• 1404 شنبه 27 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3273 -
  • 1394 يکشنبه 31 خرداد

آري اينچنين است برادر!

نصرت‌الله تاجيك

من متوجه هستم كه در مملكت مشكلات ريز و درشتي وجود دارد كه فرصت انديشيدن به بعضي از مسائل فراهم نشده است. ولي هنوز نمي‌دانم چرا ما در سايه حضور رهبران رده اول انقلاب كه با مرحوم دكتر شريعتي مجالست و حشر و نشر داشته و به عمق تاثير او، راهش و انديشه‌هايش در نوزايي فكري در اسلام انقلابي آگاه هستند، نتوانسته‌ايم شرايطي را فراهم كنيم كه پيكر پاك او را به موطن اصلي‌اش بازگردانيم؟ چرا ما هنوز نتوانسته‌ايم آرامگاه معلم انقلاب را به عنوان نمادي از تطور و تحول فكر ديني و اثرات آن در آزاديخواهي و پيروزي انقلاب و شكل‌گيري نظام نو پاي اسلامي را در كشور پايه‌گذاري كنيم؟ اما هم‌اكنون كه سوريه در تب و تاب تحولاتي است، خوب است اين نكته را نيز در دستور فكر و بررسي داشته باشيم.
در طول بيش از چهار سال مسووليتم در اردن در اوايل دهه هشتاد شمسي پرواز مستقيم بين امان و تهران نبود و لذا براي سفر به تهران از مسير زميني به دمشق مي‌آمدم تا هم اگر فرصتي شد مسائل منطقه را با سفيرمان در سوريه هماهنگ كنم و هم فرصت زيارت از زينبيه را از دست ندهم. اما آنچه در قبرستان زينبيه مرا به ربع قرن قبل مي‌برد، مقبره‌اي بود در گوشه اين گورستان كه بيشتر مواقع درش بسته و علاقه‌مندان به دكتر از پشت در ياد و زحماتش را گرامي مي‌داشتند. اتاقكي دو در چهار و ساده كه جسد معلم يكي از بزرگ‌ترين انقلاب‌هاي قرن در آن، جا گرفته بود! مقبره را كه مي‌ديدم آوايش در حسينيه ارشاد در گوشم طنين مي‌انداخت كه از قول ابوذر غفاري همويي كه با استخوان شتر بر سر كعب‌الاحبار يهودي زاده‌اي كه مي‌خواست اسلام را به اين يار راستين پيامبر بياموزد، مي‌كوفت و وقتي به دمشق تبعيد شد، كاخ سبز معاويه را در مقابلش مذمت مي‌كرد و مي‌گفت معاويه اگر اين كاخ را از پول خودت مي‌سازي، اسراف است و اگر از پول مردم مي‌سازي خيانت.
در كنار آن مقبره ساده هميشه ابوذر را مي‌ديدم، مردي كه تنها زندگي كرد، تنها مُرد و تنها برانگيخته خواهد شد، مردي كه صاحب مقبره گفته بود «سه سال پيش از نداي پيامبر اسلام بر توحيد، به توحيد رسيد و در عمق صحراي خاموش «ربذه» كه قبيله «غِفار» در آنجا مي‌زيست، در تنهايي سكوت و جاهليت شرك، با فطرت خويش، به خدا رسيد و سه سال پيش از اسلام، خداي واحد را نماز گزارد و پس از اعلام نبوت پيامبر اسلام، او كه در جست‌وجوي پيام بود و زندگيش را همه در انتظار وحي و رسالت گذراند، چهارمين كسي بود كه به اسلام پيوست. و كسي كه او را، در مكه، به خانه پيامبر اسلام راهنمون شد، علي (ع) بود: اين كودك 10‌ساله، راهبر ابوذر به محمد (ص) بود. تا در جلو بت‌پرستان، در كنار كعبه‌اي كه بتخانه شده بود، بايستد: روي در روي بت‌پرستاني كه بت‌پرستي را توجيه‌كننده شرك اجتماعي و تضاد طبقاتي و نژادي و توجيه اشرافيت خانوادگي كرده بودند، تنها، بي‌كس، بي‌سلاح و روي در روي بتان و بت‌پرستان فرياد زد كه‌اي سنگواره‌پرستان آنچه را مي‌تراشيد، بشكنيد». اما همچنان مات و مبهوت به آرامگاه محقر او مي‌نگريستم و به سبقت در اشرافيگري و اسراف اين روزهاي خود مي‌انديشيدم! آري اينچنين است برادر، تو در ديار غربت اما در كنار مزار زينب كبرا‌(س) پيام‌آور آزادگي و عاشورا و من غريب با تازيانه‌هاي كلام تو كه مي‌خواستي ما را عليه پرستش مثلث زر و زور و تزوير بشوراني، همچنان به بت‌پرستي مدرن خو گرفته‌ام و از انسانيت خويش فاصله! تا آنجا كه ديگر معناي سخنان رمز و راز‌آلود تو را هم، نه مي‌دانم و نه مي‌خواهم بدانم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون