• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4985 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۴ مرداد

۴ تصوير روشن از قاب پررمز و راز المپيك

دريا بر جامه‌هايش غلتيد!

اميد مافي

۱- اين يك تصوير روح‌خراش بود؛ تصوير برآمده از عصبيت جماعتي كرخت‌شده كه زير منگنه مصائب له‌مي‌شوند و همراه ستاره‌هاي رنگ‌پريده، رخ مي‌بازند...

راكت به دست المپيكي ايران اين‌بار پيش از قبول ناكامي به زير ميز زد، كافه را به هم ريخت و راكت خود را به سوي حريف بريتانيايي پرتاب كرد تا با تماشاي اين سكانس مه‌آلود، در تفاهم‌ كابوس‌ها به عمق سقوط اخلاق در يك جامعه غريبه با آرامش پي ببريم. تا يادمان بيفتد قهرمانان‌مان نيز بي‌شباهت به آدم‌هاي ترمز بريده كوچه و خيابان نيستند و به وقت شكست در كارزاري بدين مهمي بي‌آنكه از دوربين‌ها خجالت بكشند آغوش خود را به روي حاشيه مي‌گشايند و در نهايت عصيان، سرود خشم و بهت و كينه را مي‌خوانند. نيما عالميان يكي از ميليون‌ها آدم برخاسته از جامعه‌اي است كه از فرط بي‌حوصلگي، سِر مي‌شود و به انبوه رويدادها وقعي نمي‌نهد و احتمالا به قدري انفعال پيشه مي‌كند كه در برابر شگفت‌انگيزترين اتفاقات، تنها پوزخندي مي‌زند و تمام.
راستي در هنگامه‌اي كه شب رنگ باخته و چشمان‌مان از افق خالي شده، چگونه بايد دلِ رنجور خود را به آسمان ابري گره نزنيم و زير فشار گراني و بيكاري و بي‌آبي و كرونا با اعصاب خط‌خطي، اخلاق را به مسلخ نفرستيم. و اين واگويه اليمِ جامعه‌اي آغشته به خستگي است كه از حنجره يك ستاره فرو مي‌ريزد تا در آوردگاه المپيك، خشم و حيرت در رحِم صلح و دوستي نطفه ببندد. چه فرجام غم‌انگيزي!
۲- در باد پيروزي عقاب‌هاي تيزچنگ واليبال نفس مي‌كشيديم كه آن سوتر آسمان‌خراش‌هاي‌مان كنار سبدها اسير خصومت چك‌ها شدند و ماراتن ميليمتري را واگذار كردند تا بسكتبال نتواند همپاي واليبال در صحن نگاه دوستداران وطن پهن شود و دلبري كند. شاگردان مهران شاهين طبع كه در كوارتر چهارم از خواب بيدار شده بودند و امتيازات عقب‌افتاده را جبران كردند اگر كمي متهورانه‌تر بازي مي‌كردند و اسير اسم چك نمي‌شدند به حتم در تقابل اشك‌ها و لبخندها، اين لبخند بود كه بر جامه‌هاي‌شان مي‌چكيد. شكست بسكتبال در روز سوم المپيك ترانه‌هاي صيقل‌يافته را از ذهن‌مان زدود، اما خب اين پايان داستان نيست. در حسرت بي‌نهايت اين ساعات مي‌توان به پايان حجم اندوه در روزهاي پيش رو فكر كرد. غول‌هاي ينگه دنيا آماده باشند لطفا!
۳- آدمي كه مجسمه‌اش در ميدان ورودي پولوتسك نصب شده، آدمي كه نامش در صفحات ورزشي روزنامه‌ها بارها ديده شده، آدمي كه امضايش پاي پلن‌هاي واليبال بيشترين قيمت را داشته، آدمي كه نبرد سوپر دراماتيك المپيك را با مات كردن برزيلي‌ها برده و به قهرمان ملي روس‌ها بدل شده و آدمي كه رنگ‌هاي روياهايش را در جام كائنات ريخته لابد بايد نامش ولاديمير الكنو باشد. مرد يخي با دست‌هايي كه در ابعاد كامروايي بزرگند، حالا به اين مي‌انديشد كه در المپيك توكيو خاطره‌اي ماندگار را رقم بزند و با يوزها به جانب كوهستان بپيچد و سر از قله‌ها درآورد.
غريبه آشنا كه پيش از استارت المپيك از سوي بسياري نواخته شد و شلاق انتقادات را بر جسم خويش ديد، براي آنكه ثابت كند مي‌تواند در قامت فرشته نجات واليبال ايران در المپيك ظاهر شود در همان ابتداي راه كولاك كرد. از ميان برداشتن لهستان جان‌سخت در محاصره تنگِ پرندگان بومي كار بزرگي بود كه با رهبري مرد ۵۴ ساله ميسر شد. مردي كه پس از فتح نخستين دوئل زبانش رقصيد و تبسمش توكيوي آفتابي را به وجد آورد. دل‌مان روشن است با موسيو باز هم معادلات را بر هم خواهيم زد تا دريا بر جامه‌هاي‌مان بغلتد.
۴- از ويرانه‌هاي دهلران تا بزرگراه‌هاي چشم‌نواز توكيو راه زيادي بود، اما مردي كه روزگاري براي رسيدن به مدرسه مين‌ها را دريبل مي‌زد به فاصله‌ها پايان داد تا كردهاي ساده‌دل در پس‌كوچه‌هاي خاكي دهلران به عشق او دنيا را روي سر خود بگيرند و كامكارها بر دف‌ها بكوبند. تيرانداز ماهر از سراشيب دلواپسي گذر كرد و اولين طلا را به اردوگاه ايران هديه داد تا در حريق نازك احساسش، جنگ براي هميشه تمام شود و باران به تكرار واژه صلح بينديشد. در سرزمين آفتاب تابان پس از ساعت‌ها حكمراني خورشيد، تگرگ آمد وقتي مدال طلا بر سينه مردي نشست كه رستگاري را از طبقه منفي ۲ كليد زده بود. او ديگر اندوه ترانه‌هاي بومي را ندارد. كردها با صداي حزن‌انگيز به عشق پسري كه زندگي را بر گردن آويخت تا يك ملت كمي از بند دلمردگي خلاص شوند، تا هميشه خواهند خواند.
آري اينچنين است برادر!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون