سرب
سروش صحت
هوا آنقدر آلوده بود كه چهار قدم جلوتر به زور ديده ميشد.
راديوي تاكسي روشن بود و گوينده از ميزان آلايندههاي موجود در هوا ميگفت.
در آخر حرفهايش گفت: «از كودكان، سالخوردگان، كساني كه مبتلا به بيماريهاي قلبي و ريوي هستند موكدا درخواست ميكنيم...» راننده كه مرد پيري بود نگذاشت حرف گوينده تمام شود و همانطور كه تك سرفه خشكي ميزد، راديو را خاموش كرد. هوا رنگ سرب بود.