ما و افغانستان
چرا ایالات متحده از میانجی گری ایران استقبال کرد؟
ابوالقاسم دلفي
افغانستان، كشور همسايه، دوست، برادر، همكيش و همراه هميشه مشكلدار در شرق ايران، بار ديگر صحنه كارزار و جنگي تمامعيار با ازسر گرفتن خشونتهاي قومي- مذهبي طالبان در اين كشور مظلوم و همواره در سختي و مشقت شده و با وضعيتي كه بازيگران همواره حاضر در صحنه كارزار اين كشور، از غرب تا شرق، با آن روبهرو هستند، باز هم نگاهها به سمت ايران، كشوري كه داراي علقههاي ديني، تاريخي، نژادي و فرهنگي بسياري با همسايه شرقي خود است، دوخته شده تا شاهد چگونگي بازيگري و ايفاي نقش تاريخي ايران در كنار افغانيها باشند.
در باب اينكه طالبان با گذشتهاي مملو از خشونت و نفرت پراكني ديني - قومي در افغانستان چه كرده است آنقدر گفته شده و روشن و مبين است كه حتي مروري مختصر بر آن نيز اتلاف وقت و بيراه رفتن است. گفته شده ظاهرا طالبان و القاعده هدف اصلي لشكركشي ايالات متحده و ناتو به افغانستان براي نابودي شورشيان اين مجموعهها و ريشهكن كردن تهديدات عليه منافع امريكا طي ۲۰ سال گذشته بوده و امروز آقاي جو بايدن رييسجمهور اين كشور با صراحت اعلام ميكند كه امريكا به اهداف خود از حضور در افغانستان دست يافته و ديگر تهديدي متوجه امريكا نيست و لذا ضرورتي به هزينه كردن جاني و مالي امريكا در افغانستان نبوده و افغانها با مسووليت خود بايد براي آيندهشان تصميم بگيرند.
بيان اين موضع در حالي است كه واشنگتن با طالبان، دشمن ديروز و همنشين امروز خود ظاهرا به تفاهمات و شرايطي كه محور اصلي آن عدم تهديد منافع امريكاست، رسيده و افغانستان را تحويل نوادگان بنلادن داده و اين كشور را ترك مينمايد.
لذا قرائن نشان ميدهد كه آنچه در طول بيست سال تجاوز و اشغال افغانستان بر سر مردم اين كشور و منطقه آمد و به عبارتي جنگ صليبي جورج بوش پسر عليه به اصطلاح «تروريسم اسلامي» نام نهاده شد نه تنها دستور كاري براي بازسازي افغانستان نداشت بلكه تنها موضوع منافع ايالات متحده و دور كردن هستههاي تهديد عملياتي از حوزه جغرافيايي امريكا و در نتيجه به جاي گذاشتن تهديدات و ناآراميهاي هميشگي در داخل افغانستان و همجوار كردن اين تهديدات با جمهوري اسلامي ايران بوده و خروج عجلهوار و پرشتاب سربازان امريكايي از افغانستان كه احتمالا براي فردا روزي در مورد عراق و حضور امريكا در اين كشور نيز بايد اتفاق بيفتد، ميتواند توطئهاي طراحي شده عليه منطقه غرب آسيا و به ويژه جمهوري اسلامي ايران كه درصدد است به نحوي از حوزه سياست فشار حداكثري امريكا خارج شود، مجددا رو در روي بحران و باتلاق ديگري قرار داده شود.
بر پايه گزارشهاي مختلف منابع خبري بينالمللي و منطقهاي، پس از آغاز شمارش معكوس خروج امريكا و در حالي كه هنوز پايگاه بگرام تحويل دولت افغانستان نشده بود، شورشيان طالبان در چارچوب مذاكرات دوحه و تداوم آن در اجلاس سه جانبه روزهاي گذشته تهران حملات و عمليات خود را براي كنترل كامل بر افغانستان و خنثي كردن شبه حضور نيروهاي دولتي و نظامي افغانستان كه ظاهرا توسط ايالات متحده براي دفاع از افغانستان به يادگار گذاشته شده است، آغاز و پيشرويها با سرعت زيادي در حال انجام است. خبرگزاري فرانس پرس جمعه گذشته در تحليلي از اوضاع جاري و عمومي افغانستان و در حالي كه نمايندگان طالبان در وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران با نمايندگان دولت افغانستان و با وساطت جناب آقاي ظريف در حال مذاكره بودند، به نقل از شورشيان طالبان اعلام كرد كه بيش از 85 درصد از خاك افغانستان و به خصوص دو پست مرزي مهم و گمركات اين كشور با ايران و تركمنستان را تحت كنترل خود در آوردند. در همين رابطه شهابالدين دلاور يكي از نمايندگان طالبان در اظهارات ديگري در مسكو گفته است كه از مجموع ۳۹۸ ولايت افغانستان، 250 ولايت در كنترل طالبان قرار گرفته است. البته در پاسخ به اين ادعاهاي طالبان، فواد امان سخنگوي وزارت دفاع افغانستان هم گفته است كه اگر اين حجم از خاك افغانستان در كنترل طالبان است چرا سران اين گروه كه در پاكستان مستقر هستند به افغانستان وارد نميشوند. به نظر ميرسد نيروهاي دولتي افغانستان با از دست دادن حمايت و پوششهاي هوايي ارتش امريكا از آنها، بخش اعظم خاك افغانستان را در مقابل فشار نظامي طالبان از دست دادهاند.
اگرچه بايدن در اظهارات اخير خود در توجيه خروج نظاميان امريكايي پس از 20 سال اشغال افغانستان و رها كردن اين كشور با تمام مشكلاتش، به اين موضوع اشاره كرده است كه مقامات افغاني توانايي تضمين ادامه حكومت خود را دارند و بعيد است پس از خروج ارتش امريكا اين كشور به دست طالبان بيفتد.
واقعيت امر اين است كه هماكنون طالبان بخش وسيعي از خاك افغانستان را به صورت هلالي از مرزهاي اين كشور با ايران در غرب افغانستان تا مرز با چين در شمال شرقي اين كشور در كنترل دارد و لذا اظهارات آقاي بايدن را كه در صحنه داخلي افغانستان ناظر خلاف آن هستيم، بايد به حساب فريب و دل خوشي مردم افغانستان به آينده نامعلوم خويش تلقي كرد.
از طرفي با توجه به كنترل گمرك مرزي بسيار مهم اسلامقلعه در مرز با ايران كه بخش اعظم تجارت قانوني بين ايران و افغانستان از اين مسير انجام ميشود، در صورت تداوم مسدود بودن مرز بايد در آينده نه چندان دور در انتظار تضييقات و مشكلات فراواني در قبال منافع تجاري جمهوري اسلامي ايران و كشور افغانستان بود. علاوه بر گمرك اسلامقلعه و گمرك «تور قنودي» در مرز با تركمنستان كه هر دو در استان هرات در غرب افغانستان و در جوار با ايران قرار دارند، طالبان هفته گذشته گمرك مرزي «شيرخان بندر» را كه اصليترين گمرك مرزي افغانستان با تاجيكستان است در كنترل درآورده و گفته ميشود در حال حاضر دوسوم مرز افغانستان با تاجيكستان تحت اشراف طالبان قرار دارد.
در همين حال به گفته سهيل شاهين يكي از سخنگويان طالبان، شورشيان اين گروه اعتقادي به انحصاري شدن كامل قدرت نداشته و مايلند كه به توافقاتي از طريق گفتوگو دست يابند. ليكن به نظر نميرسد طالبان تمايلي به مذاكره با دولت فعلي افغانستان كه بهزعم آنها در حال «موت» است، داشته باشند.
همچنين اشرف غني، رييسجمهور افغانستان پس از بازگشت از سفر كوتاه به امريكا و ديدار با جو بايدن رييسجمهور آن كشور اذعان كرده كه افغانستان در حال عبور از يكي از پيچيدهترين مراحل انتقال قدرت خود قرار دارد. ضمن آنكه گفته ميشود برخي سران دولت فعلي از جمله امرالله صلاح معاون اشرف غني، يكي از نمايندگان مجلس افغانستان را كه متهم است نيروهاي دولتي در ايالت بادغيس افغانستان را تشويق به تسليم در مقابل طالبان كرده، تهديد به مرگ نموده است، اسماعيل خان والي قديمي هرات و از فرماندهان معروف جنگهاي افغانستان و كسي كه امريكاييها را در سال ۲۰۰۱ براي سرنگوني رژيم طالبان در افغانستان كمك زيادي كرده بود، اعلام كرده عليه طالبان وارد جنگ ميشود.
در شرايطي كه اوضاع داخلي افغانستان به شدت رو به وخامت ميرود، وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در چارچوب سياستهاي اخير نزديكي و گفتوگو با طالبان و به دنبال سفر چند ماه قبل اعضاي طالبان به تهران، در اواخر هفته گذشته در تهران ميزبان طالبان و نمايندگان دولت افغانستان به ميانجيگري وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران بوده است. سياست وزارت امور خارجه ظاهرا در نتيجه نگاه به اين واقعيت است كه طالبان در آينده نه چندان دور مجددا در افغانستان قدرت را در دست خواهد گرفت و تهران در راستاي سياست حسن همجواري و آيندهنگري، نميتواند تمامي پلهاي ارتباطي با اين گروه را از هماكنون قطع كند و لذا معتقد است گفتوگو با اين گروه براي آينده منطقه و منافع جمهوري اسلامي ايران مفيد خواهد بود. اين راهبرد كه ظاهرا بر بخشي از واقعيتهاي صحنه داخلي و منطقهاي و آينده مناسبات با افغانستان و پاكستان كه با توسل به «ديپلماسي زور و قدرت» در حال حصول است، تا حدودي ميتواند بيانگر انديشهورزي و نگاه بلندمدت به منافع ملي كشور تلقي شود كه البته ملاحظات خاصي نيز بر آن وارد است كه عمدتا مربوط به سوالاتي ميشود كه توجه به آنها بخش «نگاه آرماني» و منافع بلندمدت جمهوري اسلامي ايران در حوزه ديني و فرهنگي را هدف قرار ميدهد.
در نگاه اول به ملاحظه ياد شده، بايد اين پرسش مطرح شود كه آيا راهبردي كه در دوران رخوت و گذار از دولت دوازدهم تا ورود به مرحله اجرايي شدن مسووليتهاي دولت سيزدهم كه از نظر ماهوي، اختلاف ديدگاههاي بسياري با يكديگر در حوزههاي مختلف از جمله مناسبات خارجي كشور دارند، در دست اجراست، جمعبندي و تصميم كليت نظام بوده و وزارت امور خارجه به عنوان مجري درصدد تحقق آن است يا اينكه الزامات و ضروريات مورد توجه بخشي از مجموعه فعلي و دولت دوازدهم، توسط وزارت امور خارجه در دستور كار بوده و تلاش ميگردد در اين مقطع به نتايجي برسد.
فارغ از اينكه پاسخ متوجه كدام يك از دو مسير ياد شده باشد، بايد توجه داشت كه تحولات جاري افغانستان در شرايطي پيش روي اين كشور قرار گرفته كه در درجه اول ناشي از توافقات امريكا و طالبان و طراحيهايي است كه واشنگتن براي آينده بعد از خروج خود از باتلاق افغانستان درنظر گرفته است. تجربه حاكميت قبلي طالبان در افغانستان و فجايعي كه اين گروه شورشي عليه افغانها و ساير عناصر منطقهاي مرتكب شد، بر كسي پوشيده نيست و نقطه تعارض عقيدتي آشكار اين گروه با اسلام تشيع و تضادهايي كه بهكرات از رهگذر اين تعارض عقيدتي-قومي با پشتوانه مالي و لجستيكي عربستان و پاكستان، با اقوام غيرپشتون بروز كرده، جاي تامل و تاسف بسيار دارد كه ظاهرا هيچگونه چارهانديشي واقعي براي آن نيز متصور نيست. اينكه بخش مهمي از مردم افغانستان از حضور و به قدرت رسيدن مجدد طالبان در هراس قرار گرفته و در مقابل اكثريت پشتون آن جامعه، دست به كار دفاع يا گريز از كشور شدهاند، ميتواند بيانگر اين واقعيت باشد كه آنان در نگاه به جمهوري اسلامي ايران و حمايت ضمني تهران از به قدرت رسيدن مجدد طالبان كه ظاهرا از همراهيهاي لجستيكي و نظامي نيز برخوردار است، دچار ترديدهاي جدي هستند كه پارهاي از اخبار داخل افغانستان، برخي جمعهاي فاطميون و افغانيهاي مقيم ايران حاكي از صحت اين ادعا را دارد.
البته شايد تلقي واقعي بر اين مبنا استوار باشد كه براساس سياست «دشمن، دشمن من ميتواند دوست من تلقي شود و اينكه طالبان در شرايط جديد افغانستان موجبات دور كردن امريكا از منطقه را رقم زده است، لذا ميتواند همراه جمهوري اسلامي ايران شود و از فرصتي كه براي كشور ناشي از خلأ حضور امريكا فراهم شده در همراهي با طالبان بهرهبرداري كند. در اين صورت، با درنظر گرفتن مشاركت جمهوري اسلامي ايران با طالبان، پاسخ به دلمشغوليهاي مردم مظلوم افغانستان كه با نگراني در انتظار فرداي نامعلوم حضور مجدد اين گروه و احتمال تكرار فجايع گذشته است چگونه خواهد بود؟ از نظر اصولي و در چارچوب راهبرد كلان نظام عقيدتي جمهوري اسلامي ايران، حمايت از مظلومان عالم ازجمله دلمشغوليهاي هميشگي و وظايفي است كه تاكنون مدعي عمل به آن بوده و هزينههاي هنگفتي نيز صرف پيروي از اين راهبرد شده است. تغيير اين رويه و توسل به مصلحتانديشي منافع ملي در مناسبات با افغانستان و تفاوت عملكرد راهبرد كشور در تحولات اين كشور با عملكرد كشور در ساير نقاط همچون لبنان، سوريه، يمن و عراق، نياز به توجيه اذهان مشوه و نگران شده دارد تا دستخوش تلاطمات و فضاسازيهاي معارضان نظام نگردد.
لذا به نظر ميرسد كه اجراي راهبرد فعلي از دو منظر داخلي و نگاه آرماني به تحولات بينالمللي و سپس، سرانجام مسيري كه پيش از اين درخصوص تحولات منطقهاي در مقطع بيداري اسلامي و بهارهاي عربي به خصوص نمونه مصر و حمايت از حكومت پس از انقلاب اين كشور يا آنچه در ليبي سرهنگ قذافي رخ داد، مدنظر قرار ميگيرد و با نگاهي فراگيرتر و محتاطانهتر به تحولات جاري، پاسخ به اين سوال اساسي را هم ممكن است بدهد كه با اوصاف تشريح شده چرا امريكا پس از ۲۰ سال تجربه در افغانستان به راحتي و با سرعت اين كشور را دراختيار طالبان دشمن قسم خورده خود قرار ميدهد و از ميانجيگري ايران در نابسامانيهاي آينده افغانستان و در كنار طالبان قرار گرفتن تهران هم استقبال ميكند؟ و آيا اينبار نيز توطئه و دام ديگري از طرف واشنگتن براي كشور طراحي نشده است؟