ديروز بخش اول گفتوگوي مفصل روزنامه اعتماد با كمال تبريزي، كارگردان فيلم «از رييسجمهور پاداش نگيريد» را خوانديد. ديروز كمال تبريزي شرح داد كه چگونه سرانجام پس از هفت سال، فيلم توقيف شدهاش اكنون همزمان با ماه مبارك رمضان اكران عمومي شده و اينكه چرا اين فيلم هفت سال در محاق توقيف بود، هنوز براي خود عوامل فيلم سوالي بيپاسخ است. در بخش پاياني اين مصاحبه كمال تبريزي از علاقهاش به تجربه در ژانر وحشت ميگويد.
تجربه تفاوت نسلها را چگونه ميبينيد؟
بگذاريد يك مثال بزنم: يك بار ميخواستم جايي بروم، آمدم سوار ماشين شوم، ديدم يك ماشين ديگر دوبله بغل دست ماشين من پارك كرده و دوقفله هم كرده و رفته. كلي پيگير شدم از داخل ساختمان، كارگرها و ساختمان روبهرويي كه همه گفتند مال ما نيست. 10 دقيقهاي دنبال صاحب ماشين ميگشتم كه بعد از آن ديديم يك جواني لك و لك آمد و سوييچ را روي ماشين انداخت و هيچ حرفي هم نزد. رفتم سمتش و گفتم ببخشيد شما ماشينتان را اينجا پارك كرده بوديد و من ميخواستم ماشينم را بيرون بياورم و نميتوانستم. در پاسخ به من گفت: چه كار كنم كه نميتوانستيد بياييد بيرون. جاي پارك نبود. گفتم خب چون جاي پارك نبود، مگر من مسوولم كه براي شما جاي پارك پيدا كنم.
واين مواجهه خيلي روي شما تاثيرگذاشت...
ببينيد در يك موقعيت عادي اصلا نبايد چنين حرفي زده شود و اصولا اخلاق ابتدايي و متمدنانه ايجاب ميكند كه ميگفت آقا ببخشيد اينجا پارك كردم و بعد معذرتخواهي ميكرد و ميرفت. اما نه، اينگونه نبود و بهگونهاي طلبكارانه با اين قضيه برخورد كرد كه حالا 10 دقيقه وايستادي كه وايستادي. ببينيد اين يك وجه قضيه است كه با خود بگوييم اين جوانان چرا اينطوري رفتار ميكنند ولي يك وجه ديگر اين است كه فكر كني اين جوان با اين حرف چه چيزي را ميخواهد بگويد. او ميخواهد بگويد كه مسوولان جامعه شرايطي را به وجود آوردهاند كه او به عنوان يك شهروند از يكسري از حقوق محروم شده است (مثلا شهرداري شرايطي را فراهم كرده كه تعداد پاركينگها از تعداد ماشينهايي كه ميتوانند پارك شوند كمتر است و...) و چون اين حق از او گرفته شده و جاي پارك موجود نيست پس او حق دارد هر جا كه دوست داشته باشد پارك كند.
يعني درست ميگويد؟
اگر از يك زاويه ديگر نگاه كنيم ميبينيم كه تقريبا درست ميگويد. نسل جوان ميگويد ايدئولوژي يعني چه؟ جهانبيني يعني چه؟ اخلاق يعني چه؟ و شما به عنوان كسي كه در جامعه كار ميكنيد و هنرمند هستيد بايد اينها را در فيلمتان منتقل كنيد كه اين يكي از وظايف هنرمند است. بله من هم ميتوانم بروم و يك فيلم خيلي جذاب بسازم كه خيلي هم براي بيننده جالب باشد. ولي چنين فيلمي ارتباطش با زندگي امروز ما و اين جامعهاي كه در آن به سر ميبريم چيست؟
آقاي تبريزي شما رداي روايت تان را بر دوش روحانيت تا مقامهاي مسوول انداختهايد، ميخواهم بدانم اين ردايي كه هر سري بردوش يكي ميافتد حالا قرار است در روايت سينمايي بعدي بر دوش چه قشر از جامعه بيفتد؟
فكر ميكنم ديگر يواش يواش بايد سراغ مردم عادي برويم!
دقيقا ميخواستم همين را بپرسم و بگويم كه حالا در جامعه ما رياكاري بسط پيدا كرده...
بله كاملا. ما با يك جواني سر يك فيلمنامه داريم كار ميكنيم همين روحيه را دارد و قلم خيلي خوبي هم دارد. اما وقتي با هم صحبت و كار ميكنيم او از زاويه خودش مسائل را بيان ميكند. به همين دليل وقتي هم شخصيتي را مينويسد خيلي سعي ميكند شخصيتش شبيه حال و احوالاتي كه خود دچارش است، بشود. يعني شخصيت يك جوان كه وارد اجتماع ميشود و عكسالعملهايي را ميبيند و بدون اينكه به آن باور داشته باشد ولي برايش مهم نيست باور دارد يا ندارد او فقط آن رفتارهايي كه ازش توقع دارند را انجام ميدهد. درست مثل اينكه وقتي هوا گرم ميشود تو لباس نخي ميپوشي و سرد ميشود لباس گرم. به همين دليل يكدفعه شما با يك شخصيت عجيب و غريب روبهرو ميشويد كه استدلال آنچناني ندارد.
پس بايد منتظر باشيم كه شما اين بار نوك پيكان را به سمت جامعه بگردانيد؟
بله، يك فيلمنامه خيلي خوبي نوشته شده كه يك جور حال و هواي طنز فلسفي دارد. يك نوع فلسفه زندگي از زاويه طنز كه خوب هم نوشته شده، بايد ديد شرايط براي ساختش مهيا ميشود يا خير. البته اين را هم بگويم كه من احساس ميكنم در كارنامه كاري خودم فيلمي كه حسابي آدمها را بترساند جايش خالي است يعني يك فيلم ژانر وحشت بسازم!
خب چگونه به فيلمسازي ژانر وحشت نگاه ميكنيد؟ زاويه ورودتان به موضوع كجاست ؟
ترس ناشي از جهل است؛ يعني ترس موقعي به سراغ آدم ميآيد كه آدم نسبت به آن پديده جهل داشته باشد بنابراين موضوع و محور اصلي يك فيلم ترسناك ميتواند جهل باشد. ناآگاهي و جهل الان براي جامعه ما موضوع روز است. ما (يعني من) اصلا دارم احساس ميكنم كه چقدر جهل الان بر جامعه ما حاكم است و چقدر ما براساس ناداني داريم كارهايي ميكنيم كه اصلا نه تنها در شأن جامعه ما نيست بلكه در شأن انسانيت آدمها هم نيست.
حالا كه به جهل اشاره كرديد، به گمانم ميشود فهميد چرا ابله را ساختهايد و سريال ابله از چه منظري برايتان معني ميشود. با اين حال آقاي تبريزي من اصلا اين سريال را متوجه نميشوم، جايگاه ابله در كارنامه كاريتان چيست ؟
ببينيد ابله دو دسته مخاطب دارد يك دسته كه هيچ ارتباطي با آن برقرار نميكنند و دستهاي ديگر كه بهشدت آن را دوست دارند.
دسته دوم كساني هستند كه با اين سريال ميخندند؟
نه اصلا بحث خنده نيست، بحث برقراري ارتباط است چون اصلا ابله براي اين ساخته نشده است كه خيلي بخنداند. من خودم اين كار را خيلي دوستش دارم يعني فكر ميكنم جزو كارهاي ويژه و خاصي است كه انجام دادم. واقعا هم اين دو دسته مخاطب وجود دارد، يعني مثلا در كامنتهايي كه مينويسند يكي مينويسد مزخرف آشغال است، يكي هم مينويسد عالي عالي عالي، اين طوري است.
آقاي تبريزي، در آخر ميخواهم باز به «از آقاي رييسجمهوري پاداش نگيريد» برگردم و پيغام ليلي فرهادپور را به شما برسانم... فرهادپور سلام رساند و گفت فيلم پاداش چرا تم ضدعرب و ريسيستي دارد. مثالش هم رفتار شرطهاي است كه تف توي كشو مياندازد يا جاهايي كه اعراب را نشان ميدهد روايت تحقيرآميزي دارد. ما اضافه ميكنيم شايد يكي از علتهايي كه الان اجازه داده شد اين فيلم اكران شود مناسبات سياسي بين ايران و عربستان باشد؟
خانم فرهادپور و اين حساسيتهايشان بسيار محترم است و به نكته مهمي اشاره كردهاند. درباره اينكه زمان اكران فيلم را با اين مناسبات حالا يكي كردهاند بايد بگويم ممكن است اينگونه شده باشد گرچه من معتقد نيستم كه در كشور ما اين همه حساب و كتابي وجود داشته باشد. (ميخندد). اما درباره تصوير اعراب در فيلم بايد بگويم كه ما در كنار آن شرطهاي كه اين حركت را انجام ميدهد كه نشان از بدوي بودنش است، آن راننده تاكسي را هم داريم كه سعي ميكند كمك كند و كرايه و پاسپورت گم شده را هم پس ميدهد و خيلي محترمانه با شخص ايراني برخورد ميكند. من قبول دارم در تمام جوامع آدم خوب و بد وجود دارد.
ولي تصوير كلياي كه از اعراب ارايه شده اينگونه به نظر نميرسد...
من اين را قبول دارم. نه به اين معنا كه اين تحليلتان درست است چون در نقطه مقابل آن شخصيت ديگري وجود دارد كه اين ويژگي را ندارد. درست است كه شرطهها ميگيرند و اينها را با باتوم كتك ميزنند اما واقعا منظورم اين نيست كه همه اعراب اينگونه هستند. در مورد رفتار شرطه هم واقعا اين بوده ما آن مورد را در فيلمنامه نداشتيم و وقتي بچهها را گرفتند و بردند در زندان شرطههاي عربستان، براي ما تعريف كردند كه طرف پشت يك دخمه نشسته بود و بازجويي ميكرد و وسطش توي كشو تف ميانداخت، ما هم ترسيده بوديم و با هم صحبت ميكرديم كه اين چرا اين كار را ميكند، آيا ميخواهد روي ما اثر رواني بدي بگذارد؟ زماني كه بچهها اين مورد را تعريف كردند، تصميم گرفتم اينها را بگذارم در فيلم كه اگر يك روزي آنها (شرطهها) هم ديدند خودشان ببينند چه رفتاري دارند. ولي به هر حال اين هم هست كه قبول ميكنم، شايد كمي چنين حسي ميتواند وجود داشته باشد، اما اينكه قصد خاصي وجود داشته باشد و من عمدا اين كار را انجام دادهام نه! واقعا نه.