• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5153 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۳۰ بهمن

مرگ هارپر لي

مرتضي ميرحسيني

درباره هارپر لي كه بيشترمان نام او را با رمان «كشتن مرغ مينا» شنيده‌ايم، چيز زيادي براي گفتن وجود ندارد. بهار 1926 در مونروويل ايالت آلاباما متولد شد و زمستان 2016 در چنين روزي همان‌جا از دنيا رفت. نزديك به 90 سال عمر كرد و رمان «كشتن مرغ مينا» بزرگ‌ترين و تنها دستاورد دوران نويسندگي‌اش بود. به اعتبار همين رمان، جايزه پوليتزر را بُرد و جايي در تاريخ ادبيات براي خودش دست و پا كرد. پدرش وكيل دادگستري و يكي از اعضاي خانواده بزرگ ژنرال لي بود (همان ژنرالي كه نيروهاي ائتلاف جنوب -يعني مدافعان برده‌داري- را در جنگ داخلي امريكا فرماندهي مي‌كرد و درنهايت مغلوب و تسليم شد). هارپر لي بعد از پايان دبيرستان به كالج تك‌جنسيتي هانتينگتون رفت و بعد از آن -به اصرار پدرش- براي تحصيل در رشته حقوق راهي دانشگاه آلاباما شد. نويسندگي را در همكاري با روزنامه اين دانشگاه آغاز و تمرين كرد. چنان‌كه گفته‌اند در يكي از تابستان‌هاي دوره تحصيلات دانشگاهي‌اش، به انگليس رفت و در آكسفورد درباره مدنيت اروپايي در قرن بيستم مطالعه كرد. اواخر دهه 1940 در نيويورك زندگي مي‌كرد و مدتي در يك كتابفروشي و پس از آن در آژانسي هواپيمايي مشغول به كار بود. آن روزها در اوقات فراغت و ساعات بيكاري چند داستان بلند نوشت و خودش را براي شروع رماني كه از مدت‌ها پيش در ذهن داشت آماده كرد. «كشتن مرغ مينا» داستان دختري كم‌سن ‌و سال به نام اسكات است كه در شهركي به نام مي‌كمپ با پدرش آتيكوس و بردارش جيم زندگي مي‌كند. داستان حول ماجراي برگزاري دادگاهي پيش مي‌رود و به اوج مي‌رسد. ماجراي سياهپوست بي‌گناهي به نام تام رابينسون كه به اتهامي بي‌اساس دستگير و محاكمه مي‌شود و تقريبا همه اهالي شهرك -بدون توجه به اينكه واقعا چه اتفاقي افتاده است- مجازات او را مطالبه مي‌كنند. اما پدر اسكات كه وكيل است به دفاع از متهم مي‌رود. آتيكوس مي‌داند كه پيروزي در دادگاه و تبرئه متهم ممكن نيست، اما مبارزه مي‌كند و براي دفاع از آنچه به درستي‌اش باور دارد، روياروي جامعه‌اش مي‌ايستد. 
«اسكات پرسيد: آتيكوس، ما اين دعوا را مي‌بريم؟
ـ نه، دخترجان.
ـ پس چرا...
ـ اينكه صد سال شكست خورديم، دليل اين نيست كه باز تقلا نكنيم.»
آتيكوس (پدر/ وكيل) با جامعه‌اي مي‌جنگد كه تبعيض نژادي و ظلم به سياهپوستان در بافت آن تنيده شده است.
«آتيكوس گفت: دعواي تام رابينسون وجدان آدم را تا ريشه تكان مي‌دهد. اسكات، اگر من به اين مرد كمك نمي‌كردم، ديگر نه مي‌توانستم به كليسا بروم و نه خدا را عبادت كنم.
ـ آتيكوس، مثل اينكه تو اشتباه مي‌كني...
ـ چطور؟
ـ بيشتر مردم غير از اين عقيده دارند...
ـ هركس حق دارد هر طور مي‌خواهد فكر كند و توقع داشته باشد كه ديگران هم به عقايدش احترام بگذارند. اما من قبل از اينكه با ديگران زندگي كنم، بايد بتوانم با خودم زندگي كنم. وجدان آدم تنها چيزي هست كه نمي‌تواند تابع نظر اكثريت باشد.» اما در فضايي كه ظلم و تبعيض بر آن حكمفرماست، معصوميت بچه‌ها تهديد مي‌شود و آنان خواه‌ناخواه پيروي از پيشداوري‌ها و ارزش‌هاي روزگار خودشان را ياد مي‌گيرند. از اين‌رو مرغ مينا، نماد پاكي و معصوميتي است كه در مواجهه با زشتي‌هاي زمانه تهديد مي‌شود. «آتيكوس به جيم گفت: ترجيح مي‌دهم كه تو در حياط پشتي فقط به قوطي‌هاي خالي شليك كني، اما مي‌دانم كه دنبال پرنده‌ها هم خواهي رفت. ايرادي ندارد كه به طرقه شليك كني، ولي يادت باشد كه كشتن مرغ مينا گناه دارد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون