درباره اصغر فرهادي و فيلم جديد او در جشنواره كن
بازگشت يك «قهرمان»
پرويز نوري
خبر خوبي است كه اصغر فرهادي برگشت به اصل خودش . پيش از اين هم تجربه شده بود كه ساخت فيلم در ممالك بيگانه با هنرپيشههاي آنجاها، به نفع فيلمساز موفق ايراني نيست. اين تجربه تلخ را اولبار داريوش مهرجويي در فرانسه داشت. وقتي فيلم «رمبو» را ساخت و بعد هم ناچار شد به وطن برگردد و آنوقت «اجارهنشينها» را بسازد. پس از آن هم بهترين آثارش (ازجمله «هامون» و «ليلا») را عرضه كرد. همين بلا بر سر عباس كيارستمي بزرگ هم آمد. اول در فرانسه و ايتاليا «رونوشت برابر اصل» را با چهرههاي آنجايي ساخت كه با سينماي آشناي او فاصله زيادي داشت و بعد هم غمانگيزتر فيلم «مثل يك عاشق» در ژاپن كه به پايان فعاليتش منجر شد.
شايد نقش و اعتبار فرهادي را بتوان هم اندازه كيارستمي در سينماي ايران دانست. هرچند فرهادي با دو اسكار و يك گلدن گلوب از كيارستمي با نخل طلاي كن پيشتر است . او هم با پشتوانه «شهر زيبا» و «چهارشنبه سوري» و البته «جدايي» رفت فرانسه و «گذشته» را ساخت كه مالي نشد. بعد هم كه برگشت «فروشنده» دوباره احيايش كرد، اما نميدانم چه شد به صرافت كارگرداني فيلمي در اسپانيا با چهرههاي سرشناس آنجا افتاد و «همه ميدانند» نتيجه نامطلوب آن تجربه بود.
اينكه چرا فيلمسازهاي ما خصوصا در ساخت فيلم در ممالك ديگر ناموفق بودهاند به گمانم مهمترين دليلش اين است كه با فرهنگ و موقعيتهاي زندگي و بهطور كلي روابط انسانهاي آن ممالك آشنا نيستند. به همين خاطر است كه فيلم مقبول واقع نميشود و بيشتر شكلي سطحي و غيرقابل قبول به خود ميگيرد. اين تجربه را خيلي از فيلمسازهاي شاخص دنيايي هم انجام دادهاند و نتيجه البته لطمه به خود فيلمساز بوده است.
حالا خوشبختانه فرهادي با قهرمان به فضاها، موقعيتها و شخصيتهايي كه بر آنها احاطه و تسلط كامل داشته بازگشته است. اين ملودرام اجتماعي فرهادي به گفتهاي «هيچ چيز مفت و مجاني در اين دنيا وجود ندارد» ماجراي مرد درماندهاي است كه نوميدانه ميكوشد راهي پيدا كند تا از بدهيهايش خلاص شود. تا به حال «قهرمان» با نقدهاي ضد و نقيضي روبهرو شده است.منتقد گاردين آن را «خيلي درهم برهم و آشفته خوانده كه راضيكننده نيست.» بيشتر اشكال فيلم در آن است كه خواسته رئاليست باشد اما فيلمساز همچنان سبك و سياق گذشتهاش را به كار گرفته است. شايد هم درهم و برهمي و پراكندهاياش به اين جهت باشد كه خود زندگي چنين است، اما قهرمان را به لحاظ بازي بازيگرانش تحسين كردهاند خاصه امير جديدي در قالب «رحيم» كه دو روز از زندان مرخص ميشود تا بتواند بدهيهايش را سر و سامان دهد؛ مردي غريب با لبخند تلخ شبيه به شخصيتهاي آثار چارلز ديكنز.
در جايي ديگر منتقدي گفته است: «ميتوان فيلم فرهادي را محكم و شديدا احساسي مانند جدايي او به شمار آورد، فرهادي توانسته به مرور فيلم را به مايههايي پيچيده و بغرنج نزديك سازد و به لحظههاي تراژيكيهاي شكسپير برساند، نتيجه البته به شوخ طبعي تاريكي ميانجامد.»
فيلم فرهادي در حقيقت به آدمهاي معمولي امروز ايران ميپردازد. آنها كه چند روز ديده ميشوند و بعد ناگهاني به فراموشي ميروند. قهرمان ظهور و سقوط چنين آدمهايي است.برخي هم قهرمان را به نوعي درام اخلاقي بر بستر دلهرهاي نام بردهاند.فيلم به قولي يكي از برندههاي امسال جشنواره كن است.با اشتياق پرداخت و ظرافت نوشته شده است و فضايي پر راز و رمز و دلهرهانگيز از دنياي كنوني را تجسم ميبخشد.