نگاهي به آينده روابط ايران و امارات
دورنمايي كه روشن و اميدواركننده نيست
نصرتالله تاجيك
با چند مقدمه وارد موضوع ميشوم و اميدوارم بتوانم يك تصوير بزرگ از تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيتي منطقه و تبعاتش بر ايران ارايه كنم كه موضوع خوب جا بيفتد.
1- زماني كه صحبت از بهار عربي به ميان ميآيد، نگاهها به سوي كشورهايي ميچرخد كه اين جنبش مستقيما روي آنها تاثير گذاشت و تغيير و تحولاتي را در اين كشورها رقم زد. تصور عمومي اين است كه سلسله كشورهايي كه با اعتراضات عمومي مواجه شدند و با تغيير در نظام سياسي يا سطوح بالاي قدرت، تحت تاثير بهار عربي تحولات مثبت يا منفي را شاهد بودند، بيش از ديگر كشورهاي منطقه از بهار عربي تاثير پذيرفتند. اما واقعيت اين است كه سه كشور تركيه، عربستان سعودي و امارات متحده عربي در منطقه، بهطور غيرمستقيم و از طريق سياستهايي كه در واكنش به اين جنبش اتخاذ كردند، اگر نه بيش از ديگران حداقل با توجه به روندي كه براي خود ترسيم كرده بودند تحت تاثير بهار عربي قرار گرفتند!
2- همزمان با بهار عربي كه منجر به سلسله اتفاقاتي در جهان عرب شد، حكومتهاي عربستان و امارات كوشيدند با انجام مجموعهاي اقدامات و اتخاذ يكسري از سياستها، از تبعات اين جنبش منطقهاي در امان بمانند. تركيه نيز طمع كرد تا به گونهاي ديگر از اين تحولات براي افزايش نقش منطقهاي خود استفاده كند. سعوديها تلاش كردند با به چالش كشيدن سياستهاي منطقهاي ايران خود را حفاظت كنند كه فعلا محل بحث اين يادداشت نيستند. اما امارات تا پيش از اين، الگوي توسعه خود را بر پايه جذب سرمايه خارجي و توسعه اقتصادي بنا نهاده بود، اما با حوادثي كه در منطقه شكل گرفت اماراتيها تصميم گرفتند مجموعهاي از سياستها را اتخاذ كنند كه حتي روند توسعه آينده آنها را نيز تحت تاثير قرار خواهد داد.
3- اين استراتژي جديد تحت هدايت محمد بن زايد وليعهد وقت امارات سبب شد، يك سلسله اتفاقاتي
به تبع اتخاذ اين سياستهاي جديد نظير عاديسازي روابط با رژيم صهيونيستي و رويارويي با نيروهاي طرفدار ايران در يمن رخ دهد و شرايطي در منطقه به وجود آورد كه چندان از منظر ايران به عنوان يك بازيگر مهم و تاثيرگذار منطقه كه اهداف و منافعي در تعاملات منطقهاي دارد، قابل تحمل نيست. با اين حال، از آنرو كه ايران علاقهمند است مسائل اين منطقه ژئواستراتژيك را از طريق گفتوگو با كشورهاي منطقه حل كند و با توجه به اينكه سياست خارجي كلان ايران -فارغ از تاثير آمد و رفت دولتها- اين است كه شرايطي به وجود نيايد كه به دخالت بيگانگان در امور منطقه بينجامد، باعث شد رشته روابط دو كشور به كلي پاره نشود. اين امر نه از اين باب كه ايران بخواهد امارات سياستهايش را ايران تنظيم كند، بلكه از اين منظر كه كشورهاي منطقه حداقل براي استقرار يك امنيت نسبي نبايد دغدغههاي يكديگر را ناديده بگيرند. بهطور مثال محمد بن زايد با آوردن رژيم صهيونيستي كه اهدافي عملياتي عليه ايران دارد به كنار ايران هم به افزايش آسيبپذيري امارات و آن رژيم و هم به كاهش سطح تحمل ايران و عكسالعمل مستقيم و فوري كمك كرده و اين داراي خطراتي بس وسيع در حوزه امنيت ملي ايران است كه عاملي خطرناك در منطقه و گناهي نابخشودني است!
4- اگر اين خويشتنداري و علاقه به سياست همسايگي ايران نبود، اتفاقات دهه اخير ميتوانست به مشكلات بسيار بزرگتري نسبت به آنچه امروز وجود دارد، تبديل شود. روش امارات در برخورد با مسائل منطقه از جمله افزايش قدرت تاثيرگذاري رژيم صهيونيستي در معادلات منطقهاي، تغيير معادلات داخلي يمن، برخورد با همسايگاني نظير قطر يا تقابل با ايران و حمايت از كارزار انتخاباتي دونالد ترامپ در سال 2016 همه به گونهاي بود كه نشان ميداد امارات چگونه رفتار سياسي منطقهاي خود را در واكنش به ماجراهاي بهار عربي تغيير داده است و ميخواهد نه تنها اجازه ندهد كه اين تحولات تاثيرات سياسي و اجتماعي داخلي نداشته باشد، بلكه از انرژي اين جنبش براي افزايش قدرت بازيگري خود آن هم با هزينه ايران استفاده كند. امارات پس از حمايت از ترامپ، هزينههاي مادي و معنوي سنگيني كرد تا وي مقابل ايران قرار گيرد و با لابيگري موانعي پيش روي توافق برجام گذاشت. روند اقدامات امروز امارات به ويژه عاديسازي روابط با اسراييل نيز در همين چارچوب قابل بررسي است. هر كشوري حق دارد سياستهاي خود را بر اساس منافع ملي تامين كند و قرار نيست كشورها منافع ما را براي اتخاذ سياستها در نظر بگيرند. اما امارات اين مساله را ناديده گرفت كه اينگونه استراتژيها روي ساير كشورها هم اثرگذارند و اگر كشورها با همكاري هم حساسيتها را از بين نبرند، مجموعه حوادث به منشا تنشهاي جديد بدل خواهند شد.
با توجه به اين چهار بند، دلنگراني امروز ايران از اقدامات امارات اين است كه اماراتيها براي اينكه به نوعي توازن را در رابطه با همسايه شماليشان يعني ايران برقرار كنند، كوشيدند پشت ساير كشورها پنهان شوند و از ايالات متحده يا رژيم صهيونيستي براي خنثيسازي قدرت ايران كمك بگيرند. هدف آنها اين بود كه از طريق ايجاد تنش، نفس و ظرفيتهاي سازنده سياست خارجي ايران را بگيرند. از ديگر سو، طراحان سياست خارجي ايران دو راه بيشتر پيش روي خود نميبينند. آنها يا بايد به مقابله با مثل روي بياورند، چنانكه در دوره فشار حداكثري ترامپ چنين كردند و عكسالعملهايي از ايران ديده شد كه اماراتيها پيام را به سرعت دريافت كردند. تبادل پيامهايي صورت گرفت و گفتوگوهايي در پشت پرده انجام شد، اما در عمل اين مساله به تغيير سياست امارات در عرصه عملي منجر نشد. راه دومي كه در مقابل ايران قرار داشت و قرار دارد تلاش براي متوجه كردن امارات به بازيهاي خطرناكش بود. بر مبناي اين روش كه اكنون نيز از سوي جمهوري اسلامي ايران دنبال ميشود، تهران كوشيد تا امارات دريابد چگونه ميتواند سياستهاي مدنظر خود را بدون ايجاد تنش در منطقه يا ضربه زدن به همسايگان و افزايش حساسيتهاي منطقهاي پيگيري كند. اينكه چقدر اين مساله قابل تحقق است به اراده سياسي امارات بازميگردد.
امروزه و در پي فوت شيخ خليفه و جانشيني محمد بن زايد، حكومت امارات در شرايط حساسي قرار دارد. درست است كه مدتهاست قدرت در اين كشور در اختيار محمد بن زايد بوده و به دليل شرايط جسمي خليفه بن زايد همه چيز زير نظر او اداره ميشد، اما امروز محمد بن زايد بايد بسيار بيش از پيش در اتخاذ سياستهاي جديد محتاط باشد. او در سمت جديد بايد هم در خصوص مسائل داخلي و هم در خصوص روابط با همسايگان و قدرتهاي منطقهاي رويكرد روشني را
در پيش بگيرد. اگر قرار باشد كه فصل جديدي در روابط ايران و امارات گشوده شود و مسائل به دور از رقابتهاي نادرست پيش برود، شرايط بسيار متفاوت خواهد شد.
منطقه ژلهاي و ملتهب است: عربستان شاهد تحولاتي در داخل و ارتباطش با امريكا خواهد بود و گرايش دموكراتها به سمت سعوديها به ضرر ما در رقابتهاي منطقهاي است. زيست سياسي و اجتماعي عربستان بر گسلهاي ۱- بحران جانشيني، ۲- تنازع درون خانداني، ۳- مطالبات انباشته شده اقشار مانند زنان و جوانان و اقليت شيعه، ۴- رويارويي سنت و مدرنيته، ۵-ترس هيستريك از ايران، ۶- افزايش هزينههاي سياست خارجي به دليل دخالتهاي خارجي از جمله يمن و...۷- اداره امنيتي جامعه و حكومت عربستان است و امارات نيز به دور از گسل سياسي اجتماعي نيست و به دور از اينكه آيا ويروس بحران جانشيني در عربستان به امارات هم سرايت ميكند يا نه؟! يا در پس و پشت پرده آرام امارات آيا از حالات ژلهاي و بحرانها و چالشهاي سياست و حكومت و جامعه اماراتي اطلاعاتي وجود دارد يا خير همه آنها نقاط تعيينكنندهاي براي ترسيم نمودار روابط دو كشور هستند. بهطور نمونه گزارشات هفته گذشته فاينشنالتايمز و الجزيره حايز مطالب مهمي پيرامون پيچيدگيهاي انتخاب وليعهد آينده ابوظبي از بين فرزندان شيخ زايد يا فرزندان محمد بن زايد است. اتفاقي كه در سعودي هم افتاد و به جاي برادران سلمان گرايش حاكم بعدي به سمت پسر سلمان است. بنا بر اين گزارشات پيشتر شيخ زايد و سران قبيله بر حفظ جانشيني در بين فرزندان زايد تاكيد كردهاند، اما محمد بن زايد احتمالا بر پيشبرد اعلام خالد فرزند خويش به عنوان وليعهد خواهد رفت، اما تبعات داخلي و خارجي اين گسلها بر منافع و اهداف منطقهاي ايران بايد به دقت بررسي شود كه به چه ميزان بر واگراييهاي منطقهاي تاثير ميگذارد.
واقعيت اين است كه اختلاف ميان كشورها امري طبيعي است و رقابت ميان كشورها وجود دارد. هيچ اشكالي در اين مساله نيست اما زماني كه اين رقابت به دشمني يا فعاليتهايي نظير اجماعسازي يا يارگيري به منظور ضربه زدن به طرف مقابل تعريف شود، فضا تغيير ميكند. براي نمونه، فضاي كارشناسي ايران به گونهاي بود كه پس از فوت شيخ خليفه، اين سوال در مراكز مطالعاتي و اجرايي ذيربط مطرح بود كه آيا با اين اقدامات امارات عليه ايران ما نيز براي مراسم خاكسپاري و تبريك به حاكم جديد نمايندهاي بفرستيم يا نه؟! و آنچه اتفاق افتاد يعني سفر وزير امور خارجه به امارات با تاخير چند روزه را ميتوان حاصل بحثهايي طولاني در بدنه كارشناسي رسمي و غيررسمي كشور توصيف كرد، زيرا اين نظر و بحث وجود داشت كه به دليل اقدامات محمد بن زايد در سالهاي اخير و به خصوص مساله عاديسازي روابط با رژيم صهيونيستي، ايران در مراسم شركت نكند. با اين ديد منفي به اقدامات محمد بن زايد تنها كورسويي كه وجود داشت، اين اميد است كه بشود از طريق گسترش روابط و كاهش گام به گام تنشها از فرو رفتن محمد بن زايد در منجلابهايي نظير جنگ يمن يا گسترش بدون مرز روابط با رژيم صهيونيستي جلوگيري كرد. دليل اصلي نزديكي محمد بن زايد به رژيم صهيونيستي نه صرفا براي استفاده از ظرفيتهاي سياسي يا اقتصادي اين رژيم بلكه موازنه قوا با ايران از طريق رويارويي اين رژيم با ايران است ولي يكي از دلايل يا اهداف تبعي اين سياست نيز اخذ حمايت از انگليس و امريكا براي اقدامات داخلي و منطقهاي و بينالمللي امارات است تا بتواند وزن خويش را در مقابل ايران افزايش دهد، زيرا باز كردن پاي رژيم صهيونيستي به منطقه به نوعي كشاندن ايران به رويارويي مستقيم با رژيم صهيونيستي است. اين مساله باعث ميشود خيلي خوشبين به آينده روابط ايران و امارات نباشيم و ميپندارم كه بعيد است تهران بتواند يك همكاري استراتژيك يا همكاري قابل توجه در ساير حوزهها حتي اقتصاد با امارات داشته باشد. تداوم روشهاي محمد بن زايد باعث ميشود، چنانكه اماراتيها طي دهههاي گذشته هاب صادرات مجدد براي ايران بودند، اين وضعيت ادامه پيدا نكند و نه تنها دورنمايي براي گسترش چشمگير روابط ديده نشود، بلكه ايران به دنبال جايگزيني براي حل مشكلات خود در ساير كشورهاي منطقه باشد و اميد است تعاملات ايران با ساير كشورهاي منطقه و از جمله عمان يك توازن جديد منطقهاي را به وجود آورد.
اينكه دولت سيزدهم كمي به مراودات منطقهاي برخلاف دولت قبل كه بر برجام متمركز بود، بها ميدهد و اهتمام دارد، بد نيست و بيشتر آثار رواني دارد بدون مابهازاي سياسي يا اقتصادي براي ايران، زيرا طرفهاي عربي ما در حاشيه جنوبي خليجفارس حتي نزديكانشان به ما چون عمان و قطر سياست روشن و اراده سياسي قاطع براي توسعه روابط نداشته و حجم اسناد امضا شده بالا و ميزان مراودات به دليل ساختاري اداري و تجارت خارجي ايران و نيز عدم اراده سياسي در طرف مقابل كم است! البته اينكه اصلا همسايگان ما جداي از همسايگي و نياز به رعايت حسن همجواري آيا ميتوانند كمكي به روند توسعه كشور و ملت ايران بكنند از آن مباحث عميق، دامنهدار و دانشگاهي است كه نياز به اهتمام بيشتر دستگاههاي اجرايي ذيربط و مطالعاتي دارد. انشاءالله!
ديپلمات و استاندار پيشين هرمزگان