• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5208 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ ارديبهشت

چه دليلي از اينها محكم‌تر؟

مرتضي ميرحسيني

آقامحمدخان قاجار در مسير سيطره بر سراسر ايران، بهار 1175 خورشيدي در چنين روزي عزم خراسان كرد. تا آن زمان شمال و جنوب و غرب كشور را از آن خود كرده بود و براي تحقق روياي بزرگش، يعني جانشيني شاهان صفوي تصميم به تسلط بر نواحي شرقي ايران و از همه مهم‌تر خراسان داشت. خراساني كه آن زمان عملا كسي بر آن حكومت نمي‌كرد و به ظاهر زير نام آخرين بازماندگان نادرشاه افشار اداره مي‌شد. عبدالله مستوفي در كتاب «شرح زندگاني من» مي‌نويسد كه «آقامحمدخان براي دست به سر كردن [شاهرخ] شاهزاده نادري كه كريم‌خان زند به‌ واسطه‌ رعايت حق نمك نادرشاه او را در خراسان باقي گذاشته بود، سفري به مشهد رفت. مامورين شاه، شاهزاده نادري نابينا را براي نقدينه و جواهرهاي نادرشاه به شكنجه گرفتند. كس و كار شاهزاده، يكي از علماي بانفوذ و حيثيت شهر را به شفاعت نزد شاه فرستاده به وسيله او به شاه پيغام دادند كه اين پيرمرد عاجز چيزي ندارد، اگر از جواهر و نقدينه چيزي موجود داشت و نمي‌خواست تقديم كند ما براي استخلاص او، خود دفينه‌هاي او را نشان مي‌داديم». اين واسطه، براي رساندن پيام پيش آقامحمدخان رفت. «اين شخص روحاني مي‌گويد اول شب بود كه نزد آقامحمدخان رفتم، پرده كه به يك سو شد و وارد اتاق شدم، ديدم سفره‌اي در وسط اتاق افتاده است و مقدار زيادي جواهر سواره و پياده در وسط آن تل كرده‌اند كه در رخشندگي با آتش بخاري مسابقه مي‌كند. شاه در كنار سفره نشسته و چند دانه ياقوت درشت در كنارش چيده و در روشنايي شمع مشغول تماشاي آنهاست. شاه مرا پهلوي خود نشاند. انگشتر ياقوت كوچك خوش‌آب و رنگي در دست من بود. باوجود كمي روشنايي در اتاق، آقامحمدخان متوجه آن شد و از من پرسيد: نگين انگشتر شما چيست؟ گفتم: ياقوت كوچك كم‌بهايي است و از دست خود خارج كرده براي تماشا به دستش دادم. مثل يك ‌نفر جواهري زبردست انگشتر مرا با ياقوت‌هاي خود يكي‌يكي سنجيد و گفت: اين انگشتر شما از آنهاست كه براي محك و سنجش ساير جواهرات همرنگ خيلي خوب است. شايد مقصود او از اين جمله اين بود كه من انگشتر خود را تقديم كنم، ولي من متوجه اين مقصود نشده پيغام كس و كار شاهرخ را به او رساندم. شاه گفت: شما در اين ادعا چه عقيده داريد؟ آيا راست مي‌گويند؟ گفتم: دليلي برخلاف گفته آنها ندارم.
خنديد و گفت: كدام دليل (با اشاره به جواهرهاي سفره) از اينها محكم‌تر؟ امروز اينقدرش را بروز داده و امشب مابقي را هم بروز خواهد داد! من از اينكه حامل پيغام برخلاف واقعي شده و شفاعت بي‌موردي كرده بودم، بسيار ملول گشتم و ساكت نشستم، به‌طوري كه انگشتر از يادم رفت. ولي شاه تصور كرد من براي انگشتر پا سفت كرده‌ام و براي اينكه مرا از انتظار بيرون بياورد، از جلو بخاري سيخي برداشت و به وسيله‌ آن با كمال مهارت نگين كوچك ياقوت انگشتر را از نگين‌دان آن خارج و ميان تل جواهر خود پرت كرد و حلقه‌ آن را به دست من داد و گفت: يك عقيق خوش‌رنگ پيدا كنيد و به اين حلقه نصب و دست نماييد. براي شما انگشتر عقيق مناسب‌تر است و اين جمله به منزله‌ اجازه‌ مرخصي من بود. فردا شنيدم كه شاهرخ باقي جواهرها را بروز و تا دانه‌ آخر تحويل داده است.» مستوفي اضافه مي‌كند كه بيشتر آنچه در خزانه نادرشاه مانده بود، در كشمكش اعضاي خانواده‌اش از بين رفت و «اگر آقامحمدخان نبود، ده يك آنچه از اين جواهر فعلا موجود است در خزانه‌ ايران جمع‌آوري نمي‌شد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون