دويدن بيحاصل در مسير دايره
اسدالله امرايي
«سمت ميرامار رفتيم و براي ديدن درياي مديترانه كه در غروب آن روز رنگي شرابي به خود گرفته بود و در ايوان رستوران نشستيم. از آنجا در ميان انبوه پرندگان، بندر بزرگ از ديد ما كوچك بود. آهنپارههاي زنگارگرفته كشتيهاي غرق شده زمان جنگ از سطح بندر سر برون ميداد. در سمت راستمان ميتوانستيم سروهاي قدكشيده گورستان مونتخوييچ و بوي غم و اندوهي را كه رو به افق دريا بود حس كنيم.» رمان هيچ اثر كارمن لافورت نويسنده فقيد اسپانيايي با ترجمه فرزاد فروتني در انتشارات كتاب فانوس منتشر شده است. رماني كه براي نويسنده جوانش كه در بيست و دو سالگي منتشر كرد جايگاه خاصي بخشيد آن هم در جايي كه نويسندگان بزرگي نظير سلا حضور داشتند. اولين نسل نويسندگان اسپانيايي پساجنگ نسلي كه عمدتا به نسل ۳۶ معروف هستند. ماريو بارگاس يوسا، نويسنده سرشناس پرويي و برنده جايزه نوبل ادبيات هم بعدها بر رمان هيچ مقدمهاي نوشت و نويسنده و اثرش را ستود. سروصداي هيچ كمتر از توپهاي جنگ داخلي اسپانيا نبود. كارمن لافورت سال ۱۹۲۱ در بارسلون به دنيا آمد و در سال ۲۰۰۴ در مادريد درگذشت. اين نويسنده را ادامهدهنده راهي ميدانند كه كاميلو خوسه سلا با رمان بينظيرش خانواده پاسكوال دوارته آغاز كرد. مترجم هيچ آن را از اسپانيايي به فارسي برگردانده است و پيشگفتار مهم يوسا را نيز در كتاب گنجانده. اين رمان در همان سال انتشار يكي از معتبرترين جوايز ادبي اسپانيا يعني جايزه نادال را از آن خود كرد. جايزه بينالمللي نادال قديميترين جايزه ادبي اسپانياست و كارمن لافورت برنده نخستين دوره آن بود كه ۱۹۴۵ در كافه سوييس بارسلونا برگزار شد و همين باعث شد تا لافورت در ۲۳ سالگي به شهرت ادبي بالايي برسد. ما اگر سرگذشت نويسنده را مطالعه كنيم و پس از آن به خواندن رمان بپردازيم، متوجه خواهيم شد كه روايت رمان در واقع يك اتوبيوگرافي از خود نويسنده است در قالب شخصيتهاي مختلف. ماجراهاي هيچ به روزگار پس از جنگ ميپردازد و بيشتر به وقايع و حوادث پس از جنگ داخلي اسپانيا و استقرار ديكتاتوري و سرخوردگي نيروهاي تحولخواه جامعه اختصاص دارد. نويسنده در اين رمان در واقع به توصيف خفقان پس از جنگ پرداخته است. در اين رمان مخاطب با دو تصوير و دو روايت مواجه ميشود. تصوير اول متعلق به يك خانواده بارسلونايي است كه از اساس فقير نيستند اما روزگارشان پس از جنگ بسيار سخت شده و بيپولند و گرسنگي ميكشند و با اينكه همخون همديگر هستند اما از سر مشكلاتشان هر روز باهم سر جنگ دارند. تصوير دوم تصوير جامعه غمانگيز و خاكستري آن روزهاست. تصوير خود اسپانيا. اسپانيايي كه به خاطر ديكتاتوري فرانكو سرشار از محدوديت سانسور و تعصبات احمقانه شده و خبري از آزادي در آن نيست.