و زندگي بشنود.
سي دقيقه بعد بعد وقتي مسجل شد پسر كپنهاگ از لبه تاريكي به اين جهان برگشته و مرگ را در بيمارستان دريبل زده است ورزشگاه آن سوي پايتخت به روشن‌ترين جاي دنيا بدل شد.يك سو فنلاندي‌ها با اشتياقي وصف‌ناپذير نام كريستين را بر زبان راندند و سوي ديگر وايكينگ‌ها با فرياد اريكسن، اريكسن به خنكاي سكوهاي متشنج پايان دادند.
حالا كه همه ‌چيز به خير گذشته اين سكانس نه چندان طولاني مي‌تواند عطر روحبخش عطوفت را در روزگار قحطي عطوفت به مشام‌مان برساند تا باور كنيم گاه آبشخور لحظه‌هاي باراني مي‌تواند شكستن قلب‌ها و شبنمي شدن چشم‌ها در اين عصر پتياره باشد. عصري كه برخي سنگدلان گاه براي جذب فالوئر بيشتر از گرفتن عكس يادگاري با بيمار در حال احتضار هم دريغ نمي‌كنند و خود را در كادر سياهِ مرگ ديگران قرار مي‌دهند تا يادشان برود هرازگاهي فارغ از بايدها و نبايدها چنان از سيطره همدلي دور افتادند كه جز خيالي سرد چيزي براي‌شان باقي نمانده است.
پروتستان‌هاي شمال اروپا آن شب زير نور ماه با عواطف و احساسات خويش ثابت كردند هنوز زمين جايي براي زندگي است و مي‌توان زير گوش اين جهان قسي‌القلب واگويه‌هاي پابلو نرود اي كبير را آرام و شمرده زمزمه كرد: نان را، هوا را، روشني را، بهار را از من بگير
اما خنده‌ات را هرگز، تا چشم از دنيا نبندم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون