تهور بدفرجام سپهرداد
مرتضي ميرحسيني
از اقوام نزديك شاهنشاه بود و از سوي او منطقهاي وسيع در نواحي غربي قلمرو شاهنشاهي را -كه چسبيده به سرزمينهاي يونانينشين بود- اداره ميكرد. نامش سپهرداد بود و به روايت ديودور سيسيلي مورخ، در سراسر آسيا به شجاعت و دلاوري شناخته ميشد. خصمشكن و پرطاقت بود و هميشه، حتي در شديدترين درگيريها در صف نخست ميايستاد. به دستور دربار پارس به جنگ با اسكندر مقدوني رفت و در ساحل رود گرانيك (بيگاچايي امروزي) راه پيشروي دشمن را بست. در آن جنگ شكست خورد و كشته شد. بعدها ميگفتند او با حمله مستقيم به سپاه مقدوني و بيپروايي در ميدان نبرد اشتباه كرد و مسبب شكست سپاه پارس شد. او در روزهاي منتهي به جنگ با به كارگيري شيوه زمين سوخته و عقبنشيني گام به گام از مقابل دشمن مخالفت كرده و راي به رويارويي سينه به سينه با مهاجمان داده بود. باورش اين بود كه جنگيدن به اين شيوه نشانه بزدلي است و حتي اگر به پيروزي بينجامد هيچ افتخاري برايش ندارد. ميگفت من در مقابل مردمي كه در شهرها و روستاهاي پشت سرم زندگي ميكنند مسوول هستم و نميتوانم از آنان بخواهم چاههايتان را كور كنيد و هرچه آذوقه داريد از بين ببريد و باغها و مزارعتان را بسوزانيد و خانههاي خودتان را رها كنيد. بيشتر فرماندهان سپاهش نيز با او همعقيده بودند و از اينرو پيشنهاد جنگ به شيوه زمين سوخته -كه يكي از سركردگان مزدور يوناني به آن اصرار داشت- رد شد. سپهرداد روز جنگ بر اسبش نشست و در قلب سپاه ايستاد. نزديك به چهل نفر از اقوامش نيز آن روز، آنجا كنارش ايستادند و در كار مواجهه با دشمن همراهياش كردند. آنان عبور اسكندر و سپاهيانش از رودخانه، زير باران تيرها و نيزهها را ديدند و همين كه دشمنان پا به ساحل گذاشتند حمله كردند.
ديودور مينويسد سپهرداد با همراهانش به ميان مقدونيها زد و بسياري از آنان را كشت. موج نخست حمله را فرو شكستند و راه پيشروي دشمن را بستند. اما حملات مقدونيها متوقف نشد. سپهرداد در بحبوحه زدوخوردها، اسكندر را ديد كه به سمتش ميآيد. «با ايمان به اينكه امروز، روز دلاوري و افتخار اوست و آسيا براي آنچه امروز ميكند هميشه او را به ياد خواهد داشت، با نيزهاش اسكندر را هدف گرفت.» نيزه از زره اسكندر گذشت و به شانه او نشست. مقدوني به خاك افتاد، اما زنده ماند. سپهرداد با بيپروايي و بياعتنا به اطرافش دوباره حمله كرد، اما نرسيده به اسكندر، اسبش -گويا به ضربه يا تيري از سوي دشمن -زمين خورد و سر خودش ضربه ديد. پيش از آنكه خودش را دوباره پيدا كند، ضربهاي دست راستش را قطع كرد و نيزهاي از پشت قلبش را شكافت. برادرش هم كه از ابتدا كنارش بود، همانجا، چند لحظه بعدكشته شد. اقوامشان سر رسيدند و روي جسد اين دو برادر، زدوخورد شديدي درگرفت. پارسها دليرانه جنگيدند و مقدونيها نيز سرسختي و جسارت زيادي از خودشان نشان دادند. دو طرف به جنگ پاي فشردند و تا مدتي نشانهاي از برتري يكي و شكست ديگري ديده نميشد. اما بعد از مرگ سپهرداد، چند فرمانده ديگر سپاه پارس نيز يكي پس از ديگري به خاك افتادند و نظم و سامان سپاه ازهم گسست.
نبرد گرانيك كه چنين روزي از سال 334 پيش از ميلاد روي داد، نخستين - و چنانكه بعدتر معلوم شد - سختترين جنگ اسكندر در آسيا بود. او پيروزيهاي بعدياش را آسانتر كسب كرد.