• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5345 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۷ آبان

يا همه هستند، يا هيچ‌كس نيست

مهرداد احمدي شيخاني

از زماني كه در يادداشتي نوشتم «وقتي تمام يك چيز را بخواهيم، همه‌اش را از دست مي‌دهيم» حدود بيست و يكي، دو سال مي‌گذرد و اين زماني طولاني براي تاريخ نيست و حتما لازم نيست يك نسل بگذرد تا به درستي آن پي ببريم. آن بيست و چند سال پيش دوران رونق مطبوعات بود و استقبال روزافزون مردم به رسانه‌هاي داخلي و بي‌رونق شدن رسانه‌هاي برون‌مرزي. به خاطر دارم كه در آن ايام، روزنامه‌ها هر كدام براي خود شعاري داشتند كه كنار نام روزنامه مي‌آمد. مشهورترين آن شعارها اين بود، «دانستن حق مردم است». غير از شعارهايي اينچنين در مطبوعات كه نشان مي‌داد هر روزنامه چه خط‌مشي دارد، در ايام انتخابات هم، گروه‌ها و احزاب براي خود شعاري انتخاب مي‌كردند كه شايد معروف‌ترين آنها، شعار «ايران براي همه ايرانيان» بود. آن يادداشت را معطوف به همين دو شعار نوشتم كه جز با سهيم كردن مردم در مالكيت كشور و جز با اينكه بپذيريم مردم حق دارند كه از امور كشور آگاه شوند، نمي‌توان از آنان انتظار داشت كه براي آباداني و بهروزي كشور تلاش كنند. در واقع انسان‌ها وقتي چيزي را مال خود بدانند در حفظ آن مي‌كوشند و الا اگر مثلا كالايي مال خودشان نباشد و ديگري مالك آن باشد، چرا بايد در حفظ آن بكوشند. حالا از آن دوران رونق مطبوعات و آن شعاري كه همه مردم ايران را در مالكيت ايران سهيم مي‌دانست، دو دهه گذشته و در اين مدت، تيراژ يك ميليوني روزنامه‌ها به چند هزار نسخه رسيده و از آن سهيم شدن در مالكيت كشور به اينجا كه هر چه هم بعضي فرياد بزنند مراقب باشيد كه كشور ويران نشود، گوش نمي‌شنود و اين فقط طي 20 سال به وقوع پيوسته است.
به گمانم با نگاه به روند اين 25 سال، يعني از دوم خرداد 76 تا الان كه آبان 1401 است، مي‌توان فهميد كه چرا اين روزها با وقايعي كه در خيابان‌ها مي‌گذرد روبه‌روييم. بعد از خرداد 76 عده‌اي سعي داشتند كه سهم مردم را در آنچه مال همه ايرانيان بود، بيشتر كنند و واقعيت اين است كه عده‌اي ديگر هم بودند كه اين را نمي‌پسنديدند و هر چه جلوتر رفتيم، تلاش بعضي اين شد كه مسير چيز ديگري باشد كه نهايت اين تلاش را در انتخابات مجلس 1398 و رياست‌جمهوري 1400 نشان دادند. من نمي‌گويم كه قصد اين بوده ولي پيامي كه بعد از اين دو رخداد به ذهن متبادر مي‌شده اين بود كه از اين به بعد، راه همين است و لاغير و ديگر اهميتي ندارد كه ديگران چه مي‌گويند و چه مي‌كنند. مي‌خواهند در انتخابات شركت كنند، مي‌خواهند شركت نكنند و اين يعني «يك طرف همه‌ چيز را تمام و كمال مي‌خواهد» و اين خواستن همه‌ چيز به ‌طور اكمل، شروع يك راه نيست، پايان يك راه است. مثل رسيدن به قله كوه است. مثل كوهنوردي است كه تمام مسير را رفته تا به قله برسد و حالا كه به قله رسيده، ديگر كارش تمام شده و گام بعدي، گامي براي پايين آمدن از قله است. مثل رسيدن به قله اورست. ماندن بر بالاي قله اورست امكان‌پذير نيست. ماندن بالاي قله اورست يعني مرگ و كوهنورد ما حتي اگر بخواهد، نمي‌تواند بر بالاي قله بماند. براي همين است كه رسيدن به همه‌ چيز يعني از دست دادن همه‌ چيز. در سياست و جامعه، جز اين نيست. در سياست و جامعه يا بايد همه‌ چيز را تقسيم كني يا همه را از دست مي‌دهي. مثل ميهماني و جشن تولد مي‌ماند. همان‌طور كه ميهماني و جشن تولد يك نفره نداريم، جامعه يك نفره هم نداريم. كشور يك نفره هم نداريم. نمي‌شود به مردم بگوييم بفرماييد بيرون، بعد به آنها بگوييم چرا دل‌تان براي كشورتان نمي‌سوزد؟ اگر آنها حس نكنند كه در اين كشور سهيمند، براي چه بايد براي آن دل بسوزانند؟ آن‌وقت نمي‌شود گفت چرا نخبگان مي‌روند. آدم‌ها بايد احساس بكنند كه وجود دارند و وجودشان اهميت دارد. بايد ببينند كه اهميت دارند. بايد بدانند در كشورشان چه مي‌گذرد و ببينند كه صاحبان قدرت، دانستن را حق آنان مي‌دانند. بايد حس كنند كه اگر همه ايرانيند، ايران مال آنهاست و اين حق آنهاست كه در مورد ايران‌شان تصميم بگيرند. بدون داشتن اين حق، هر چه هم كه هشدار بدهيم كه مراقب ايران باشيد، براي‌شان نامفهوم است. نمي‌شود جشن تولد يك نفره گرفت و به ديگران گفت ببينيد چه جشن باشكوهي. جشن وقتي باشكوه است كه همه در آن سهيم باشند. اين‌طوري مي‌شود كه «وقتي همه‌ چيز را مي‌خواهيم، همه‌ چيز را از دست مي‌دهيم.» در سياست و جامعه، يا همه هستند، يا هيچ كس نيست.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون