• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4994 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۶ مرداد

براي حسن يزداني كه نقطه تلاقي يك ملت است

سرت را بالا بگير پهلوان

علي ولي‌اللهي

توي فيلم «دشمن پشت دروازه‌ها» به كارگرداني ژان ژاك آنو فارغ از جناح‌بندي‌هاي فيلم و اينكه ارتش سرخ شوروي برحق بود يا آلمان نازي، به خوبي تاثير يك چهره ملي در شرايط بحراني نشان داده مي‌شود. واسيلي زايتسف تك‌تيرانداز زبده شوروي در وضعيت جنگي، در زماني كه انشقاق و چنددستگي و از همه مهم‌تر نااميدي به مردم فشار مي‌آورد تبديل شد به نقطه‌ اشتراك يك ملت. تبديل شد به لنگري كه مي‌تواند همه را دور خود جمع كند؛ كاري كه حسن يزداني در شرايط بحراني امروز مي‌كند. كاري كه سال‌ها قبل از او، مرحوم غلامرضا تختي انجام ‌داد. 

گزارش‌ها و تحليل‌هاي زيادي در رابطه با شكاف اجتماعي در جامعه ايران در چند سال اخير منتشر شده. چيزي كه حتي با چشم غيرمسلح هم تشخيص داده مي‌شود. اگر اتهام سياه‌نمايي را كنار بگذاريم مي‌توان گفت اين روزها هر اتفاقي به سرعت يك دو يا چند قطبي مي‌سازد و مردم سر آن با هم وارد بحث‌هاي عميق مي‌شوند؛ بحث‌هايي كه گاهي به نزاع مي‌انجامد. عده‌اي از صاحبان قدرت و ثروت هم در اين ميان عامدانه بر طبل چند دستگي مي‌كوبند و آتش بيار معركه مي‌شوند.
از سمت ديگر تعداد چيزهايي كه همه مردم ايران روي آن كاملا اتفاق‌نظر دارند روز به روز كمتر مي‌شود. بحثي در اين نيست كه تضارب آرا يكي از عوامل پيشرفت است و قرار نيست همه آدم‌ها در همه مسائل يكسان فكر كنند. قرار نيست همه يك مدل حكمراني را بپسندند يا به يك سيستم اقتصادي باور داشته باشند. قرار نيست همه مردم ايران با نگاهي يكسان به سياسيون بنگرند يا به يك شيوه با سلبريتي‌ها برخورد كنند. به عنوان مثال حتي در مورد طرح صيانت از كاربران در فضاي مجازي كه اكثريت قريب به اتفاق مردم را ناراضي كرده باز اقليتي پيدا مي‌شوند كه به هر دليلي يا از سر اعتقاد يا به خاطر منافع شخصي مدافع اين طرح هستند. اما به هر حال براي مردمي كه كنار هم تحت عنوان يك ملت زندگي مي‌كنند وجود چند نقطه اشتراكي پررنگ لازم است و همين نقاط است كه هر روز در حال كم و كمتر شدن است. ما حتي اين روزها در مورد مدال طلاي جواد فروغي يا جايزه كن اصغر فرهادي هم -درست يا غلط- شاهد دو دستگي مردم هستيم. هنوز يادمان نرفته مدتي قبل شكسته شدن ركورد علي دايي عده‌اي را خوشحال كرد. حتي تيم ملي فوتبال هم به خاطر حاشيه‌هايي كه از فضاي فوتبال باشگاهي به آن تزريق شده براي همه يك جايگاه را ندارد. اگر هم چيزهايي باشد كه همه در مورد آن اتفاق نظر دارند، مثلا برتري ورزشكار يكي از رشته‌هاي المپيكي، با احترام به همه ورزشكاران چندان مساله بزرگي نيست و براي خيلي‌ها علي‌السويه است. يعني دوست دارند نماينده ايران در فلان رشته ورزشي برنده شود اما اگر برنده هم نشد دغدغه‌برانگيز نخواهد بود. 
حسن يزداني در چنين شرايطي تبديل شده به يكي از آن آخرين لنگرهايي كه همه ما را در يك‌جا گرد مي‌آورد و يادمان مي‌اندازد يك ملت هستيم. او كسي است كه همه رويش اتفاق نظر دارند. هر بار كه قرار است روي تشك برود ضربان هشتاد ميليون ايراني بالا مي‌رود. بخشي از اين برمي‌گردد به جايگاه كشتي و ورزش پهلواني در فرهنگ مردم ايران و بخش ديگري از آن هم مربوط مي‌شود به خصوصيات خود حسن يزداني. به چهره كاريزماتيك و حجب و حياي ذاتي‌اش كه بسيار ايراني است. به اينكه او بدون شك در حال حاضر با اختلاف بهترين ورزشكار ايران است و به درستي طلايه‌دار ورزش كشورمان محسوب مي‌شود. به همين خاطر وقتي در آن ۲۰ ثانيه لعنتي مبارزه پنجشنبه عصر مقابل تيلور امريكايي خاك شد و با يك اختلاف امتياز باخت قلب هشتاد ميليون ايراني شكست. به همين خاطر در فضاي مجازي پر شد از عكس‌هاي او با اين تيتر كه «سرت رو بالا بگير پهلوون». مردم از اصلاح‌طلب و اصولگرا، مذهبي و ملي‌گرا، برانداز و سلطنت‌طلب و حتي كساني كه ورزش را دنبال نمي‌كنند، ريختند به پيج او براي سر سلامتي.  
جالب اينكه يزداني قبل از باخت مقابل تيلور هفتصد تا هشتصد هزار دنبال‌كننده داشت و بعد از كسب نقره المپيك فالورهايش در عرض چند ساعت به شكل تصاعدي بالا رفت و مرز يك ميليون و دويست ‌هزار را رد كرد. عصر پنجشنبه هيچ كس نبود كه از اين باخت جراحتي برنداشته باشد يا حتي به خودش جرات بدهد با آن شوخي كند. اين يعني همان نقطه اشتراك. همان خط قرمز. اين را مقايسه كنيد با واكنش مردم به اشتباه يك فوتباليست يا واليباليست در رده ملي كه باعث باخت شده. مقايسه كنيد با بحث‌هايي كه مثلا در مورد مهران مديري مطرح مي‌شود. با بحث‌هاي زمان انتخابات. با جدال سر اينكه مردم خوزستان به آب معدني نياز دارند يا نه. با همه دوقطبي‌هايي كه درنهايت ضلع سومي بايد با عنوان «چرا آنقدر سر هر چيز دعوا مي‌كنيد» به آن اضافه شود و تازه خودش بشود محل بحث جديد. عصر پنجشنبه اما همه دست انداختند گردن يكديگر و غصه خوردند.  احتمالا اگر تا روز چهارشنبه حسن يزداني يا به قول هادي عامل «پهلوان گل» ما نمي‌دانست چنين جايگاهي در بين مردم دارد امروز به خوبي اين را درك كرده. او مي‌داند چطور اميد مردم به بازوهاي به‌هم پيچيده‌اش گره خورده. او فهميده مردم با يك طلاي ريو خاطرخواهش نشدند كه حالا به خاطر نقره توكيو طردش كنند. اين را هم فهميده كه اگر برايش مي‌نويسند ان‌شاءالله طلاي پاريس منظورشان زودتر گذر كردن از اين اندوه است، وگرنه داستان مردم و حسن يزداني از مدال و چند متر تشك كشتي فراتر رفته است. بحث سر نقطه تلاقي يك ملت است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون